دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

میان خورشید های همیشه زیبائی تو...

میان خورشید های همیشه
 

زیبائی تو
 

لنگری ست -خورشیدی که
 

از سپیده دم همه ستارگان
 

بی نیازم می کند
 

نگاهت
 

شکست ستمگری ست -نگاهی که عریانی روح مرا
 

از مهر
 

جامه ئی کرد
 

بدان سان که کنونم
 

شب بی روزن هرگز
 

چنان نماید
 

که کنایتی طنز آلود بوده است
 

و چشمانت با من گفتند
 

که فردا
 

روز دیگری ست -آنک چشمانی که خمیر مایه مهر است!وینک مهر تو:نبرد افزاری
 

تا با تقدیر
 

خویش پنجه در پنجه کنم
 

***آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم
 

به جز عزیمت نابهنگامم گزیری نبود
 

چنین انگاشته بودم
 

آیدا فسخ عزیمت جاودانه بود
 

***میان آفتاب های همیشه
 

زیبائی تو
 

لنگری ست -نگاهت شکست ستمگری ست -و چشمانت با من گفتند
 

که
 

فردا
 

روز دیگری ست.
 

 "احمد شاملو ، شبانه 2 ، از مجموعه: آیدا در آینه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد