دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

من چه دانم؟

مرا گویی کرایی من چه دانم

چنین مجنون چرایی من چه دانم

مرا گویی بدین زاری که هستی

بعشقم چون برایی من چه دانم

منم در موج دریاهای عشقت

مرا گویی کجایی من چه  دانم

مرا گویی بقربانگاه جانها

نمی ترسی که آیی من چه دانم

مرا گویی اگر کشته خدایی

چه داری از خدایی من چه دانم

مرا گویی چه می جویی دگر تو

ورای روشنایی من چه دانم

مرا گویی ترا با این قفص چیست

اگر مرغ هوایی من چه دانم

مرا راه صوابی بود گم شد

از آن ترک ختایی من چه دانم

بلا را از خوشی نشناسم ایرا

بغایت خوش بلایی من چه دانم

شبی بربود ناگه شمس تبریز

ز من یکتا دوتایی من چه دانم

مولانا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد