دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

تو را می شناسم

تو را گوییا ماه ها٬سالها می شناسم

تو در چشم من آشنایی

و برق نگاهت که آتشفشانی ست سوزان

به چشمم بسی آشنا می نماید

که بودی؟.....چه کردی؟

که چون آذرخشی

شب بی فروغ دلم را

به آتش کشیدی

بیا نو رسیده

تو دریاب٬این قلب سر گشته ی عاشقم را

و بگذار لبخند مهر آفرینت

تسلی دهد زخم های درونم

چه محتاجم اکنون به همراهی و همزبانی

چه بی تابم اکنون برای رهایی

بیا نو رسیده..... تو را می شناسم

شعر تو را می شناسم از کتاب همسفر با موج

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد