دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

حرف بزن، می خواهم صدایت را بشنوم

حرف که می زنی انگار  

 

سوسنی در صدایت راه می رود 

 

 حرف بزن
 

 می خواهم صدایت را بشنوم
 

 تو باغبان صدایت بودی
 

و خنده ات دسته ی کبوتران سفیدی 

  

که به یکباره پرواز می کنند 
 

 تورا دوست دارم چون صدای اذان در سپیده دم 

  

چون راهی که به خواب منتهی می شود  

 

تو را دوست دارم چون آخرین بسته سیگاری در تبعید تو نیستی 

  

و هنوز مورچه ها شیار گندم را دوست دارند  

 

و چراغ هواپیما در شب دیده می شود  

 

عزیزم !

  

هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می گیرد
 

 از ریل خارج نمی شود  

 

و من گوزنی که می خواست 

  

با شاخ هایش قطاری را نگه دارد 

                                                  غلامرضا بروسان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد