دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

پاییز نزدیک است…(غم نامه ای کوتاه برای عزیزترینم)

 لازم نیست سرم را از قاب پنجره بیرون بیاورم تا بویش را حس کنم نیازی نیست چشمهایم را  

 

خیره کنم به آسمان ابری بالای سرم یا نگاه کنم به درختهایی که زرد شده اند . احتیاج ندارم به  

 

شنیدن صدای تک و توک برگ های خشک از میان قار قار گاه گاه کلاغ ها

 

 همین که لرزهای پاییزی به سراغم آمده , همین که دوباره مادرم شالگردنم را میدهد دستم  و  

 

قلبم با دیدنش تند میزند , همین که می خزم میان خیالت و گرمایش خوابم می کند، برای من  

 

کافیست تا بدانم پاییز دارد خودش را مهمان اتاقم میکند .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد