دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

وقتی تو هستی من خوبم…

من خوبم به حضور تو ...  

اندکی مرا حضور باش...    

برای تصویر چشمانت قابی از نگاه التماس کردم  

 و تو با نگاهی قاب کردی لبخند مرا در مردمک چشمانت 

 و من در مردمک چشمانت خود را در تو یافتم و تو را در خود ...!  

سفر رفتی ... بی خبر ! 

 نشستم... به پای چشمانت نشستم  

ثانیه ها را برای آمدنت به قاب لحظه ها وصله کردم 

 سکوت را بهانه ایی کردم تا تو" بیایی  

و تو دلیل سکوت این دل باشی ...  

هنوز چشمانم به قاب لحظه ها خیره است  

و تو هنوز به انتظار چشمان من پایان نداده ایی  

ای آرام لحظه هایم کجایی که بدانی این قلب در حسرت دیدن نگاهت می تپد ...  

بیا ... بیا ... و این انتظار را پایان باش...!  

هنوز نگاهت در چشمانم خانه دارد ... 

هنوز بوسه هایت مهمان آشنای گونه هایم 

 و هنوز انتظار بوی سیگارت مرا جرات نفس کشیدن میدهد ... 

در کوچه پس کوچه نگاهت سری ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد