ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
تا چشم تو را دیدم از خویش سفر کردم
وز هرچه غم و شادی یکباره گذر کردم
در بتکدهی دنیا گمگشتهی من دل بود
اینک من و اینک دل، از غیر حذر کردم
یک عمر فراموشی، بی هوشی و خاموشی
افسوس که بی عشقت یک عمر هدر کردم
بر شاهد بی صورت کوریّ و نظربازی
عمری همه کارم بود تا بر تو نظر کردم
بی توشه و بی همره با یاد توام در ره
عقل و دل و دین بر کف در عشق خطر کردم
در معرکهی هجران با تیر غم عشقت
بی مرهم چشمانت یک عمر به سر کردم
در معرکهی وصلت با خنجر چشمانت
بر جان من افتادی من خویش سپر کردم
باخنجر و بیمرهم؟ یا مرهم بیخنجر؟
...اندیشهی این هردو از خویش به در کردم
ممنونم عالی بود