ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
یک شب ، از دست کسی
باده ای خواهم خورد
که مرا با خود، تا آن سوی اسرار جهان خواهد برد!
با من از " هست " به " بود "
با من از نور به تاریکی ،
از شعله به دود
با من از آوا تا خاموشی ،
دورتر ، شاید تا عمق فراموشی
راه خواهد پیمود.
کی از آن سرمستی خواهم رست؟
کی به همراهان خواهم پیوست؟
من ، امیدی را در خود
بارور ساخته ام
تار و پودش را ، با عشق تو پرداخته ام :
مثل تابیدن مهری در دل
مثل جوشیدن شعری از جان
مثل بالیدن عطری در گل
جریان خواهم یافت.
مست از شوق تو،
از عمق فراموشی ،
راه خواهم افتاد
باز از ریشه به برگ
باز از " بود " به " هست "
باز از خاموشی تا فریاد!
سفر تن را تا خاک تماشا کردی
سفر جان را از خاک به افلاک ببین!
گر مرا می جوئی
سبزه ها را دریاب !
با درختان بنشین !
کی ؟ کجا ؟ آه ، نمی دانم
ای کدامین ساقی!
ای کدامین شب !
منتظر می مانم.
فریدون مشیری