ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
ای رفته از برم به دیاران دور دست! با هر نگینِ اشک، بچشم تر منی هر جا که عشق هست و صفا هست و بوسه هست ـ
در خاطر منی .
هر شامگه که جامه ی نیلینِ آسمان ـ
پولک نشان ز نقش هزاران ستاره است ـ
هر شب که مه چو دانه ی الماس بی رقیب ـ
بر گوش شب به جلوه ، چنان گوشواره است ـ
آن بوسه ها و زمزه های شبانه را ـ
یاد آور منی ـ
در خاطر منی .در موسم بهار ـ
کز مهر بامداد ـ
تکدختر نسیم ـ
مشاطه وار، موی مرا شانه میکند ـ
آندم که شاخ پر گل باغی بدست باد ـ
خم می شود که بوسه زند بر لبان من ـ
وانگاه، نرم نرم ـ
گلهای خویش را بسرم دانه میکند ـ آن لحظه، ای رمیده ز من ! در بر منی ـ در خاطر منی .
هر روز نیمه ابری پائیز دلپسند کز تند بادها ـ
بادست هر درخت ـ
صدها هزار برگ زهر سو چو پول زرد ـ
رقصنده در هواست ـ
و آن روزها که در کف این آبی بلند ـ خورشید نیمروز ـ
چون سکه ی طلاست ـ
تنها توئی تو که روشنگر منی ـ
در خاطر منی .هر سال، چون سپاه زمستان فرا رسد ـ
از راههای دور ـ
در بامداد سرد که بر ناودان کوی ـ
قندیلهای یخ ـ
دارد شکوه و جلوه ی آویزه ی بلورـ
آن لحظه ها که رقص کند برف در فضا ـ
همچون کبوتری ـ
وانگه برای بوسه نشینند مست و شاد ـ پروانه های برف، بمژگان دختری در پیش دیده ی من و در منظر منی در خاطر منی .
آن صبحها که گرمی جانبخش آفتاب ـ
چون نشئه ی شراب، دود در میان پوست یا آن شبی که رهگذری مست و نغمه خوان ـ
دل می برد ببانگ خوش آهنگ : دوست، دوست ـ
در باور منی در خاطر منی .
اردیبهشت ماه یعنی : زمان دلبری دختر بهار کز تکچراغ لاله، چراغانی است باغ وز غنچه های سرخ ـ
تک تک میان سبزه، فروزان بود چراغ وانگه که عاشقانه بپیچد بدلبری بر شاخ نسترن ـ نیلوفری سپید ـ
آید مرا بیاد که : نیلوفر منی در خاطر منی .
هر جا که بزم هست و زنم جام را بجام در گوش من صدای تو گوید که : نوش، نوش اشکم دود بچهره و لب می نهم بجام ـ شاید روم ز هوش باور نمیکنی که بگویم حکایتی : آن لحظه ای که جام بلورین بلب نهم ـ
در ساغر منی در خاطر منی .
برگرد، ای پرندۀ رنجیده، باز گرد بازآ که خلوت دل من آشیان تست در راه، در گذر ـ
در خانه، در اطاق ـ هر سو نشان تست
با چلچراغ یاد تو نورانی ام هنوز پنداشتی که نور و خاموش میشود ؟
پنداشتی که رفتی و یاد گذشته مرد ؟ و آن عشق پایدار، فراموش میشود ؟
نه ، ای امید من ! دیوانه ی توام افسونگر منی هر جا ، به هر زمان ـ در خاطر منی .