دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

با یاد روز آشنایی

با یاد روز آشنایی همراه اندوه نگاهت

                    رفتم که دیگر برنگردم دیگر نمی مانم به راهت


من قصه اندوه و دردم رفتم که دیگر برنگردم

من شعله ای خاموش و سردم رفتم که دیگر بر نگردم

 

رفتم دگر بدرود بدرود پایان گرفت افسانه ما

چون قایقی در دست طوفان ما عشقمان گم شد به دریا

 

رفتم دگر بدردود بدرود  از من چه دیدی من چه کردم

از من گذشتی بی تو من هم رفتم که دیگر بر نگردم

 
 اکنون چو پاییز نگاهت
غمگینم و تنها و خسته

کی می توان برگشت افسوس پشت سرم پلها شکسته
 

یاد تو همچون سایه با من هر جا که رفتم همسفر بود

تو بی من و یاد تو با من عشق تو دیگر بی ثمر بود

 

من قصه اندوه و دردم رفتم که دیگر بر نگردم

من شعله ای خاموش و سردم رفتم که دیگر بر نگردم

نظرات 1 + ارسال نظر
مهسا شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ب.ظ http://fekreajib.blogsky.com

سلام .
امیدوارم سال اینده سال خوبی داشته باشید. .ببخشید که کم به مطالبتون سر میزنم اخیرا
.
برام دعا کنید .
انشا الله سال آینده بازهم توفیق داشته باشم پست های زیبا تون رو بخونم.
شعر هایی که انتخاب میکنید عالی اند .و من لذت میبرم ازخوندنشون.
موفق پیروز و سر بلند باشید.
ارادت مند مهسا.م

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد