دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

دلم گریه می خواهد....

سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد

تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد

بیا ای ابر باران زا میان شعر های من که بغض آشنای آسمان گریه می خواهد

بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزم و آهنگ غزل های جوانم گریه می خواهد

چنان ذوق کرده احساسم میان شعر تنهایی که حتی گریه های بی امانم گریه می خواهد....


نظرات 1 + ارسال نظر
مهسا سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ب.ظ http://fekreajib.blogsky.com

دلم زارررررررررر میخواهد ... آنقدر اشک بریزم تا با اشک هایم بغلطم روی گونه خدا....
و مرا ازبینببرند با دستمالی از جنس ابر...

تا هی ببارمو ببارمو ببارم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد