دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

به دیوارها دل مبند

دیوارها

هرقدر هم بلند باشند

اسیرت نمی کنند،

ما پرواز را آموخته ایم

بیا تا دور دست ترین قله ها پرواز کنیم

و دل انگیز ترین آواز را سر دهیم

من،

رویایی دارم،

به رنگ راز آلود ترین غروب

و طعم عجیب ترین سکوت

شوق بودن با تو

از من آدمی ساخته که غروبها را می فهمد

و تنهایی درختها را احساس می کند

شوق بودن با تو

هر روز ویرانم می کند

تو هم می دانی، عاقبت چگونه خواهم سوخت

در آتشی که گرما بخش زندگی توست

آخرین آواز را سر می دهم:

به دیوارها دل مبند

نظرات 1 + ارسال نظر
رضا یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ب.ظ http://chand-khatti.blogsky.com/#

سلام
شعر زیبایی بود...
لذت بردم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد