دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

بازدلم بهانه ات را گرفته است

بازدلم بهانه ات را گرفته است

و دیوانه وار وجودم را زیر و رو می کند تا شاید تو را بیابد

چند وقتی است که گم شده ای

در لابلای تار و پور وجودم

اصلاً خودم شده ای،دلم،روحم،قلبم،چشمم،دستم...

خودِ خودِ من شده ای

با این حال از من دوری

دورتر از ستاره ای که تو آن شب آشنایی برای طلوع عشقمان نشانه کردی

واااااااااای چه دست نیافتنی شده ای

چه دور شده ای از من،چه دور مانده ام من از تو و چه مشتاقم برای بودن با تو

آه چه فاصله ای است بین چشمان من و تو

چه دور است بوسه هایت از گونه هایم

وچه سرد است دستانم بی حضور گرمای دستانت

من عاشق دیروزم ومشتاق امروز و دیوانه ی فردا

عاشق حرفهای دیروزت و مشتاق دیدن امروزت و دیوانه ی آغوش فردایت

ای عزیز ترین، حال که مشتاق ترینم بیا، که دیوانگی فردایت را با تمام وجود حس کنم

ولی اگر امروز هم نیایی باز هم دیوانه ات خواهم بود

دیوانه ی نبودنت، دوریت، کم بود حضورت، نداشتن بوسه هایت ...

نگذار دیوانگی نبودنت جنونی کشند شود برای آغازسفر به نیستی

و من بمانم و حسرت بوسه ات

من بمانم و سردی دستانم

من بمانم و ...

بیا که دیگر به حد جنون رسیده ام و سفر نزدیک است



نظرات 1 + ارسال نظر
یواشکی پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:40 ق.ظ http://buyit.blogfa.com/post-50.aspx

سلام . با مطلب ؛قحطی قطعی است ؛ به روز هستم . خوشحال می‌شم نظر شما را هم داشته باشم آقای وزیری(اسم نوشتم که بدونید این پیام تبلیغاتی و اتوماتیک نیست) منتظر حضور سبزتان هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد