دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

شطرنج زندگانی

گرچه در شطرنج سخت زندگانی باختم

لاجرم با هر غم و درد و عذابی ساختم

 


زیر شلاق حوادث آنقدر خونین شدم

 


تا به آنجائی که دل در موج خون انداختم

 


این منم تنهاترین در لحظه های واپسین

 
یک گل خوشرنگ سبز آرزو نشناختم

 


آشیان آرزویم سوخت و ویرانه شد

 


عشق در آوار باورهای من افسانه شد

 


شعله ای بر پا نبود جز شعله های گرم عشق

 
عشق هم خاکستر سرد مرا بیگانه شد

 


پوپک آواره ای گشتم که باد مهرگان

 


لانه اش بر باد داد و تا ابد بی لانه شد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد