ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
نان را از من بگیر ، اگر می خواهی
هوا را از من بگیر ، اما
خنده ات را نه ...
عشق من ، خنده ی تو
در تاریک ترین لحظه ها می شکفد
و اگر دیدی، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری است
بخند...
زیرا خنده ی تو
برای دستان من
شمشیری است آخته...
خنده ی تو، در پاییز
در کناره ی دریا
موج کف آلودش را
باید برفرازد
ودر بهاران ، عشق من
خنده ات را می خواهم
چون گلی که در انتظارش بودم
بخند بر شب
برروز ، برماه
بخند بر پیچاپیچِ خیابان های جزیره
بر این پسربچه ی کم رو
که دوستت دارد
اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم ،
آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند
نان را ،
هوا را
روشنی را
بهار را
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم
" پابلو نرودا "