دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

عشق روزی رهگذر می آید و من نیستم

صبح روزی پشت در می آید و من نیستم 

قصه دنیا به سر می آید و من نیستم 

یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند 

کاری از من بلکه بر می آید و من نیستم

 خواب و بیداری خدایا بازهم سر می رسد 

نامه هایم از سفر می آید و من نیستم 

هر چه می رفتم به نبش کوچه او دیگر نبود 

روزی آخر یک نفر  می آید و من نیستم 

در خیابان در اتاقم روی کاغذ پشت میز 

شعر تازه آنقدر می آید و من نیستم 

بعد ها اطراف جای شب نشینی های من 

بوی عشق تازه می آید و من نیستم 

بعد ها وقتی که تنها خاطراتم مانده است 

عشق روزی رهگذر می آید و من نیستم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد