دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

از یاد رفته

برگ لرزان پاییزم

رفته ام از یاد

آرزوهای دیرینم

می رود بر باد

 

کاش چند روزی تحملم می کرد

شاخه ی بی وفای سرد و سیاه

تا دوباره نسیم سبز بهار

بگشاید آغوش خود به پناه

 

می گدازم ز دوری شبنم

ولی افسوس چاره نیست مرا

دل سپردم به ابر بارانی

چه کنم اشک چشم نیست مرا

 

آسمان دلم کبود کبود

چون ندارد نشانی از مهتاب

قامتم زرد و خاکستری گشته

ای سپیده بیا مرا دریاب

 

برگ لرزان پاییزم

رفته ام از یاد

آرزوهای دیرینم

می رود بر باد . . .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد