دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

احساس می کنم که خدا قول داده است

با بودن تو حال من اصلا خراب نیست
می خواهمت و بهتر از این انتخاب نیست

احساس می کنم که خدا قول داده است
دیگر در این جهان خبری از عذاب نیست

دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد
چیزی به اسم دلهره و اضطراب نیست

باور کن این خدا که خودش عاشقت کند
حتماً زیاد خشک و مقدس مآب نیست

پاشو بیا کمی بغلم کن ، ببوس، تا
باور کنم حضور تو ایندفعه خواب نیست

من را ببوس تا همه ی شهر پر شود
این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست

دنیا سر جدایی ما شرط بسته است
اما دعای شوم کسی مستجاب نیست...



فرزادالماسی بردمیلی

نظرات 3 + ارسال نظر
رضا شجاعی جمعه 25 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 01:35 ب.ظ

سلام
این غزل متعلق به آقای فرزادالماسی بردمیلی است و عنوان شعر
فلسفه ی جنون است وغزل هم توسط شاعر دوباره دستخوش تغییرات شده است به سایت شاعر مراجعه کنید


فلسفه ی جنون


با بودن تو حال من اصلا خراب نیست

می خواهمت و بهتر از این انتخاب نیست

احساس می کنم که خدا قول داده است

دیگر در این جهان خبری از عذاب نیست

دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد

چیزی به اسم دلهره و اضطراب نیست

باور کن این خدا که خودش عاشق آفرید

حتماً زیاد خشک و مقدس مآب نیست

برخیز وسر به شانه ام بگذار، تا...

باور کنم حضور تو این دفعه خواب نیست

من را ببوس تا همه ی شهر پر شود

این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست

دنیا سر جدایی ما شرط بسته است

اما دعای شوم کسی مستجاب نیست... .

.فرزادالماسی بردمیلی..

علی ضمانتی شنبه 3 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:10 ق.ظ

ای ول جذاب وشیرین بود

علی امامی سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 12:46 ق.ظ

درود بر شما زیبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد