دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییز بودم کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد آسمان سینه ام پر درد می شد ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ میزد اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ می زد وه ، چه زیبا بود اگر پاییز بودم وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم شاعری در چشم من می خواند ، شعری آسمانی در کنار قلب عاشق شعله میزد در شرار آتش دردی نهانی
نغمه من ...همچو آوای نسیم پر شکسته عطر غم می ریخت بر دلهای خسته پیش رویم چهره تلخ زمستانی جوانی پشت سر آشوب تابستان عشقی ناگهانی سینه ام منزلگه اندوه و درد و بدگمانی کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییز بودم  

کاش چون پاییز بودم” اندوه پرست” فروغ فرخزاد

نظرات 1 + ارسال نظر
اشکان دوشنبه 16 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ق.ظ http://tashkan.blogsky.com/

روزگار خودش پاییزی هست

لازم نیست اندوه پرستی کنیم

من یه پست درباره ی خاطره ی مهرجویی از فروغ توی وبلاگم دارم
ببینیش خوبه

فروغ اندوه پرست نبود آنطور که ما فکر می کنیم

شاد باشی و موفق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد