دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

کاش هنوز سالها پیش بود...

چقدر سخت است که روزها.. نه ماهها از احساس عشق دور باشی! نمی دانم چه شده.. اما مدتهاست که زبانم سکوت کرده و چشمهایم دیگر پاسخ نگاههای پر احساسشان را نمی‌گیرند! خسته شده‌‌ام از تکرار... از تکرار حرفهای دلی که نمی‌خواهی بفهمی! اگر می‌خواستی شاید میسر بود به نوازشی و به نگاهی تو را همراه خواسته‌های عاشقانه‌ام سازم. اما... این روزها چقدر خسته‌ام دیگر اشتیاقی به آینده نیست... آینده ای که هر ساله چینی بر چهره‌ام می‌اندازد و امید شادی‌های عاشقانه را از دلم می‌زداید... کاش هنوز سالها پیش بود و تو هنوز مرا دلخوش می‌کردی.. تا دستانت را بگیرم و تمام ناهمواریها را با تو در عبوری سبز هموار سازم ... کاش هنوز سالها پیش بود!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد