دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

مانده ام تنها...

می گویند ماندن سخت است

 ولی من برای تو ماندم....

نمی دانم بار سنگین خود را

در کدام کلبه رها کنم

می گویند برو

ولی نمی توانم

من با نیم نگاه نازک تو نفس می کشم

قلبم با گرمی دلت می تپد

ولی دیگر نمی توانم

آری ماندن سخت است

ولی بی تو ماندن سخت تر

پس چاره ای نیست می مانم ...!

من نمی دانم چگونه باید آرام شوم

بی تو ماندن مرا به ستوه آورده ...

من نمی دانم نور چشمانم را از کدام فرشته بخواهم

من نمی دانم با طلوع کدام چشم بیدار شوم

ظلمت روزهای غریب و شب های تلخ مرا آزار میدهد

مانده ام تنها در این روزگار هوس باز

پس ناگزیر چشم براهت می مانم

شاید تو

ای پرنده مهاجر باز گردی....!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد