دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

درون من

Image result for ‫درون من‬‎

بدون شک

در درون من

دریایی هست

زیرا برخورد

موج های آن را

با سینه ی خود

حس می کنم

و صدای آن را

در گوش های خود

می شنوم

و گاه تن من

چون قایق فرسوده ای

در گردابهای آن

فرو می رود

و نگاه من

بر پهنه ی عظیم آن

گم می شود


"بیژن جلالی"


فرصت...

Image result for ‫گذر زمان‬‎

دیروز


پایان جهان بود


و فردا نیز


جهان به پایان می رسد


فقط یک امروز


است که جهان هست


و در دست های من


چون دانه ای 


می روید...


"بیژن جلالی"

آغاز شب

Image result for ‫آغاز شب‬‎
شب از آنجایی شروع می‌شود 
که موهایت را باد 
دانه دانه پریشان می‌کند
و ناگهان 
دستم را سرنوشت از گریبانت 
رها می‌کند 

بدون تو 
همان درخت ایستاده در دشتم 
که باد 
آخرین برگش را تکانده است

آرام آرام 
به خواب عمیقی فرو می‌روم 
که سال‌ها پیش زنی زنده گی‌ام را 
به دریا ریخت 
و ماهیان در خونم شناور شدند

 

 هنوز می‌توانم عاشقت باشم 
با همان لبخند ساده ات 
با همان چشم‌های که هنوز هم 
در ابرها نقاشی می‌کنم 

پرنده‌یی که از شانه کوه پریده است 
به شاخه ی کوچکی می‌نشیند 
ابری که از آسمان می گذرد 
آب ها را تبخیر می‌کند 
گلی که از زمین می‌روید 
قلب دختری را می لرزاند 
من اما 
به همین ساده‌گی به تو فکر می‌کنم 

مرا ببخش که غمگینم 
و برف 
آسمان را به زمین می‌آورد 
تا تنهایی ام را سپید کند 

همه چیز از تو شروع می‌شود 
زخمی که روی سینه‌ام می‌گذارم 
دستی که از کشتن‌ات بر می‌دارم 
چشم‌های که به پنجره‌ها می‌دوزم 
و سال‌ها بعد 
تنهایی‌ام آنقدر قد می‌کشد 
که سینه آسمان را می‌شکافد 

زخمی که از تو به یادگار مانده است 
می‌تواند 
قلب کبوتری را در هوا زخمی کند 

از این ها که بگذریم 
آنقدر دوستت دارم که 
نمی‌دانم کجای جهان ایستاده ام 
و زمین هنوز هم 
دور خودش می‌چرخد

"حبیب نکیسا "

ای قامتت بلندتر از قامت بادبان ها

Image result for ‫ای قامتت بلندتر از قامت بادبان ها‬‎

ای قامتت بلندتر از قامت بادبان ها

و فضای چشمانت

گسترده تر از فضای آزادی...

تو زیباتری از همه ی کتاب ها که نوشته ام

از همه ی کتاب ها که به نوشتن شان می اندیشم...

و از اشعاری که آمده اند...

و اشعاری که خواهند آمد...

 

"نزار قبانی"

سپیده که سر بزند...

Image result for ‫سپیده که سر بزند‬‎
سپیده که سر بزند
نخستین روز روزهای بی تو
آغاز می شود
آفتاب سرگشته وپرسان
تا مرا کنار کدام سنگ
تنها باید به تماشای سوسنی نوزاد
به نخستین دره سرگشتی هام
در اندیشه تو ام
که زنبقی به جگر می پروری
و نسترنی به گریبان
که انگشت اشاره ات
به تهدید بازیگوشانه
منقار می زند به هوا
و فضا را
سیراب می کند از شبنم و گیاه
سپیده که سر بزند خواهی دید
که نیست به نظر گاه تو آن سدر فرتوتی که هر بامداد
گنجشکان بر شاخساران معطرش به ترنم
آخرین ستارگان کهکشان شیری را
تا خوابگاه آفتابیشان
بدرقه می کردند
سپیده که سر بزند
نخستین روز روزهای بی مرا
آغاز خواهی کرد
مثل گل سرخ تنهایی
آه خواهی کشید
به پروانه ها خواهی اندیشید
و به شاخه سدری
که سایه نینداخته بر آستانه ات

منوچهر آتشی