دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

عشق یعنی که رفته باشد و...!

Image result for ‫فکر کن! پشت هم دعا بکنی‬‎

فکر کن! پشت هم دعا بکنی


تا سرت روی شانه اش باشد


می رود تا تمام خاطره ات


دو، سه خط ، عاشقانه اش باشد


فکر کن! آخرین نفسهایت


زیر باران شبی رقم بخورد


عشق یعنی که رفته باشد و بعد


حالت از زندگی به هم بخورد


فکر کن! در شلوغیِ تهران


عصر پاییز... در به در باشی


شهر را با خودت قدم بزنی


غرقِ رویای "یک نفر باشی"


"پویا جمشیدی"

شده هرگز دلت مال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟

Image result for ‫شده هرگز دلت مال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟‬‎
شده هرگز دلت مال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟
نگاهت سخت دنبال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟

برایت اتفاق افتاده در یک کافه ی ِ ابری
ته ِ فنجان ِ تو فال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟

خوش و بش کرده ای با سایه ی ِ دیوار وقتی که
دلت جویایِ احوالِ کسی باشد که دیگر نیست؟

چه خواهی کرد اگر هربار گوشــــی را که برداری
نصیبت بوقِ اشغالِ کسی باشد که دیگر نیست؟

حواس ِ آسمانت پرت روی ِ شیشه های ِ مه
سکوتت جار و جنجالِ کسی باشد که دیگر نیست

شب ِ سرد ِ زمستانی تو هم لرزیده ای هرچند
به دور ِ گردنت شال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟

تصور کن برای ِ عیدهـای ِ رفته دلتنگی
به دستت کارت پستال ِ کسی باشد که دیگر نیست

شبیـه ِ ماهی ِ قرمز به روی ِ آب می مانی
که سین ات هفتمین سال ِ کسی باشد که دیگر نیست

شود هر خوشه اش روزی شرابی هفتصد ساله
اگر بغضت لگدمال ِ کسی باشد که دیگر نیست

چه مشکل می شود عشقی که حافظ در هوای ِ آن
الا یا ایها الحال ِ کسی باشد که دیگر نیست

رسیدن سهم ِ سیب ِ آرزوهایت نخواهد شد
اگر خوشبختی ات کال ِ کسی باشد که دیگر نیست . . .

"شهراد میدری"

تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی

Image result for ‫باغ مرا خزان دهی‬‎

تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی

نم ندهی به کشت من آب به این و آن دهی

جان منی و یار من دولت پایدار من

باغ من و بهار من باغ مرا خزان دهی

یا جهت ستیز من یا جهت گریز من

وقت نبات ریز من وعده و امتحان دهی

عود که جود می‌کند بهر تو دود می‌کند

شیر سجود می‌کند چون به سگ استخوان دهی

برگذرم ز نه فلک گر گذری به کوی من

پای نهم بر آسمان گر به سرم امان دهی

عقل و خرد فقیر تو پرورشش ز شیر تو

چون نشود ز تیر تو آنک بدو کمان دهی

در دو جهان بننگرد آنک بدو تو بنگری

خسرو خسروان شود گر به گدا تو نان دهی

جمله تن شکر شود هر که بدو شکر دهی

لقمه کند دو کون را آنک تواش دهان دهی

گشتم جمله شهرها نیست شکر مگر تو را

با تو مکیس چون کنم گر تو شکر گران دهی

گه بکشی گران دهی گه همه رایگان دهی

یک نفسی چنین دهی یک نفسی چنان دهی

مفخر مهر و مشتری در تبریز شمس دین

زنده شود دل قمر گر به قمر قران دهی

بعد عمری در کجا باید که پیدایت کنم

Image result for ‫بعد عمری در کجا باید که پیدایت کنم‬‎

بعد عمری در کجا باید که پیدایت کنم


  از کدامین پنجره باید تمنایت کنم


  من نمی گویم زمین را زیر و رو کردم ولی


  سال ها گشتم به دنبالت که پیدایت کنم


  بارها رفتم کنار آینه شاید که تو


  ذره ای جا مانده باشی و تماشایت کنم


  تا به کی باید برای پنجره، گلدان پیر


  یا برای آینه امروز و فردایت کنم


  من برای این دل دیوانه ی چشم انتظار


  با کدامین قسمت و تقدیر معنایت کنم


  حق بده، من حق ندارم بی تو باشم، حق بده


  حق ندارم خوب من، یک عمر تنهایت کنم


  باید از دیوارهای رو به رویم رد شوم


  بی تو می پوسد دلم، باید که پیدایت کنم


"  بهمن محمدزاده"