دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد


روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت .

روزی که کمترین سرود

بوسه است

و هر انسان

برای هر انسان

برادری است

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند

قفل

افسانه یی ست

وقلب

برای زندگی بس است .

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است

تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.

روزی که آهنگ هر حرف

زندگی ست

تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.

روزی که هر لب ترانه یی ست

تا کمترین سرود ، بوسه باشد .

روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی

و مهربانی با زیبایی یکسان شود .

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم . . .

و من آن روز را انتظار می کشم

حتی روزی که دیگر نباشم

 

 

 احمد شاملو

مرگ بر جدایی...


روزی که نسیم دریا

به اهتزاز درآورد گیسوانم را

روی ماسه نوشتم

مرگ بر قفل

مرگ بر دیوار

مرگ بر سیم خاردار

مرگ بر هر آنچه مرا

کرد از تو جدا


"قدسی قاضی نور"

من از اینجا خواهم رفت...


من از اینجا خواهم رفت


و فرقی هم نمی کند


که فانوسی داشته باشم یا نه!


کسی که می گریزد،


از گم شدن نمی ترسد...


"رسول یونان"

یاد تو...


بادی که وزید

همه چیز را برد


جز یاد تو را


که گردگیری کرد!‏


"قدسی قاضی نور"

ما


رنگین کمان متولد نمیشد،
اگر
باران و آفتاب
متحد نمیشدند
.
.
من و تو
پر تضادتر از آن دو نیستیم!


"قدسی قاضی نور"