دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

نزدیکی....


نمی بینی ام اما

چشم که می گشایی

فشرده می شوم در خود

چشم که می بندی

سر می خورم پایین!

من اینجایم عزیزم

درست همینجا

پشت پلک های تو!


"ساعد باقری"


آرام


دوست داشتنت

پیراهن نازکی ست

که آرام از روی بند

بر می دارم


"غلامرضا بروسان"

از یک قصه قدیمی

دو تا قمری

پشت پنجره

لانه کرده اند

یعنی همین روزها می آیی؟


"علی رضا بهرامی"

تنها صدایت


خرمن گیسویت را نمـــــی خواهم
و کمان ابرویت را
یا غنچــــه دهان
یا قامت ســـــرو
یا لب لعل
و ماه صورتت را
نمــــــی خواهم

آه
اگر چیزی هست برای رام کردن این اسب وحشی روح
صدایت
صدایت
صدایت
تنها صدایت
از پشت تلفــن راه دور

مصطفی مستور

تو می‏ توانستی....!


تو می‏ توانستی تاج سرم باشی
که انگار من پادشاه عاشقان جهانم
و تو ملکه ی رشک برانگیزِ شعرها
چه فایده
حالا هر دو آدم ‏هایی معمولی هستیم

کامران رسول زاده