ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
دیروز به عشق تو فکر می کردم
از فکر کردن به این فکر لذت می بردم
ناگهان
قطره های عسل روی لبت را به یاد آوردم
و شیرینی حافظه ام را لیسیدم
نزار قبانی
سرت که درد نمی آید از سوالاتم؟ مرا ببخش که این قدر بی مبالاتم چطور این همه جریان گرفته ای در من و مو به موی تو جاریست در خیالاتم؟ بگو به من که همان آدم همیشگی ام؟ نه... مدتیست که تغییر کرده حالاتم چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم؟ درست از آب درآیند احتمالاتم تو محشری به خدا، من بهشت گم شده ام تو اتفاق می افتی، من از محالاتم چقدر ساکتی و من چقدر حرف زدم دوباره گیج شدی حتما" از سوالاتم دلم گرفته اگر زنگ می زنم گاهی مرا ببخش که این قدر بی مبالاتم مهدی فرجی
باز در چشم رس دیدهی پر سوی منی
تا ابد گر چه عزیزی ولی از یاد نبر
چشم من باشی، در سایه ابروی منی
در غمم رفتهای و با خوشیام آمدهای
چه کنم؟ خوی تو این است پرستوی منی
چشم بادامی و شیرین و خوش و بانمکی
چینی و تازی و ایرانی و هندوی منی
گوش تا گوش به صحرا بخرام و نهراس
شیرها خاطرشان هست که آهوی منی
مهدی فرجی
عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی
بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا در تنگنای از تو پریدن گذاشتی وقتی که آب و دانه برایم نریختی وقتی کلید در قفس من گذاشتی امروز از همیشه پشیمان تر آمدی دنبال من بنای دویدن گذاشتی من نیستم... نگاه کن این باغ سوخته تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی گیرم هنوز تشنه حرف توام ولی گوشی مگر برای شنیدن گذاشتی؟! آلوچه های چشم تو مثل گذشته اند اما برای من دل چیدن گذاشتی؟ حالا برو برو که تو این نان تلخ را در سفره ای به سادگی من گذاشتی مهدی فرجی
تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها من و این دشت بیپایان و بیحاصل دویدنها تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش من و شبها و درد انتظار و دل تپیدنها نصیحتهای نیک اندیشیت گفتیم و نشنیدی چها تا پیشت آید زین نصیحت ناشنیدنها پر و بالم به حسرت ریخت در کنج قفس آخر خوشا ایام آزادی و در گلشن دویدنها کنون در من اگر بیند به خواری و غضب بیند کجا رفت آن به روی من به شوق از شرم دیدنها تغافلهای او در بزم غیرم کشته بود امشب نبودش سوی من هاتف گر آن دزدیده دیدنها هاتف اصفهانی