دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

مرا نه دشمن شیطانی ام به خاک افکند


چه جای شکوه اگر زخم آتشین خوردم

که هرچه بود زمار در آستین خوردم

فقط به خیزش فواره ها نظر کردم

فرود آب ندیدم! فریب از این خوردم

مرا نه دشمن شیطانی ام به خاک افکند

که تیر وسوسه از یار در کمین خوردم

ز من مخواه کنون با یقین کنم توبه

من از بهشت مگر میوه با یقین خوردم!

قفس گشودی ام و اختیار بخشیدی

همین که از قفست پرزدم، زمین خوردم

"فاضل نظری"