-
تویی پایان ویرانی...
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1394 21:09
با تو رسیده ام به شبی ابدی تو کوچه کوچه مرا بلدی... من به جز آبی نگاهت آسمانی نمی شناسم تا تو سرگرم روزگاری از نفس بی تو می هراسم رد شو از قاب لحظه هایم دیده شو عاشقانه تنهاست رهسپارم به سویت اما جاده لبریز سوز سرماست مرا باور کنی یا نه تویی پایان ویرانی چه غمگینانه آزادی از آن عهدی که می دانی با تو رسیده ام به شبی...
-
زیبایی تو
سهشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1394 12:57
از من شعر میخواهی شعری پر از تشبیه و استعاره ببخش عشقام در خورجینام هیچ چیز شبیه به زیبایی تو ندارم ییلماز اردوغان مترجم : سیامک تقی زاده
-
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست...
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1394 09:50
پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو هر شب من و دیدار،در این پنجره با تو از خستگی روز همین خواب پر از راز کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو آزادگی و شیفتگی مرز ندارد حتی شده ای از خودت آزاد و رها...
-
مینوشمت که تشنگیام بیشتر شود
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1394 08:54
مینوشمت که تشنگیام بیشتر شود آب از تماس با عطشم شعلهور شود آنگاه بیمضایقهتر نعره میکشم تا آسمان ِ کر شده هم با خبر شود آنقدرها سکوت تو را گوش میدهم تا گوشم از شنیدن ِ بسیار کر شود تو در منی و شعرم اگر «حافظانه» نیست «عشقت نه سرسری ست که از سر به در شود» آرامشم همیشه مرا رنج دادهاست شور خطر کجاست که رنجم به سر...
-
مثل باغی سبز در یک روز بارانی قشنگی
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1394 08:35
مثل باغی سبز در یک روز بارانی قشنگی مثل دریایی چه آرام و چه توفانی قشنگی روسری را طرح لبنانی ببندی یا نبندی، زلف بر صورت بیفشانی، نیفشانی قشنگی خنده های زیر لب، یا آن نگاه زیر چشمی، شاید اصلا با همین حرکات پنهانی قشنگی تا که نزدیکت میآیم در همان حال مشوش ـ که میان رفتن و ماندن پریشانی ـ قشنگی این پلنگ بی قرارت را به...
-
دوست داشتنی ترین جای قلبم
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1394 13:15
تو را نه با دست هایم بلکه با قلبم به آغوش کشیدمت دوست داشتنی ترین جای قلبم همان سمتی است که تو را دوست می دارد قهرمان تازه اوغلو ترجمه : سینا عباسی هولاسو
-
من به تو نرسیدم
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1394 12:08
در آنسوی دنیا زاده شده بودی دور بودی مثل تمام آرزوها و ریل ها در مه زنگ زده بودند هیچ قطاری حاضر نبود مرا به تو برساند من به تو نرسیدم من به حرفی تازه در عشق نرسیدم و در ادامه خواب های من هرگز خورشیدی طلوع نکرد رسول یونان
-
آموخته ام که مردم...
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1394 12:02
آموخته ام که مردم حرف های شما را فراموش می کنند کارهای شما را فراموش می کنند ولی احساسی را که در آنها ایجاد کرده اید هیچ وقت فراموش نمی کنند مایا آنجلو مترجم : بهنود فرازمند
-
دوستت دارم- فریبا عبدی
شنبه 29 فروردینماه سال 1394 10:53
دوستت دارم نشمار بیش از ستاره ها
-
ازدحام- فریبا عبدی
شنبه 29 فروردینماه سال 1394 10:41
-
شعر گیاه
سهشنبه 25 فروردینماه سال 1394 08:16
اگر من نبودم به کدام آه، خم می شدی؟ و اگر تو نبودی کدام نوازش،سر انگشتانم را اشارت می آموخت؟ نظاره کن شعر گیاه را سبزینه، هستی است مرا به خورشید چشمانت متصاعد شو در آوندهات که در ارتفاع چیزی تشنه است "فرخ تمیمی"
-
آرزوی گمشده
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1394 07:56
ای آرزوی گمشده مهمان کیستی درد منی بگو که درمان کیستی دامان من ز اشک ندامت پر آتش است ای نوگل شکفته به دامان کیستی شد پنجه ی که شانه ی آن زلف پرشکن ای جمع حسن و لطف پریشان کیستی با آن تن شگفت که خوش تر از جان بود جانِ کـه هستی و جانان کیستی ای صبح آرزو به کی لبخند می زنی سحر آفرین کاخ و شبستان کیستی من بی تو همچو ماهی...
-
گل من ، پرنده ای باش و به باغ باد بگذر
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1394 07:53
گل من ، پرنده ای باش و به باغ باد بگذر مه من ، شکوفه ای باش و به دشت آب بنشین گل باغ آشنائی ، گل من ، کجا شکفتی ؟ که نه سرو می شناسد نه چمن سراغ دارد نه کبوتری که پیغام تو آورد به بامی نه به دست مست بادی ، گل آتشین جامی نه بنفشه ای نه بوبی نه نسیم و گفتگویی نه کبوتران پیغام نه باغهای روشن گل من میان گلهای کدام دشت...
-
ماه من...
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1394 07:48
به هیئت ماه در آمدی در تاریکی های شهر تو مرا روشن کردی وتمام بوسه هایم را تعبیر کردی کمی بعد شبیه بهارشدی روییدی سبز شدی وتمام دلتنگی هایم را تمام کردی من عاشق یک زن نیستم تو موجودی طبیعی هستی یک هستی موجود با تمام کائنات درون من حلول کرده ای نجوان درویش مترجم : بابک شاکر
-
گفتگو
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1394 09:21
گفتمش:کارت چرا پیوسته آزار من است؟ گفت:دارد هرکسی کاری و این کار من است گفتمش:نرگس به دور چشم تو بیمار کیست؟ گفت:با من کرده همچشمی و بیمار من است گفتمش:مجنون خود را چون کُشی منصور وار گفت:او از سرفرازان سر دار من است گفتمش:گر راست گویی پنجه با نوذر فکن گفت:این فرهاد شیرین کش گرفتار من است گفتمش:پرهیز کن از سیل اشک...
-
کوچه ی تو...
پنجشنبه 20 فروردینماه سال 1394 20:38
شهید نیستم اما تو کوچهی خود را به پاسِ این همه سرگشتگی به نامم کن! "علیرضا بدیع"
-
لشکریان تو
پنجشنبه 20 فروردینماه سال 1394 20:35
اگر سنجاق مویت وا شود از دست خواهم رفت که سربازی چه خواهد کرد با انبوه جنگاور؟! "علیرضا بدیع"
-
به تو اندیشیدن زیباست
دوشنبه 17 فروردینماه سال 1394 08:25
به تو اندیشیدن زیباست و امید بخش همچون گوش سپردن به خوشترین ترانه ها بازیباترین صداهای روی زمین ولی دیگر امید برایم کفایت نمی کند زین پس نمی خواهم گوش به ترانه بسپارم می خواهم خود ترانه بخوانم ناظم حکمت مترجم : پری ناز جهانگیری
-
دوست
شنبه 15 فروردینماه سال 1394 01:04
دلم یک دوست می خواهد که اوقاتی که دلتنگم بگوید خانه را ول کن، بگو من کی؟ کجا باشم؟ "سعید صاحب علم"
-
ما گدایان خیل سلطانیم
جمعه 14 فروردینماه سال 1394 13:09
ما گدایان خیل سلطانیم شهربند هوای جانانیم بنده را نام خویشتن نبود هر چه ما را لقب دهند آنیم گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمیدانیم چون دلارام میزند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم مر خداوند عقل و دانش را عیب ما گو مکن که نادانیم هر گلی نو که در جهان آید ما به...
-
شانههایت
چهارشنبه 12 فروردینماه سال 1394 11:47
و تو مرا با روحانیت شانههایت میپرورانی و من قالب زیبای تو را در جاودانیترین جای قبلم جاودانی میکنم از اینکه روزگار تیره است و شب ما تیره است باک نداریم من به فروغ تن اندوهگین تو مینگرم و تو به آتش بازی قلب من خیره میشوی سرتاسر این پهنه درد پر از سکوت است فقط قلبهای ما است که میخواند در کنار رودی از مرگ به زندگی...
-
تمام فصل های من...
چهارشنبه 12 فروردینماه سال 1394 01:19
دی خانه کرده توی رگ هایت دستان تو سرد است چون آهن اردیبهشت هستی ولی گویا مرداد داری زیر پیراهن هررشته ازانبوه موهایت چون سبزه ای بر دامن دشت است آتشفشانی کهنه در جانم عشقی که با شهوت عجین گشته ست من دشت لوتم؛ دشت بی برگی چون ظهر تیرم داغ و جوشانم آغوش باش این خاک قرمز را جامی از اندامت بنوشانم ای گوهر دردانه ی نادر...
-
خوشتر
چهارشنبه 12 فروردینماه سال 1394 01:04
خونریزی و نندیشی ، عیار چنین خوشتر دل دزدی و نگریزی ، طرار چنین خوشتر زان غمزه دود افکن ، آتش فکنی در من هم دل شکنی هم تن ، دلدار چنین خوشتر هر روز به هشیاری نو نو دلم آزاری مست آیی و عذر آری ، آزار چنین خوشتر نوری و نهان از من ، حوری و رمان از من بوس از تو و جان از من ، بازار چنین خوشتر الحق جگرم خوردی ،...
-
در تو پیامبریست
چهارشنبه 12 فروردینماه سال 1394 01:00
در تو پیامبریست که لب هایش شفابخش روزگارند و چشمهایش شقُ القمر آفرینش دین تو عشق است و من مؤمن به عشق تو و شعر های من کتاب هدایت توست برای آنها که در کلامشان گاهی تازیانه می روید کامران فریدی
-
به تو مشغولم
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1394 19:03
دیگران در تب و تاب شب عیدند ولی مثل یک سال گذشته به تو مشغولم من . . . "کاظم بهمنی"
-
من نام کسی نخوانده ام الا تو
یکشنبه 9 فروردینماه سال 1394 18:57
من نام کسی نخوانده ام الا تو با هیچ کسی نمانده ام الا تو عید آمد و من خانه تکانی کردم از دل همه را تکانده ام الا تو جلیل صفربیگی
-
گفتی که میروی به خدا میسپاری ام
شنبه 8 فروردینماه سال 1394 12:26
گفتی که میروی به خدا میسپاری ام من باورم شده تو مرا دوست داری ام ته مانده های آب غرورم فنا شده ست باور نمیکنم که تو باور نداری ام لبخند میزنی تو و از من گذشته ای من در خزان رفتنت اما به زاری ام این زخم ها که کوه نمک را چریده اند! دیگر نمک نزن تو به این زخم کاری ام بستی بهار بودن خود را که تا ابد در بین دشت های نبودت...
-
زندگی یعنی همین؛ جبری، به نام اختیار
شنبه 8 فروردینماه سال 1394 12:23
شیر هرگز سر نمی کوبد به دیوار حصار من همان دیوانه ی دیروزم اما بردبار می توانستم فراموشت کنم اما نشد! زندگی یعنی همین؛ جبری، به نام اختیار مثل تو آیینه ای "من" را نشان من نداد بعد تو من ماندم و دیوارهای بی شمار خوب یا بد، با جنون آنی ام سر می کنم لحظه ای در قید و بندم ،لحظه ای بی بند و بار من سر ناسازگاری...
-
دلم بدون تو غمگین و با تو افسرده است
شنبه 8 فروردینماه سال 1394 12:22
دلم بدون تو غمگین و با تو افسرده است چه کرده ای که ز بود و نبودت آزرده است به عکس های خودم خیره ام ، کدام منم ؟ زمانه خاطره های مرا کجا برده است چه غم که بگذرد از دشت لاله ها توفان که مرگ دلخوشی غنچه ها پژمرده است اگر سقوط بهای بلند پروازیست پرنده ی دل من بی سبب زمین خورده است از این به بعد به رویم در قفس مگشای چرا که...
-
درنگ کن...
شنبه 8 فروردینماه سال 1394 00:04
دمی درنگ دلم زین شتاب میلرزد چنان حباب که بر موج آب میلرزد به انزوای من آهستهتر بیا ای شعر ز زخمههای نسیمت رباب میلرزد غزال من چه شنیدی ز باد ای صیاد درون مردمکت اضطراب میلرزد بریز جام لبالب ز شعر تر ساقی به پلک زندهی بیدار خواب میلرزد کدام مرد به میدان حریف میطلبد که زیر پای سواران رکاب میلرزد کمر به چنگ...