ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مشامم از عطر آغوش تو پر است، همان عطری که تو ناقلا هیچ وقت نمی گذاری به مراد دلم از آن سیراب شوم. دست هایم بوی اطلسی های تو را به خود گرفته است و همه ی پست و بلند اندامت را با پست و بلند اندام خودم حس می کنم ... حس می کنم که مثل گربه ی کوچولوی شیطانی در آغوش من چپیده ای و من با همه ی تنم تو را در بر گرفته ام... احساس دست نوازشگرت (که این جور موقع ها با من دشمنی دارد) دلم را از غمی که نزدیک دو سال است تلخیش را چکه چکه می چشم پر کرد:-
آخر چرا تو نباید الان پیش من باشی!؟
تو همزاد من هستی. من سایه یی هستم که بر اثر وجود تو بر زمین افتاده ام، زیر پاهایت و اگر تو نباشی، من نیستم.-
تو را دوست، دوست، دوست می دارم.
......
احمد
تهران- 27 مهرماه...
باز حجرالاسود چشمانت را نشان می دهد
تو کعبه ی سیال منی !
که مثل نسیم
مدینه به مدینه می گذری
و همه جا را متبرک می کنی
بگذار با خلعت ِ عشق تو
اِحرام ببندم
بگذار در آستانه ی آن چشمها
اعتراف کنم
بگذار گردِ دستهای تو
طواف کنم !
غمخوار من به خانهی غمها خوش آمدی
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی!
"فاضل نظری"