دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش
دشت مشوش

دشت مشوش

بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که می‌بینم که این دشت مشوش چراگاهی ندارد خرم و خوش

چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی

‫‌ همه‌ی غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی ... ‌ #هاتف_اصفهانی‬‎

چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی

که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی


تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را

ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی


ز تو گر تفقد و گر ستم بوَد آن عنایت و این کرَم

همه از تو خوش بوَد ای صنم چه جفا کنی چه وفا کنی


همه‌جا کشی می لاله‌گون ز ایاغ مدعیانِ دون

شکنی پیالهٔ ما که خون به دل شکستهٔ ما کنی


تو کمان‌کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین

همهٔ غمم بود از همین که خدا‌نکرده خطا کنی


تو که هاتف از بَرَش این زمان رَوی از ملامت بیکران

قدمی نرفته ز کوی وی نظر از چه سوی قفا کنی

 "هاتف اصفهانی"