-
سایه
یکشنبه 10 اسفندماه سال 1393 09:20
آنقدر مدام خوابت را دیده ام آنقدر راه رفته ام آنقدر سخن گفته ام آنقدر عشق ورزیده ام به سایه ات که دیگر از تـو هیچ چیز برایم نمانده است فقط این برایم مانده که سایه ای باشم میان سایه ها که صد بار سایه تر باشم از سایه سایه ای که می آید و باز می آید به زندگی آفتابیت روبر دسنوس مترجم : سهراب مختاری
-
آغاز دوست داشتن...
یکشنبه 10 اسفندماه سال 1393 09:16
یک نگاه می تواند آغاز دوست داشتن باشد یک حرف می تواند دلت را به لرزه در بیاورد یک صدا می تواند صدای یک آشنای دور باشد گاهی اتفاقات کوتاه رخدادهای بزرگی را به همراه می آورند با یک نگاه دل می بندی با یک حرف بیمار می شوی و با یک صدا خاطره می سازی حاتمه ابراهیم زاده
-
انگشت های خوش تراش تو
شنبه 9 اسفندماه سال 1393 09:45
همه از دَم بی بو و خاصیت اند پرتقال هایی که من پوست می کَنم اما بر میز صبحانه یا محو تماشای سریالی قدیمی هر بار که انگشت های خوش تراش تو پوست می کند از پرتقال خانه سراسر بوی پرتقال می گیرد و پرتقالی می شود ترانه ای که من زیر دوش می خوانم "عباس صفاری"
-
قاصدک...
شنبه 9 اسفندماه سال 1393 08:39
هر قاصدک، یک پیامبر است! فرقی نمیکند همگی خبر از رفـتـنت میدهند... "مژگان عباسلو"
-
چشم انتظار- مژگان عباسلو
شنبه 9 اسفندماه سال 1393 08:07
چشم انتظار آن بهارم که با تقویم از راه نمیآید و با تقویم راه نمیآید، چشم انتظار آن بهارم که با... آه نمیآید!
-
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا - امیر خسرو دهلوی
شنبه 9 اسفندماه سال 1393 08:03
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا چون کنم دل ، به چنین روز ز دلدار جدا ابر و باران و من و یار، ستاده به وداع من جدا گریه کنان ، ابر جدا ، یار جدا
-
پریشان کن سر زلف سیاهت...
شنبه 9 اسفندماه سال 1393 07:58
پریشان کن سر زلف سیاهت، شــــانه اش با من سیه زنجیر گیسو بـــاز کن، دیوانـــــــــه اش با من که می گویـد که می نتوان زدن بی جـام و پیمانه ؟! شراب از لــــعل گلگونت بده، پیمـــــــانه اش با من مگرنشنیده ای گنجینه در ویــــــرانه دارد جـــــــای ؟! عیان کـن گنج حسنت ای پری!، ویـــرانه اش با من ز سوز عشق لیلی در جهان...
-
دردا که درد عشق به درمان نمی رسد
شنبه 9 اسفندماه سال 1393 00:50
دردا که درد عشق به درمان نمی رسد این قصّه ی دراز به پایان نمی رسد درد فراق یار که درمان پذیر نیست جز وصل یار هیچ به درمان نمی رسد هجر و فراق و درد غریبی و بی کسی ما آزموده ایم، هیچ به سامان نمی رسد ما قصّه ی فراق نوشتیم سر به سر لیکن چه سود چون برِ جانان نمی رسد احوال این ضعیف به یارش که می بَرَد؟ پای ملخ به نزد...
-
شادی
جمعه 8 اسفندماه سال 1393 19:17
به سمت من که می آیی شبیه ماهی ای می شوم که از شادی در تنگ خودش نمی گنجد می پرد بیرون، و در هوای تو غرق می شود! "مهدی صادقی"
-
سرگردانی- کاظم خوشخو
جمعه 8 اسفندماه سال 1393 19:09
سیبی شده ام که از درخت می افتد و تنها کشف اش سرگردانی خودش است
-
سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم
جمعه 8 اسفندماه سال 1393 18:41
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی تو چه ارمغانی آری که به دوستان فرستی چه از این به ارمغانی که تو خویشتن بیابی بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی دل خویش را بگفتم چو تو دوست میگرفتم نه عجب که خوبرویان بکنند بیوفایی تو جفای خود بکردی و نه من نمیتوانم که...
-
چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی(مولانا)
چهارشنبه 29 بهمنماه سال 1393 09:23
چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی نی به خدا که از دغل چشم فراز میکنی چشم ببستهای که تا خواب کنی حریف را چونک بخفت بر زرش دست دراز میکنی سلسلهای گشادهای دام ابد نهادهای بند کی سخت میکنی بند کی باز میکنی عاشق بیگناه را بهر ثواب میکشی بر سر گور کشتگان بانگ نماز میکنی گه به مثال ساقیان عقل ز مغز میبری گه...
-
همه تو...
چهارشنبه 29 بهمنماه سال 1393 08:58
همه ی سفرهایم تو همه ی دریاهایم تو همه ی کشتی شکستگی هایم تو وقتی به تو فکر می کنم بادی مرا و تختخوابم را با خود می برد بی قطب نما،بی سکان،بی بادبان.... "فریدون فریاد"
-
بوسیدم تو را
سهشنبه 28 بهمنماه سال 1393 20:18
زیر نور ماه نشستیم از دستانت بوسیدم تو را برخاستیم از زمین از لبانت بوسیدم تو را ایستادی در چارچوب درب از نفس هایت بوسیدم تو را کودکانی بودند در حیاط از کودک ات بوسیدم تو را به خانه ام بردم به تخت خوابم از ظرافت پاهایت بوسیدم تو را در خانهِ دیگری اتفاقی دیدم ات از مغز استخوانت بوسیدم تو را آخر سر تو را به خیابان ها...
-
از دور تو را دوست دارم...
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1393 14:00
از دور تو را دوست دارم از دور... بی آنکه عطر تو را حس کنم بی آنکه در آغوشت بگیرم بی آنکه صورتت را لمس کنم تنها دوست ات دارم. "جمال ثریا"
-
فراموشی تو
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1393 08:56
برای فراموشی تو هیچ راهی وجود ندارد خودم را به هر راهی که می زنم روزی با تو رفته بودم ... "فرشاد بیات "
-
دنبال صدای تو می گردم
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1393 08:54
دنبال صدای تو می گردم صدای حرف هایی که نمی زنی آوازهایی که نمی خوانی و آهی که نمی کشی. جنگ تو را در قاب عکس کنج اتاق زیباتر کرده است و من را در وزش سال های طولانی مثل پنجره کوچکی مدام باز و بسته می کند پشت سر هم روی پیاده رو راه می روم و خرده ریز فریادها به ته کفش هایم می چسبد. تو مثل ابرها از تمام شهر رفته ای و من...
-
به خاطر تو
شنبه 25 بهمنماه سال 1393 11:56
به خاطر تو به جهان خواهم نگریست به خاطر تو از درختان میوه خواهم چید به خاطر تو راه خواهم رفت و به خاطر تو با مردمان سخن خواهم گفت به خاطر تو خودم را دوست خواهم داشت بیژن جلالی
-
زیباترین سلاح
شنبه 25 بهمنماه سال 1393 11:00
تو کار من را تمام کردی با آن چشم های خوب آن دست های مهربان آن نفس های گرم تو کار من را ساختی با زیباترین سلاح های تنت و این مرگ آسان نیست سیدمحمد مرکبیان
-
ای چشم نیمخواب تو از من ربوده خواب ...
سهشنبه 21 بهمنماه سال 1393 10:51
ای چشم نیمخواب تو از من ربوده خواب وی زلف تابدار تو بر مه فکنده تاب بر مه فکنده برقع شبرنگ روز پوش مه را که دید ساخته از تیره شب نقاب روزم شبست بیتو و چون روز روشنست کان لحظه شب بود که نهان باشد آفتاب خورشید را بروی تو تشبیه چون کنم کو همچو بندگان دهدت بوسه بر جناب بر روی چون مه ار چه بتابی کمند زلف باری به هیچ روی ز...
-
بــه مُردادی ترین گرمـــا قسم، بدجور دلتنگم
دوشنبه 20 بهمنماه سال 1393 09:30
بــه مُردادی ترین گرمـــا قسم، بدجور دلتنگم شبیه گچ شده از دوری ات، بانوی من، رنگم! حسودی می کند دستم بــه لبهایی کـه بوسیدت! وَ من بیچاره ی چشم تو ام... با چشم می جنگم! تنم از عطــر آغـــوش ِ تــو دارد باز می سوزد جهنّم شد بهشتم؛ تا پرید آغوشت از چنگم نظام ِ آفـــرینش ناگهـــان بـــر عکس شد ، دیدم- زدی با شیشه ی قلبت...
-
گفتمش روی تـــــــو صـــــــد ره ز قمـــر خوبتر است
شنبه 18 بهمنماه سال 1393 10:02
گفتمش روی تـــــــو صـــــــد ره ز قمـــر خوبتر است گفت خاموش کــه آن فتنــــــــــه دور قــــــــمر است گفتم آن زلف و جبیـــــــــنم به چنیــــــن روز نشـــاند گفت کان زلف و جبین نیست که شام و سحر است گفتم ای جــــان جهـــــان از مـــــن مسکـــین بــگذر گفت بگــــــذر ز جهــــان زانـــکه جـهان بر گذر است گفتمش...
-
شهر آشنائی
شنبه 18 بهمنماه سال 1393 09:49
گفتا تو از کجائی کاشفته مینمائی گفتم منم غریبی از شهر آشنائی گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری گفتم بر آستانت دارم سر گدائی گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی گفتم که خوش نوائی از باغ بینوائی گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی گفتم بمی پرستی جستم ز خود رهائی گفتا جویی نیرزی گر زهد و توبه ورزی گفتم که توبه کردم از زهد و...
-
زلف هنــدوی تـــو در تــــاب است و ما را تاب نیست
شنبه 18 بهمنماه سال 1393 09:38
زلف هنــدوی تـــو در تــــاب است و ما را تاب نیست چشم جادوی تو در خواب است و ما را خواب نیست با لبت گـــــر بــــــاده لاف جــــــانفزائــــــــی میزند پیش مـــا روشن شد این ساعت که او را آب نیست نرگست در طـــــــاق ابـــــرو از چـــــه خفتد بی خبر زانکـــه جــای خواب مستان گوشهی محراب نیست ساکـــــن کــــوی...
-
ســر و کارم به ســر زلف کســی افتادست...(بیدل شیرازی)
شنبه 18 بهمنماه سال 1393 09:36
ســر و کارم به ســر زلف کســی افتادست که در آن دام چو من بسته بسی افتادست ناله ای میرســدم با اثر از سینه به گوش مـــــرغ دلباز مگـــر در قفســی افتادست این بود شعلۀ عشق تو که در سینۀ ماست آتشـــی را که به خاشـاک و خسی افتادست یا بـود وادی ایمــن که در آن مــوسی را از ره دور نظــــــــر بـر قبســـی افتادست گشــت...
-
روزگارم تیره و بختم سیاه افتاده است
شنبه 18 بهمنماه سال 1393 09:30
روزگارم تیره و بختم سیاه افتاده است گل به چشم روزنم از مهر و ماه افتاده است صبح محشر سر زد و تخم امیدم سر نزد در چه ساعت یارب این یوسف به چاه افتاده است؟ فرصت خاریدن سر نیست مژگان مرا تا سر و کارم به آن عاشق نگاه افتاده است از خط الماسی آن چهره لعلی مپرس برق در جانم ازین زرین گیاه افتاده است در شکست بال و پر معذور می...
-
سخنها دارم از دست تو در دل...
سهشنبه 14 بهمنماه سال 1393 09:49
مرا تا نقره باشد میفشانم تو را تا بوسه باشد میستانم و گر فردا به زندان میبرندم به نقد این ساعت اندر بوستانم جهان بگذار تا بر من سر آید که کام دل تو بودی از جهانم چه دامنهای گل باشد در این باغ اگر چیزی نگوید باغبانم نمیدانستم از بخت همایون که سیمرغی فتد در آشیانم تو عشق آموختی در شهر ما را بیا تا شرح آن هم بر تو...
-
اسم...
دوشنبه 13 بهمنماه سال 1393 09:30
برای هر کسی یه اسم تو زندگیش هست که تا ابد هر جایی بشنوه ناخودآگاه برمیگرده به همون سمت یا از روی ذوق یا از روی حسرت و یا از روی نفرت هاروکی موراکامی
-
کــاش آن آینــه بــودم مــن
شنبه 11 بهمنماه سال 1393 08:42
کــاش آن آینــه بــودم مــن کــه بــه هــر صبــح تــو را مــی دیــدم مــی کشیــدم همــه انــدام تــو را در آغــوش ســرو انــدام تــو بــا آن همــه پیــچ آن همــه تــاب آنگــه از بــاغ تنــت مــی چیــدم گــل صــد بوســه ی نــاب حمید مصدق
-
واپسین دم
شنبه 11 بهمنماه سال 1393 08:35
تلخم مپیچ ای دوست تلخم آری رهایم کن در این مرداب جانکاه بگذار در این واپسین دم با درد خود دلگرم باشم ناگاه تیری از کمین برخاست بنشست تا پر میان سینه ی من دیدم که جنگل سنگ شد در دیدگانم شب نرم نرمک ریخت در رود روانم صیاد من کیست ؟ جز شاخ های سرکش پر شوکت دیرینه ی من بگذار و بگذر بگذار در این واپسین دم گه گاه بالیسیدن...