-
شعر من وصف دل آرایی توست
یکشنبه 3 مردادماه سال 1395 11:57
زندگی قافیه شعر من است شعر من وصف دل آرایی توست در ازل شاید این سرنوشت من بود می سرایم به امیدی که تو خوانی ور نه آخرین مصرع من قافیهاش ، مردن بود حمید مصدق
-
پناه بر عشق
شنبه 2 مردادماه سال 1395 12:27
پناه بر عشق دو رکعت گریستن در آستین آسمان برای دوری از یادهای تو واجب است واجب است تا از قنوت جهان راهی به آتنا فی مشعر الجنون بیابم "سید علی صالحی"
-
متهم ام به دوست داشتنت
شنبه 2 مردادماه سال 1395 09:26
متهم ام به دوست داشتنت به این جرم افتخار میکنم و به فراموش نکردنت و آرزویم این است که مجازاتم حبسِ ابد در گردشِ خونِ تو باشد غاده السمان مترجم : اسماء خواجه زاده
-
بدرود
جمعه 1 مردادماه سال 1395 13:39
آسمان شهر ما از صبح می بارید خیابان زیر نور نقره صدها چراغ آن شب تن بیمار را با روغن باران جلا می داد در آن خلوت صدای پای ما بود و صفیر باد و تنها چتر سرخ او دم بدرود لب ما را به کار بوسه با هم دید فرخ تمیمی
-
تنها نداشتن تو خانه ام را خراب کرده است
سهشنبه 29 تیرماه سال 1395 10:34
می توانم اقرار کنم که حالم خوب نیست وتنها نداشتن تو خانه ام را خراب کرده است به نداشتن تو فکر کرده ام با تمام فلسفه های جهان اما چیزی برای آرام شدنم نیافتم جای من درون جهان اضافه بود امروز درست همین جا اقرار می کنم وقتی عاشق تو بودم حواست به روبرو نبود نشسته بودی ستاره های نورانی را رصد می کردی گاهی با حلقه های گیسویت...
-
من به چشمان تو می اندیشم
سهشنبه 29 تیرماه سال 1395 09:23
-
دیوانه ام....
یکشنبه 27 تیرماه سال 1395 08:46
دیوانه ام یا شاید هم عاشق که از فاصله ها رنج می برم زخم می خورم اما باز هم در انتظار تو نشسته ام تو در تشویش انتظارهای من چقدر زیبا شده ای علیرضا اسفندیاری
-
بی تو در خلوت خود شب همه شب بیدارم
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1395 14:16
بی تو در خلوت خود شب همه شب بیدارم آه … ای خفته که من چشم به راهت دارم خانه ام ابری و چشمان تو همچون خورشید چه کنم؟ دست خودم نیست اگر می بارم کم برای من از این پنجره ها حرف بزن ! من بدون تو از این پنجره ها بیزارم این که شیرین شده غم خوردن من نیست عجیب که از اندوهِ نگاهی عسلی سرشارم جان من هدیه ی ناچیزی ست تقدیم شما...
-
المنه لله که دلم صید غمی شد
سهشنبه 22 تیرماه سال 1395 08:16
دل پیش تو و دیده به جای دگرستم تا خصم نداند که تو را مینگرستم روزی به درآیم من از این پرده ناموس هر جا که بتی چون تو ببینم بپرستم المنه لله که دلم صید غمی شد کز خوردن غمهای پراکنده برستم آن عهد که گفتی نکنم مهر فراموش بشکستی و من بر سر پیمان درستم تا ذوق درونم خبری میدهد از دوست از طعنه دشمن به خدا گر خبرستم...
-
و من معنی بعضی شعر ها را دیر می فهمم
دوشنبه 21 تیرماه سال 1395 08:20
بگردم دور تو، دور نگاهت، دور باطل ها مرا دیوانه می خوانند، امثال تو عاقل ها پری رویی، نه... زیباتر، سر زیبایی ات بحث است به طرزی که کم آوردند توضیح المسائل ها حسادت می کنم با هرکه دستش لای موهایت... حسادت می کنم حتی به این موگیر ها، تل ها مرا از دور میدیدی، خودت را جمع می کردی بیا یک بار دیگر هم شبیه آن ((اوایل...
-
تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی...!
دوشنبه 21 تیرماه سال 1395 08:07
تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی نم ندهی به کشت من آب به این و آن دهی
-
خفته بودم که خیالِ تو، به دیدارِ من آمد
جمعه 18 تیرماه سال 1395 14:32
وه چه بیگانه گذشتی نه کلامی نه سلامی نه نگاهی به نویدی نه امیدی به پیامی رفتی آن گونه که نشناختم از فرط لطافت کاین تویی یا که خیال است، از این هر دو کدامی؟ روزگاری شد و گفتم که شد آن مستیِ دیرین باز دیدم که همان باده ی جامی و مدامی همه شوری و نشاطی، همه عشقی و امیدی همه سِحری و فسونی، همه نازی و خرامی آفتابِ منی افسوس...
-
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
سهشنبه 15 تیرماه سال 1395 10:58
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور که از هر رقعه دلقش هزاران بت بیفشانی گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی ملک در سجده...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 تیرماه سال 1395 08:11
ماجراهای احساسی خطرناک تر از جنگ هستند در نبرد آدم یک بار بیش تر کشته نمی شود ولى در عشق چندین بار اریک امانویل اشمیت
-
می جویمت ، به نام و نشانی که نیستی!
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 13:27
می جویمت ، به نام و نشانی که نیستی ! دیرآشنای من ، تو همانی که نیستی ! نزدیکتر ز تو به توام، این عجب که تو دور از منی و خویش ندانی که نیستی ! می جویمت به باغ خیال و گمان و وهم در کوچه های دل، به گمانی که نیستی ! شبگرد کوچه های خیالم، به جستجو آیم به آن محل و نشانی که نیستی ! طبع غزلسرایی من لال می شود در بین واژه ها و...
-
اول از خوبی ، خطابم می کند...
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 08:14
اول از خوبی ، خطابم می کند بعد با یک "نه " جوابم می کند ! جُرعه جُرعه جُرعه می بخشد به من مست می سازَد ، شرابم می کند خشت خشتِ جان من در دستِ اوست زیرِ پای خود خرابم می کند قطره ، قطره ،آبرویم می بَرَد از خجالت گاه آبم می کند تا که گیسو می سپارَد دستِ باد مو به مو دارد عذابم می کند پرسشی همواره در ذهن ِ من...
-
دوستش داشته باشی
دوشنبه 7 تیرماه سال 1395 22:33
دوستش داشته باشی و او در دو قدمیِ عاشقِ تو شدن این پا و آن پا کند و بگوید عاشقم نکن میخواهم عاقلانه تصمیم بگیرم شاید با آدمِ آسانتری بروم و تو عاشقش نکنی او برود مدتی بعد بیاید و بگوید چرا عاشقم نکردی وقتی میدیدی اینقدر عاقلانه اشتباه میکنم ؟ و تو فقط به دستش نگاه کنی و ندانی اسمِ کاری که کردی چه بود ؟ افشین...
-
باران، غروب، ماه، اتوبوسی که ممکن است
پنجشنبه 3 تیرماه سال 1395 18:20
باران، غروب، ماه، اتوبوسی که ممکن است باید مرا دوباره ببوسی که ممکن است... این لحظه... لحظه... لحظه... اگر آخرین... اگر... ـ بس کن! نزن دوباره نفوسی که ممکن است من قول میدهم که بیایم به خواب تو زیبا، در آن لباس عروسی که ممکن است دل نازکی و دل نگرانی چه میشود من نیستم، تو شهر عبوسی که ممکن است ماشین گذشته از تو و هی...
-
میان خورشید های همیشه زیبائی تو لنگری ست
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1395 08:29
میان خورشید های همیشه زیبائی تو لنگری ست - خورشیدی که از سپیده دم همه ستارگان بی نیازم می کند نگاهت شکست ستمگری ست - نگاهی که عریانی روح مرا از مهر جامه ئی کرد بدان سان که کنونم شب بی روزن هرگز چنان نماید که کنایتی طنز آلود بوده است و چشمانت با من گفتند که فردا روز دیگری ست - آنک چشمانی که خمیر مایه مهر است ! وینک مهر...
-
نگاهت
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1395 07:53
نگاهت چه رنج عظیمی است وقتی به یادم میآورد که چه چیزهای فراوانی را هنوز به تو نگفتهام آنتوان دوسنت اگزوپرى
-
شعر- دکتر افشین یداللهی
دوشنبه 31 خردادماه سال 1395 08:19
-
گـاهـی وقت ها دلت میخواهد با یکی مهربان باشی...
شنبه 29 خردادماه سال 1395 22:30
گـاهـی وقت ها دلت میخواهد با یکی مهربان باشی ... دوستش بداری و برایش چای بریزی گـاهـی وقت ها دلت میخواهد یکی را صدا کنی بگویی سلام می ایی قدم بزنیم؟ گـاهـی وقت ها دلت میخواهد یکی را ببینی ... شب بروی خانه بنشینی فـکـر کـنی و کـمـی بـرایـش بـنـویـســی ... گـاهـی وقـت هـا ادم چـه چـیـزهـای سـاده ای را نـدارد !!!!!...
-
ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ...
شنبه 29 خردادماه سال 1395 07:46
ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺗﻮﯼ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﯽ ﺁﯾﯽ... ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺮﺳﺘﯿﮋ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺪﻡ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻓﻘﻂ ﮐﻤﯽ ﺟﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺗﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ ﻗﺪﻡ ﻫﺎﯾﻢ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻗﺪﻣﯽ ﺍﻡ ﻣﯽ ﺭﺳﯽ ﻭ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻧﺎﻓﺬﺕ ﻣﺮﺍ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ! ﺩﺭﺩ ﮐﻬﻨﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻕ ﻗﻠﺒﻢ ﺗﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﺸﺪ ﻭ ﺭﻋﺸﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺯﺩ ﺑﺮ...
-
سیر نمیشود نظر بس که لطیف منظری
چهارشنبه 26 خردادماه سال 1395 09:47
دانمت آستین چرا پیش جمال میبری رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر کبر رها نمیکند کز پس و پیش بنگری آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم سیر نمیشود نظر بس که لطیف منظری غایت کام و دولتست آن که به خدمتت رسید بنده میان بندگان بسته میان به چاکری روی به خاک مینهم گر تو هلاک میکنی دست به...
-
روشنای زندگیام
سهشنبه 25 خردادماه سال 1395 12:20
روشنای زندگیام نسیم من فانوسام بیانیه باغهای من پلی به سمت من بکش از عطر نارنج جایی به من بده چون شانه عاجی در میان شب گیسوانت و آنگاه فراموشم کن نزار قبانی
-
این روزها به آرامی دوستت دارم
یکشنبه 23 خردادماه سال 1395 07:56
این روزها به آرامی دوستت دارم جوری کنار تو می آیم مبادا که ناز خوابِ شیرینت بیاشوبد کابوس شود و بترسد طوری سلام می کنم مبادا که فکر قشنگت خش گیرد و او را بد بیند این روزها به آرامی دوستت دارم وقتی نگاهت می کنم که حوصله ات پیش کسی نباشد حواست پرت شود برنجد از کسی که برایت اوست این روزها من به آرامی دوستت دارم افشین...
-
من مدیون تو هستم
سهشنبه 18 خردادماه سال 1395 10:35
من مدیونِ تو هستم مدیونِ تمامِ زخم هایِ بی امانی که به من می زنی و مجال می دهی قلبم بزرگ شود و رویِ پایِ خودش بایستد بزرگ شود و تمامِ غمِ عالم را در خود جا دهد بی آن که حتی برایت تنگ شود من مدیون تو هستم نسترن وثوقی
-
فقدان
یکشنبه 16 خردادماه سال 1395 23:52
هر کسی یک امید یک عصیان یک از دست دادن یک درد یک تنهایی یک اندوه در خود دارد زیرا از درون هر کس یک نفر رفته است و هر کاری که می کند نمی تواند او را بدرقه کند فاتح پالا
-
عشق قلیانی ست با طعم خوش نعنا دوسیب
شنبه 15 خردادماه سال 1395 14:31
هرچه با تنهایی من آشنا تر می شوی دیرتر سر میزنی و بی وفا تر می شوی هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد من پریشان تر، تو هم بی اعتناتر می شوی من که خرد و خاکشیرم! این تویی که هر بهار سبزتر می بالی و بالا بلاتر می شوی مثل بیدی زلف ها را ریختی بر شانه ها گاه وقتی در قفس باشی رهاتر می شوی عشق قلیانی ست با طعم خوش نعنا دوسیب...
-
من را به تابوت بی تفاوتیها نکشان
چهارشنبه 12 خردادماه سال 1395 08:12
عاشق شدن درد کشیدن رنجیدن و اعتراض کردن یعنی که هنوز نمردهایم من را به تابوت بی تفاوتیها نکشان مریم ملک دار