-
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی!
جمعه 29 مردادماه سال 1395 17:24
غمخوار من به خانهی غمها خوش آمدی با من به جمع مردم تنها خوش آمدی بین جماعتی که مرا سنگ میزنند میبینمت برای تماشا خوش آمدی راه نجات از شب گیسوی دوست نیست ای من، به آخرین شب دنیا خوش آمدی پایان ماجرای من و عشق روشن است ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی با برف پیریام سخنی بیش از این نبود منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی...
-
نامه نوشتن چه سود چون نرسد سوی دوست
جمعه 29 مردادماه سال 1395 00:46
آب حیات منست خاک سر کوی دوست گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست داروی مشتاق چیست زهر ز دست نگار مرهم عشاق چیست زخم ز بازوی دوست دوست به هندوی خود گر بپذیرد مرا گوش من و تا به حشر حلقه هندوی دوست گر متفرق شود خاک من اندر جهان باد نیارد ربود گرد من از...
-
تو چرا نمیروی از من؟!
سهشنبه 26 مردادماه سال 1395 23:23
ماجرا خیلی ساده بود من فقط رفتم تا عطر بخرم آقای فروشنده بدون اینکه سوالی بپرسد رفت و شیشه ی عطری آورد. هنوز سلام هم نکرده بودم که یک ژست فرانسوی گرفت و گفت.. ce parfum est costume pour vous یعنی این عطر خیلی به شما می آید! بو کردم و دیدم بله همان قبلی ست. گفتم نه اشتباه میکنید این عطر اصلا به من نمی آید! لطفا عوضش...
-
عشق زیباست
سهشنبه 26 مردادماه سال 1395 23:15
عشق زیباست دوست باید باشد اما حال زندگی وقتی خوب میشود که هوای خودت را داشته باشی ! (( علی سلطانی ))
-
همیشه تو
دوشنبه 25 مردادماه سال 1395 08:27
در رویاهای من هیچ عشق دیگری نمیخوابد تو خواهی رفت ما با هم خواهیم رفت بر فراز آب هایی از جنس زمان دیگر هیچکس در کنار من به درون سایه ها سفر نخواهد کرد تتها تو همیشه سبزی همیشه خورشید همیشه ماه "پابلو نرودا"
-
آزار زیبا
یکشنبه 24 مردادماه سال 1395 16:25
تو را دوست داشتن دردآور است زیباترین درد و میدانم که مرا دوست داشتن دردآور است آزارم می دهد اینکه دوستت دارم چه آزار زیبایی و خوب می دانم آزارت می دهد اینکه دوستم داری و چه آزار زیباتری ران ویلیس
-
هیچ پایانی مهم نیست
شنبه 23 مردادماه سال 1395 12:51
از هم بپاشانم به آسانی! مهم نیست اینها برای هیچ طوفانی مهم نیست ! آغوش من مخروبه ای رو به سقوط است دیگر برایم عمق ویرانی مهم نیست با دردِ خنجر، دردِ خار از خاطرم رفت بعد ازتو غم های فراوانی مهم نیست یک مُرده درد ِ زخم را حس می کند؟ نه! دیگر مرا هرچه برنجانی مهم نیست دار و ندارم سوخت در این آتش اما هرچه برایم دل...
-
ای آنکه یک شب بی خبر رفتی
شنبه 23 مردادماه سال 1395 10:37
ای آنکه یک شب بی خبر رفتی ای آنکه تاک آشنایی را از خوشه ی انگور مستی ها ، تهی کردی. رفتی، شنیدم هر کجا رفتی در آسمان رنگ ریا دیدی. با هر لبی چون آشنا گشتی صد خنده ی ناآشنا دیدی. بازآ، که می دانم پشیمانی. بازآ، به یاد ماجراهایی که می دانی ... چون گربه ، پنهان شو در آغوشم "فرخ تمیمی"
-
راه و بیراه
شنبه 23 مردادماه سال 1395 09:47
آغاز همیشه یکسان است پایان معنا می کند راه را بیراه را "قدسی قاضی نور"
-
شبنامه
شنبه 23 مردادماه سال 1395 09:27
شبی از شبها در تلاش راهی باد بر پنجرة بستة بی آواز به شکایت نالید . ********** شبی از شبها پچ پچ گنگی در خلوت یک کوچه طرح فریادی را در روشن فردا میریخت . *********** شبی از شبها با غریو رعدی برق خندید . و سپس باران، زار و دلتنگ گریست . ************* شبی از شبها ای تو آیینة هر پاکی ! ای پاک ! با تو باور کردم که جهان...
-
هر چه دارم ، می فروشم
جمعه 22 مردادماه سال 1395 11:18
هر چه دارم ، می فروشم ** روزها را می فروشم روزهای بی سحر ، بی شام خانه های خالی ِ رنگین رسوایی گام ها را تیز کرده ، رفته تا آنجا که یادش مانده با افسانه ی انبوده *** سال ها را می فروشم سال های بی خبر ، بی نام دانه های خوشه ی شیرین تنهایی بال ها را باز کرده ، خفته سنگین در غلاف پیله ی ابریشم ِ اندوه *** ای که سودا می...
-
رویاهای من...
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1395 23:21
نه اینها کاغذی نیستند که بادشان ببرد پاره سنگی که روی رویاهایم گذاشتی بردار روی باد بگذار رویاهای مناند که باد را بههم ریختهاند. "شهاب مقربین"
-
هی خواستم فراموشت کنم نشد
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1395 20:06
هی خواستم فراموشت کنم نشد هربار کم آوردم پیش چشمهایت هرباراز لب هایت فریب خوردم هربار برایت بهانه آوردم وهی بهانه آوردم ، بهانه می دانم این ها همه بی فایده اند اما من باز نخواهم گشت سرزنشت نمی کنم که فریبم دادی خودم را رها کردم تا فریبم دهی ابلهم ، ابلهی بزرگ ببین که عشقت چه کرد "حنان حسنی"
-
حرامم باد
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1395 10:55
لمسِ تن تو شهوت است و گناه حتی اگر خدا عقدمان را ببندد... داغیِ لبت، جهنم من است حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند هم آغوشی با تو، هم خوابگیِ چرک آلودی ست حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد... فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است حتی اگر تو مریم باشی و من روح القدس خاتون من حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم، یک بوسه...
-
غیر از تو به خاطر اندرم نیست
سهشنبه 19 مردادماه سال 1395 12:02
بعد از طلب تو در سرم نیست غیر از تو به خاطر اندرم نیست ره میندهی که پیشت آیم وز پیش تو ره که بگذرم نیست من مرغ زبون دام انسم هرچند که میکشی پرم نیست گر چون تو پری در آدمیزاد گویند که هست باورم نیست مهر از همه خلق برگرفتم جز یاد تو در تصورم نیست گویند بکوش تا بیابی میکوشم و بخت یاورم نیست قسمی که مرا نیافریدند گر...
-
بگذار تو را کمی پس انداز کنم
دوشنبه 18 مردادماه سال 1395 16:35
مرا ببوس روزهای سختی در پیش است بگذار تو را کمی پس انداز کنم "رضا کاظمی"
-
بنشینم و صبر پیش گیرم
دوشنبه 18 مردادماه سال 1395 12:41
بربود جمالت ای مه نو از ماه شب چهارده ضو چون می گذری بگو به طاوس گر جلوه کنان روی چنین رو گر لاف زنی که من صبورم بعد از تو، حکایتست و مشنو دستی ز غمت نهاده بر دل چشمی ز پیت فتاده در گو یا از در عاشقان درون آی یا از دل طالبان برون شو زین جور و تحکمت غرض چیست؟ بنیاد وجود ما کن و رو یا متلف مهجتی و نفسی الله یقیک محضر...
-
اگر اشتباه نکنم عاشقت شده ام
یکشنبه 17 مردادماه سال 1395 16:40
اگر اشتباه نکنم عاشقت شده ام اگر اشکالی ندارد بگذار عاشقت بمانم جای زیادی از زندگی ات نمیگیرم فقط لبخندت را تماشا کنم و دلم خوش باشد که خوشی تو را نسیم از همان در بسته ای آورد که دیگران رفتند اگر اشتباه نکنم عاشقت شده ام اگر ممکن است بگذار عاشقت بمانم "چیستا یثربی"
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1395 20:52
دلتنگ توام ای تو همانی که ندارم "حامد عسکری"
-
ای آنکه دوست دارمت ، اما ندارمت
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1395 17:43
ای آنکه دوست دارمت ، اما ندارمت بر سینه می فشارمت ، اما ندارمت ای آسمان من که سراسر ستاره ای تا صبح می شمارمت، اما ندارمت در عالم خیال خودم چون چراغ اشک بر دیده می گذارمت، اما ندارمت می خواهم ای درخت بهشتی ، درخت جان در باغ دل بکارمت، اما ندارمت می خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل بر سر نگاه دارمت ، اما ندارمت … سعید...
-
این روزها خیلی برای گریه دلم تنگ است...
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1395 10:00
انگار مدتی ست که احساس می کنم خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام احساس می کنم که کمی دیر است دیگر نمی توانم هر وقت خواستم در بیست سالگی متولد شوم انگار فرصت برای حادثه از دست رفته است... از ما گذشته است که کاری کنیم کاری که دیگران نتوانند فرصت برای حرف زیاد است اما اما اگر گریسته باشی... آه... مردن چقدر حوصله می خواهد...
-
کاش می شد مُرد
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1395 09:55
================================= کاش می شد مُرد مثل راه رفتن، خوابیدن، خرید کردن ... کاش می شد خواست و مُرد "علیرضا روشن"
-
کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم...!
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1395 09:50
کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل میکنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشیام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را "سهراب سپهری"
-
من یا شب؟!
سهشنبه 12 مردادماه سال 1395 08:08
آیا این شب است که باعث می شود من به تو فکر کنم ؟ یا من هستم که برای فکر کردن به تو انتظار شب را می کشم ؟ "ازدمیر آصف"
-
گذر زمان...
دوشنبه 11 مردادماه سال 1395 09:29
روزهــــــــــا میگذرنـــــد و من هر روز... دنیا را بیشتر میشناسم، عاقل تر می شوم و محتاط تر... نمیدانم شاید فقط ترسوتر میشوم... اما این را میدانم که... دیگر کمتر رویا میبافم، دیرتر آدمها را باور میکنم، کمتر از زشتیها تعجب میکنم، و بیشتر احساساتم را نادیده میگیرم. روزها میگذرند و من هر روز بیشتر از دنیای سادگی ام...
-
گوشی های گرسنه
یکشنبه 10 مردادماه سال 1395 09:26
هوا پُر از سلّولهای صداست تا در کنار هم شکلِ کلماتِ کلام تو را کامل کنند ! گوشی های گرسنه نانِ گرمِ صدایت را حریصانه می بلعند اما تلفنی که روزها وشبها گوش به زنگِ توست در رخوتِ نمناکِ لحظه ها زنگ می زند ! طیفی بنفش روی حباب های هوا سایه می شود و رودِ صدای تو به نبضِ ساکتِ روحم نمی رسد ! راستی ! بی حس ناب صدایت چگونه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1395 19:33
-
بازمانده ها...
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1395 19:29
از غم ها آوازی می ماند از امیدها کلمه ای از زندگی شعری می ماند...! "بیژن جلالی"
-
تاول دل
پنجشنبه 7 مردادماه سال 1395 18:21
نه خیال گریستن نه هوای رهایی مانده ام میان تاول دل مأنوس آوازهای هجرانی "محمود نائل"
-
تو گفتی سلام...
دوشنبه 4 مردادماه سال 1395 09:17
تو بودی که آواز را چیدی از پشت مه تو بودی که گفتی چمن می دود تو گفتی که از نقطه چین ها اگر بگذری به اَسرار خواهی رسید تو را نام بردم و ظاهر شدی تو از شعلهی گیسوانت رسیدی به من من از نام تو رسیدم به آن شهر پیچیده در گردباد تو گفتی سلام گل و سنگ برخاستند. "عمران صلاحی"