-
مزه ای چسبناک دارد مرگ
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1395 07:59
مزه ای چسبناک دارد مرگ و صدای پایش برق می زند مثل بلورهای نمک از چشم هایش شعله های بنفش می ریزد و مثل آب به قالب هر چیزی در می آید مرگ جیب هایش پر از ثانیه های سنگ شده و دست هایش مثل ابر پراکنده است مرگ گوش های شکسته ای دارد مرگ و سینه اش صخره ای ست پر از مو با شکافی عمیق که نیزه های نور را می بلعد و خاکسترشان می کند...
-
تمامش مال تو
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1395 21:50
خانه ام وقتی که میایی تمامش مال تو هر چـه دارم غیر تنهایی تمامش مال تو صد دو بیتی .صد غــزل ..و حتی یک بغل شعر های خوب نیمایی تمامش مال تو ضرب و آهنگ غزلهایم صدای پای توست این صدای پای رویایی تمامش مال تو وسعت آرام اقیانوس آرام دلـــــــــم ای پری خوب دریایی تمامش مال تو خوب یادم هست گفتی عشق_ یک بخش است بخش کردم.عشق...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1395 12:07
می روم تا درو کنم خود را از زنانی که خیس پاییزند از زنانی که وقت بوسیدن غرق آغوشت اشک میریزند میروم طرح غصه ای باشم مثل اندوه خالکوبی هاش میروم تا که دست بردارم از جهان مخوف خوبی هاش ! مثل تنهایی ِ خودم ساکت مثل تنهایی ِ خودم سر سخت مثل تنهایی ِ خودم وحشی مثل تنهایی ِخودم بد بخت ! هر دوتا کشته مرده ی مردن هر دوتا مثل...
-
سوختم در آرزویت ، گر نمیدانی بدان
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1395 08:58
عاشقم ، عاشق به رویت ، گر نمیدانی بدان سوختم در آرزویت ، گر نمیدانی بدان با همه زنجیر و بند و حیله و مکر رقیب خواهم آمد من به کویَت ، گر نمیدانی بدان مشنو از بد گو سخن ، من سُست پیمان نیست هستم اندر جستجویت ، گر نمیدانی بدان گر پس از مردن بیائی بر سر بالین من زنده می گردم به بویت ، گر نمی دانی بدان اینکه دل جای دگر...
-
کار گل زار شود گر تو به گلزار آئی
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1395 13:07
کار گل زار شود گر تو به گلزار آئی نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آئی ماه در ابر رود چون تو برآئی لب بام گل کم از خار شود چون تو به گلزار آئی شانه زد زلف جوانان چمن باد بهار تا تو پیرانه سر ای دل به سر کار آئی ای بت لشگری ای شاه من و ماه سپاه سپر انداخته ام هرچه به پیکار آئی روز روشن به خود از عشق تو کردم شب تار به...
-
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1395 09:41
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی دل دردمند ما را که اسیر توست یارا به...
-
آسوده خاطرم که تو در خاطر منی
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1395 09:38
آسوده خاطرم که تو در خاطر منی گر تاج میفرستی و گر تیغ میزنی ای چشم عقل خیره در اوصاف روی تو چون مرغ شب که هیچ نبیند به روشنی شهری به تیغ غمزه خون خوار و لعل لب مجروح میکنی و نمک میپراکنی ما خوشه چین خرمن اصحاب دولتیم باری نگه کن ای که خداوند خرمنی گیرم که برکنی دل سنگین ز مهر من مهر از دلم چگونه توانی که برکنی حکم...
-
در خاطر منی...
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1395 09:35
چه شکوهمندانه مرا از هم می پاشی دوست دارم مدام تو را به خاطر بیاورم "ناظم حکمت"
-
تو سرد شده ای
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1395 21:07
تو سرد شده ای وَ من بیهوده می دمَم در خاکسترِ خاطرات نه نگاهت شعله ور می شود نه دلت را دوستت دارمی گرم می کند بگذار حرف ها را چشم هایت با من در میان بگذارند زبانت را هرگز هرگز اعتمادی نیست مینا آقازاده
-
اشک را گفتم چرا میریزی ای دیوانه
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1395 08:02
بسکه من با درد هجرانت مدارا کرده ام خویش را در حلقه ی عشاق رسوا کرده ام درد را بی گفتگو باید به اهل درد گفت در غمت با شمع زین رو گفتگو ها کرده ام اشک را گفتم چرا میریزی ای دیوانه؟ گفت: روزن امّیدی از این گوشه پیدا کرده ام منّت از خوبان کشیدن شیوه ی آزادگیست زین سبب قامت خم از بار تمنا کرده ام با "صفا" گفتم...
-
ژرف ظلمانی چشمانت!
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1395 07:56
شبی از شب ها ژرف ظلمانی چشمانت! روزن رویایی در من بشکافت که از آن دریا پیدا بود. "محمد زهری"
-
نیازی مبرم دارم به تو ، ای پرنده عشق
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1395 07:39
نیاز دارم به شنیدن صدای تو اشتیاق به بودن در کنار تو و درد سودا زده ای از سر نبودن نشانه های باز آمدن تو شکیبایی ، شکنجه من است نیازی مبرم دارم به تو ، ای پرنده عشق به مهر تابناکت بر روز یخزده ام به دست یاری دهنده ات بر زخم هایم که راویشان هستم آه ، نیاز ، درد ، اشتیاق بوسه های پر دوامت ، مایه حیات من ناکامم بگذار تا...
-
مرا تو بی سببی نیستی...
شنبه 28 فروردینماه سال 1395 07:40
مرا تو بی سببی نیستی. به راستی صلتِ کدام قصیده ای ای غزل؟ ستاره باران ِکدام سلامی به آفتاب از دریچه ی تاریک؟ کلام از نگاه تو شکل می بندد خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی! پس ِ پشت ِمردمکان ات فریاد کدام زندانی ست که آزادی را به لبان برآماسیده گل سرخی پرتاب می کند؟ ورنه این ستاره بازی حاشا چیزی بدهکار آفتاب نیست....
-
من به دنیا آمده ام تا عاشق شوم
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 10:17
من به دنیا آمده ام تا عاشق شوم و لحظه های عشق را از آغاز تا پایان برای معشوقم و بعد از او برای شما به شعر بگویم به دنیا آمدهام تا هر یک از عشقهای بیسرانجامم تکهای از قلبم را جدا کند و در شعر به معشوقم و بعد از او به شما هدیه کند آمدهام که تا آخرین تکّهی قلبم شعر بگویم من کلافگیِ تنهایی را با آرامشی بیهوده در...
-
فردا باز هم به تو فکر خواهم کرد
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 07:59
اول یک جمله بگویم راستش گاهی از شدت علاقه به زندگی حتی سنگها را هم میبوسم کلمهها را کتابها را آدمها را دارم دیوانه میشوم از حلول از میل حلول در هر چه هست در هر چه نیست در هر چه که هر چه چه و هی فکر میکنم مخصوصا به تو فکر میکنم آنقدر فکر میکنم که یادم میرود به چه فکر میکنم به تو فکر میکنم مثل مومنی که به...
-
باز ای دلبرا که دلم بی قرار توست
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1395 08:36
باز ای دلبرا که دلم بی قرار توست وین جان بر لب آمده در انتظار توست در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست جز باده ای که در قدح غمگسار توست ساقی به دست باش که این مست می پرست چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست هر سوی موج فتنه گرفته ست و زین میان آسایشی که هست مرا در کنار توست سیری مباد سوخته ی تشنه کام را تا جرعه نوش چشمه ی...
-
صدایم کن
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1395 08:17
صدایم کن دلم برای هم آغوشیِ صمیمیِ تنهایمان برای نوازش برای صدا کردن های تو برای حرف های خوب تنگ شده صدایم کن دلم برای دوست داشتن های بی انتها برای شب های تا صبح بدون خواب برای خودم برای خودت پنجره و مهتاب تنگ شده صدایم کن نیکی فیروزکوهی
-
تو عاشقانه ترین نام...
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1395 13:08
تو عاشقانه ترین نام و جاودانه ترین یادی تو از تبار بهاری تو باز می گردی تو آن یگانه ترین رازی ای یگانه ترین تو جاودانه ترینی برای آنکه نمی داند برای آنکه نمی خواهد برای آنکه نمی داند و نمی خواهد تو بی نشانه ترین باش ای یگانه ترین محمود مشرف آزادتهرانی
-
جای دوری نرو
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1395 13:05
جای دوری نرو حتی شده برای یک روز نه نرو چون چون نمی دانم چگونه بگویم اش ؟ چون روز بس طولانی ست و من چگونه تاب آورم چشم به راهِ تو بودن را با این همه ایستگاهِ خالی با این همه قطارِ خفته ؟ نه نرو چون اگر بروی من مست و منگ بر زمین گام می نهم چون اگر بروی ، مدام از خود می پرسم یعنی می شود که برگردد ؟ نکند تنهایم گذاشته...
-
مانند یک بهار، مانند یک عبور
سهشنبه 17 فروردینماه سال 1395 08:35
مانند یک بهار، مانند یک عبور از راه میرسی و مرا تازه میکنی همراه تو هزار عشق از راه میرسد همراه تو بهار ... بر دشت خشک سینهی من سبز میشود وقتی تو میرسی در کوچههای خلوت و تاریک قلب من مهتاب میدمد وقتی تو میرسی ای آرزوی گم شدهی بغضهای من من نیز با تو به عشق میرسم پ.ن:هر چه گشتم شاعر این شعر زیبا را پیدا...
-
این شعر را همین حالا بخوان
چهارشنبه 11 فروردینماه سال 1395 10:57
این شعر را همین حالا بخوان وگرنه بعدها باورت نمی شود هنگام سرودنش چگونه دیوانه وار عاشقت بودم همین حالا بخوان این شعر را که ساختار محکمی ندارد و مثل شانه های تو هر بار گریه می کنم می لرزد هربار گریه می کنم و پیراهن هیچ فصلی خیس تر از بهاری نخواهد بود که عاشقت شدم لیلا کرد بچه
-
هر عشق تازه ای قاتل است
شنبه 7 فروردینماه سال 1395 10:36
هر عشق تازه ای قاتل است بی آن که دستش بلرزد همه ی عشق های پیشین را می کُشد آه باچه لبخند معصومی خنجر فرود می رود بر پشت اولین و آخرین و یگانه ترین عشق همه جا شریک جرم دارد در اتوبوسی که دیر می رسد در رگباری ناگهانی و هزارگوشه و کنار دیگر انگیزه ی جنایتش آزادی ست این قرار ملاقات به فرار از خود می ماند آن سفر رد پا را...
-
تو را شکوفه می زنم...
چهارشنبه 26 اسفندماه سال 1394 08:57
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1394 08:51
آه که این لعنتی... این قرصهای افسردگی رنگ به رنگ دوز به دوز به باد داد آرام زندگی ـم... شال اون شال سرخ تو...
-
همسایه
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1394 12:22
تو همسایه ی دیوار به دیوار شعرهای بودی. هیاهویی بود در این خانه. آن قدر که نگران می شدم شاید مزاحم همسایه شده باشم. از همان زمان که اسباب و اثاثیه ات را جمع کردی و از این جا رفته ای، من بی همسایه مانده ام. گاهی رقص و پایکوبی و گاهی آرام و سر در لاک خود دارند کلمات در هم ریخته ی ذهن من . تو همسایه ی دیوار به دیوار...
-
ممنوع ترین میوه
شنبه 15 اسفندماه سال 1394 13:48
بر دورترین شاخه ممنوع ترین میوه ای برای من آه ! اگر برسد دستم اگر بچینمت زمین ، خواهد مُرد از حسرت "رضا کاظمی"
-
اولینها و آخرینها...
شنبه 15 اسفندماه سال 1394 12:48
اولینها و آخرینها هیچوقت از یاد نمیروند مثل اولین و آخرین بوسههای تو که طعمِ گُلاب میدادند وُ صابونِ ارزانقیمت وُ کافورِ غسالخانه ! "رضا کاظمی"
-
تو
جمعه 14 اسفندماه سال 1394 07:38
آه بانو من شاه نیستم و هیچ میدانی به نامم نیست اما تو عجیب شبیه کاشی های نقش جهانی عجیب تاریخ را برایم زنده نگه می داری وقتی برگ برگ تقویم عشق را به درخت زندگی ام پیوند می زنی وقتی رنگین کمان چهره ات به روزهای بی رنگم رنگ می پاشد وقتی می فهمم آن وقت ها هم که خیال می کردم نبودی بودی حالا که نگاهت می کنم فواره های چشم...
-
خاطره ات گل می کند میان ذهنم
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1394 10:49
خاطره ات گل می کند میان ذهنم و بیهوده نیست که با تمام پروانه های جهان نسبت دارم "داود مرادی"
-
امــروز دســت گیــر
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1394 10:37
امــروز دســت گیــر کــه فــردا، از دســت رفتــه اســت؛ انســان خستــهای کــه نجــاتــش بــه دســت تــوســت . . . "فریدون مشیری"