-
اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم
یکشنبه 28 مردادماه سال 1397 17:24
چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان دل از انتظار خونین دهن از امید خندان مگر آن که هر دو چشمش همه عمر بسته باشد به ورع خلاص یابد ز فریب چشم بندان نظری مباح کردند و هزار خون معطل دل عارفان ببردند و قرار هوشمندان سر کوی ماه رویان همه روز فتنه باشد ز معربدان و مستان و معاشران و رندان اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم که...
-
جانم از تنگی این دل به لب آمد بیتو
یکشنبه 28 مردادماه سال 1397 12:45
هر شبی تا به سحر زار بگریم ز غمت اندکی خسبم و بسیار بگریم ز غمت رحمت آری، اگر این گریه ببینی، لیکن خفته باشی تو، چو بیدار بگریم ز غمت خار خار گل رویت، چو به باغی بروم بروم بر گل و بر خار بگریم ز غمت دل من بیرسن زلف تو چون سنگ شود بر دل تنگ به خروار بگریم ز غمت بر سر کوی تو، از شوق تو، من هر نفسی . . . در غمت زار...
-
مرا آتش صدا کن
جمعه 26 مردادماه سال 1397 18:40
مرا آتش صدا کن تا بسوزانم سراپایت مرا باران صلا ده , تا ببارم بر عطشهایت مرا اندوه بشناس و کمک کن تا بیامیزم مثال سرنوشتم با سرشت چشم زیبایت مرا رودی بدان و یاریام کن تا درآویزم به شوق جذبهوارت تا فرو ریزم به دریایت کمک کن یک شبح باشم مهآلود و گم اندر گم کنار سایهی قندیلها در غار رؤیایت خیالی، وعدهای،وهمی،...
-
بُگذار گِرداگردِ چشمانت بگردم
یکشنبه 21 مردادماه سال 1397 18:38
من یک غریب بی پناه و دوره گردم بُگذار گِرداگردِ چشمانت بگردم آن چشمها، عطّار نیشابوری ام کرد من شاعر فیروزه های لاجوردم آبی تر از چشمانِ تو هرگز ندیدم من دل به دریا می زنم دریانوردم آواره ام، چون کولیانِ بی سرانجام دیوانه ام، با اندرونم در نبردم می خواهمت ای سرنوشتِ ارغوانی عمری اگرچه در پی ات تاخیر کردم قطعی ترین...
-
ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت
پنجشنبه 11 مردادماه سال 1397 19:36
گر عقل ، پشت حرف دل ، "اما "نمی گذاشت "تردید "، پا به خلوت دنیا نمی گذاشت از خیر "هست و نیست دنیا" به شوق دوست می شد گذشت، وسوسه اما نمی گذاشت اینقدر اگر معطل پرسش نمی شدم شاید قطار عشق مرا جا نمی گذاشت دنیا مرا فروخت، ولی کاش دست کم چون بردگان مرا به تماشا نمی گذاشت شاید اگر تو نیز به...
-
دوستت دارم
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1397 17:59
دوستت دارم و نگرانم روزی بگذرد که تو تن زندگی ام را نلرزانی و در شعر من انقلابی بر پا نکنی و واژگانم را به آتش نکشی دوستت دارم و هراسانم دقایقی بگذرند که بر حریر دستانت دست نکشم و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم و در مهتاب شناور نشوم سخن ات شعر است خاموشی ات شعر و عشقت آذرخشی میان رگ هایم چونان سرنوشت "نزار قبانی"
-
در شب گیسوان تو
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1397 17:53
در شب گیسوان تو مست به خواب می روم مست به خواب این رهِ پر خم و تاب می روم بوی تو می کشد مرا سوی تو می کشد مرا ای که تو سوی خویش و من سوی سراب می روم هر شب از آرزوی تو در تب ماه روی تو در خم و تاب موی تو مست و خراب می روم ای که نگاه می کنی بر من و آه می کشم ای که چو شمع از آتشی عشق تو آب می روم ماه من آفتاب من باده ی...
-
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
پنجشنبه 4 مردادماه سال 1397 22:12
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی مرا مگو که چه نامی به هر لقب که تو خوانی چنان به نظره اول ز شخص میببری دل که باز مینتواند گرفت نظره ثانی تو پرده پیش گرفتی و ز...
-
چه که خوب یافتمت
چهارشنبه 3 مردادماه سال 1397 21:41
دیروز وقتی کنارت بودم احساس پرنده ای را داشتم که در کنار آدم ها امنیتی وصف ناپذیر داشت ! احساس گلی را که چیده نشد و جاماند از گلفروشی ها و گلدان های بلورین حس می کردم درختی خوشبختم که جاده، دیگر از او عبور نخواهد کرد و گاه خودم را رودی آزاد می دیدم بی هیچ سد و معبری … دیروز وقتی کنارت بودم چون جشنِ روزهایِ استقلال،...
-
تو را دوست دارم آنسان که هرگز کسی را دوست نداشتهام
چهارشنبه 3 مردادماه سال 1397 11:28
تو را دوست دارم آنسان که هرگز کسی را دوست نداشتهام و دوست نخواهم داشت تو یگانه هستی و خواهی ماند بی هیچ قیاسی با دیگری این حس چیزی است آمیخته و عمیق چیزی که تمامِ ذراتم را دربرمیگیرد تمام امیالام را ارضاء میکند و تمام غرورهایم را نوازش این را حس میکنی ؟ گر چه تنهایمان دور هستند اما روحهایمان همدیگر را لمس...
-
مانده ام در تنگنای این حصارِ آهنی
سهشنبه 2 مردادماه سال 1397 12:19
مانده ام در تنگنای این حصارِ آهنی سخت تاریکم در این شهرِ تهی از روشنی! ای اهورایی ترین انسان! مرا آزاد کن روح من پژمرد در این خلوت اهریمنی دشنه های ناروا از چارسو می وزند کو جنون غیرتی تاسربرآرد گردنی؟! سکّه گشته کار وبارِ پارسای دین فروش می کند با خنده از جیبِ رعیّت رهزنی ! شهرزادِ قصّه گو در سیرک بازیگر شده همسری را...
-
همیشه با منی ای نیمه ی جدا از من
جمعه 22 تیرماه سال 1397 17:41
همیشه با منی ای نیمه ی جدا از من بریده باد زبانم ، چه ناروا گفتم تو نیمه نیستی ای جان ، تمام هستی من اگر به قھر بگیرد ترا خدا از من چگونه بی تو توانم زیست ؟ چگونه بی تو توانم ماند ؟ چگونه بی تو سخن بر زبان توانم راند ؟ همیشه در من بودی ، همیشه میخواندی صدای گرم تو در استخوان من میگشت همیشه با من بودی ، همیشه دور از من...
-
سلام علاقهی خوبم
دوشنبه 18 تیرماه سال 1397 11:18
سلام علاقهی خوبم علاقه جان من خوبی؟ پرسیده بودی که چرا کمم و کم مینویسم ! خندیدی و گفتی سرم کجا گرم است ! پرسیده بودی نامههایم به تو کم شده است و احوالپرسیهایم، چرا کمتر؟ راستش را بخواهی حالم این روزها خوب نیست ! اینجا اوضاعی غریب شده است اوضاعی تلخ و حالی وخیم ! نان به قیمت جان و جان به قیمت آبی حیران ! حال...
-
خواب آینه
چهارشنبه 6 تیرماه سال 1397 19:39
نقش او در دل چه زیبا می نشست سنگدل ایینه ی ما را شکست اینه صد پاره شد در پای دوست باز در هر پاره عکس روی اوست اینه درعشق بازی صادق است اینه یک دل نه ، صد دل عاشق است سال ها ایینه بی تصویر ماند آه کاین بی روشنایی دیر ماند مانده در کنج شبستان ناصبور دیده ی بیدارش از دیدار دور روزگارش چهره پوشید از غبار تا چه ماند از...
-
می خواهم بروم دور خیلی دور
یکشنبه 3 تیرماه سال 1397 12:11
گاهی دیوانگی ام گُل میکند، می خواهم بروم دور خیلی دور، یک جایی که خودم را فراموش بکنم. فراموش بشوم، گم بشوم، نابود بشوم، میخواهم از خود بگریزم بروم خیلی دور، مثلا بروم در سیبری، در خانه های چوبین زیر درختهای کاج، آسمان خاکستری، برف، برف انبوه میان موجیک ها، بروم زندگانی خودم را از سر بگیرم. یا، مثلا بروم به هندوستان،...
-
ما در هیچ هضم شدهایم
سهشنبه 22 خردادماه سال 1397 09:03
عجب سیرکی است همهمان خواهیم مُرد این مساله به تنهایی باید کاری کند که یکدیگر را دوست بداریم ولی نمیکند ما با چیزهای بیاهمیت و مبتذل کوچک شدهایم ترور شدهایم ما در هیچ هضم شدهایم "چارلز بوکوفسکی "
-
جنوب جهنم
سهشنبه 15 خردادماه سال 1397 13:18
کاش می فهمیدی در خزانی که ازین دشت گذشت سبزه ها باز چرا زرد شدند خیل خاکستری لکلک ها در افق های مسی رنگ غروب تا کجاهای کجا کوچیده ست کاش می فهمیدی زندگی محبس بی دیواری ست و تو محکوم به حبس ابدی و عدالت ستم معتدلی ست که درون رگ قانون جاری است کاش می فهمیدی دوستی آش دهن سوزی نیست عشق بازار متاع جنسی ست آرزو گور...
-
همیشه دیر است
سهشنبه 15 خردادماه سال 1397 12:01
دیر آمدی من می روم بدرود بدرود بر سبزه های خیس چشمت زیر باران پا می گذارم سرد و مغرور بی آن که رویم را بگردانم زنفرت تا جای پای خسته خود را ببینم دیر آمدی ، من شاعری بد سرنوشتم مردی که در دنیای او همواره دیر است من سال ها دنبال یک پل گشته بودم تا سینه خز خود را بدان سویش کشانم یک روز پل را یافتم پل بود ، اما آن سوی پل...
-
من... چیزی از عشقمان، به کسی نگفته ام !
یکشنبه 13 خردادماه سال 1397 23:19
من... چیزی از عشقمان، به کسی نگفته ام ! آن ها...تو را ، هنگامی که در اشک های چشمم... تن می شسته ای، دیده اند! "نزار قبانی"
-
فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی
یکشنبه 13 خردادماه سال 1397 22:32
فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی فیروز روز آن که تو بر وی گذر کنی آزاد بندهای که بود در رکاب تو خرم ولایتی که تو آنجا سفر کنی دیگر نبات را نخرد مشتری به هیچ یک بار اگر تبسم همچون شکر کنی ای آفتاب روشن و ای سایه همای ما را نگاهی از تو تمام است اگر کنی من با تو دوستی و وفا کم نمیکنم چندان که دشمنی و جفا بیشتر کنی مقدور...
-
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم
یکشنبه 13 خردادماه سال 1397 11:40
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم هیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطر که به دیدار تو شغل است و فراغ از دو جهانم گر چنان است که روی من مسکین گدا را به در غیر ببینی ز در خویش برانم من در اندیشه آنم که روان بر تو...
-
دوستت دارم
شنبه 12 خردادماه سال 1397 13:09
دوستت دارم تو را با نیمه شب های سیاه دیدگانت دوست دارم تو را با صبح خندان دهانت دوست دارم چشم در چشمت دست در دستت و در این روزهایی که تمام میهنم از باد وحشت دور خود می پیچد این گونه بانگ برمی دارم دوستت دارم با تو می آیم با تو می خوانم با تو می پیمایم اکنون راه های سخت را پتک برداریم اسب بر تازیم تا سرای کهنه و پوسیده...
-
ندیدهام رخ خوب تو، روزکی چند است
چهارشنبه 9 خردادماه سال 1397 12:32
ندیدهام رخ خوب تو، روزکی چند است بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است به یک نظاره به روی تو دیده خشنود است به یک کرشمه دل از غمزهٔ تو خرسند است فتور غمزهٔ تو خون من بخواهد ریخت بدین صفت که در ابرو گره درافکند است یکی گره بگشای از دو زلف و رخ بنمای که صدهزار چو من دلشده در آن بند است مبر ز من، که رگ جان من بریده شود...
-
تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
سهشنبه 8 خردادماه سال 1397 16:40
من اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابم بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان وگر جنگ مغول باشد نگردانی ز محرابم مرا از...
-
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
یکشنبه 6 خردادماه سال 1397 12:02
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر...
-
من ز برای دیدنت خانه ب خانه می روم
سهشنبه 1 خردادماه سال 1397 13:26
من ز برای دیدنت خانه ب خانه می روم هم قدمم با غم خود شانه ب شانه می روم نیست اگر نشان زتو در همه کوی و برزنم در پی هر نشانه ای سایه ب سایه می روم رخ بنما اگر تو را نیست جدا ز وصل من سخت بود چنین سخن من عاشقانه می روم مست شوم ز بوی تو غبطه خورم ز موی تو جان ز کفم اگر رود من بی بهانه می روم معبد من نگاه تو شور من اشتیاق...
-
من می روم ز کوی تو و دل نمی رود
سهشنبه 1 خردادماه سال 1397 12:18
من می روم ز کوی تو و دل نمی رود این زورق شکسته ز ساحل نمی رود گویند دل ز عشقِ تو برگیرم ای دریغ کاری که خود ز دستِ من و دل نمی رود! گر بی تو سوی کعبه رود کاروانِ ما پیداست آن که جز رهِ باطل نمی رود در جست و جوی روی تو هرگز نگاهِ من بی کاروانِ اشک ز منزل نمی رود خاموش نیستم که چو طوطی و آینه آن روی روشنم ز مقابل نمی...
-
ساز ناکوک دلم باز تمنای تو کرد
دوشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1397 11:00
ساز ناکوک دلم باز تمنای تو کرد جلوه نور رخت محو تماشای تو کرد کودک قلب مرا باز به بازی بگرفت این دل غمزده ام باز تمنای تو کرد سالها در طلب روی تو گشتم به جهان عاقبت خانه. نشین دل و ماوای تو کرد سوختم از غم عشق تو هزاران در دل عاقبت مرغ دلم پر زد و پیدای تو کرد گفتم این بار به سر منزل تو ننشینم دل من باز گرفتار غزلهای...
-
لذت دریا
جمعه 28 اردیبهشتماه سال 1397 13:43
دلی که در دو جهان جز تو هیچ یارش نیست گرش تو یار نباشی جهان به کارش نیست چنان ز لذت دریا پر است کشتی ما که بیم ورطه و اندیشه ی کنارش نیست کسی به سان صدف وا کند دهان نیاز که نازنین گوهری چون تو در کنارش نیست خیال دوست گل افشان اشک من دیده ست هزار شکر که این دیده شرمسارش نیست نه من ز حلقه ی دیوانگان عشقم و بس کدام سلسله...
-
هیچ کس این همه اندازه ی من تنها نیست
پنجشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1397 23:08
چشم وا کردم و دیدم خبر از رویا نیست هیچ کس این همه اندازه ی من تنها نیست بی تو این خانه چه سلول بزرگی شده است که دگر روشنی از پنجره اش پیدا نیست مرگ؛ آن قسمت دوری که به ما نزدیک است عشق؛ این فرصت نزدیک که دور از ما نیست چشم در چشم من انداخته ای می دانی چهره ای مثل تو در آینه ها زیبا نیست هیچ دیوانه ای آن قدر که من...