-
میدهم خود را نوید سال ِ بهتر، سالهاست
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1396 20:37
بس که همپایش غم و ادبار میآید فرود بر سر من عید چون آوار میآید فرود میدهم خود را نوید سال ِ بهتر، سالهاست گرچه هر سالم بتر از پار میآید فرود در دل من خانه گیرد، هر چه عالم را غم است میرسد وقتی به منزل، بار میآید فرود رنگ راحت کو به عمر، این تیر پرتاب اجل؟ میگریزد سایه، چون دیوار میآید فرود شانه زلفش را به روی...
-
آخرین پست سال
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1396 19:28
با سلام خدمت تمامی مخاطبان عزیز این وبلاگ تمامی خوانندگان عزیزی که هرچند تعدادشان زیاد نیست و تعداد اندکی هم گاهی مرا با نظرات ارزشمندشان راهنمایی می کنند. در تمام این چند سال هر وقت خواسته ام دیگر پستی درج نکنم و یا وبلاگ را به روز نکنم انگار نیرویی غیبی جلوی این تصمیم را گرفته است. به هر حال نمیدانم تا کی قادر خواهم...
-
هرگز به باغ دهر گیاهی وفا نکرد
شنبه 26 اسفندماه سال 1396 22:13
هرگز به باغ دهر گیاهی وفا نکرد هرگز ز شست چرخ خدنگی خطا نکرد خیاط روزگار به بالای هیچ کس پیراهنی ندوخت که آخر قبا نکرد نقدی نداد دهر که حالی دغل نشد نردی نباخت چرخ که آخر دغا نکرد گردون در آفتاب سلامت کرا نشاند کآخر چو صبح اولش اندک بقا نکرد کی دیدهای دو دوست که جوزا صفت بدند کایامشان چو نعش یک از یک جدا نکرد وقتی...
-
من از تو دنیا را خواهم ساخت
شنبه 26 اسفندماه سال 1396 11:29
من تو را تصویر خواهم کرد تو را به رنگ به نور و به آوازهای رنگین تبدیل خواهم کرد تو را به گل به کوه ، و به رودخانه های خروشان تبدیل خواهم کرد من از تو دنیا را خواهم ساخت و برای تو ، دنیا را اگر سخنم را باور نمیکنی هنوز قدرت دوست داشتن را باور نکرده ای "نادر ابراهیمی"
-
هر چه با خود داشتم از من گریزان می رود
جمعه 25 اسفندماه سال 1396 22:35
هر چه با خود داشتم از من گریزان می رود راحت دل می رود، دل می رود، جان می رود بامدادان خوشدلی بار سفر بربست و رفت اینک امید از پی اش زار و پریشان می رود بام و روزن نیز گویی پر گرفت از شوق راه کوی و برزن می خزد بر خاک و بی جان می رود باد را اینک سرود از دور می آید به گوش زار می خواند به ره کاین می رود آن می رود می روم...
-
ما را چه بیگناه گرفتار کردهای
جمعه 25 اسفندماه سال 1396 21:11
ای آنکه عرض حال من زار کردهای با او کدام درد من اظهار کرده ای آزاد کن ز راه کرم گر نمیکشی ما را چه بیگناه گرفتار کردهای تا من خجل شوم که بد غیر گفتهام دایم سخن ز نیکی اغیار کردهای تا جان دهم ز شوق چو این مژده بشنوم آهنگ پرسش من بیمار کردهای وحشی به کار غیر اگر شهرهای چه شد نقد حیات صرف در این کار کرده ای
-
بی تو کار خنده ها به گریه ها کشید
جمعه 25 اسفندماه سال 1396 20:43
بی تو ، ای که در دل منی هنوز داستان عشق من به ماجرا کشید بی تو لحظه ها گذشت و روزها گذشت بی تو کار خنده ها به گریه ها کشید بی تو ، این دلی که با دل تو می تپید وه که ناله کرد و ناله کرد و ناله کرد بی تو ، بی تو دست سرنوشت کور من اشک و خون به جای باده در پیاله کرد عمر من شبی سیاه و بی ستاره بود دیدگان تو ، ستارگان او...
-
به امیدی که باز آیی به راهت عمر سر کردم
جمعه 25 اسفندماه سال 1396 20:27
به امیدی که باز آیی به راهت عمر سر کردم غبار رهگذارت توتیــــــــای چشــــــــم تر کردم تو با ما بودی و از غیر ماوای تو می جستم تو اینجا بودی و من جستجو جای دگر کردم نشان تو ندانستم نشان خویش کردم گم از این درسم همین حاصل که اوصافی ز بر کردم درون سینه مشتی خاک و خون دیدم به نام دل ز مهرت کیمیایی کردم و آن خاک زر کردم...
-
باز شب آمد و شد اول بیداریها
جمعه 25 اسفندماه سال 1396 20:14
باز شب آمد و شد اول بیداریها من و سودای دل و فکر گرفتاریها شب خیالات و همه روز، تکاپوی حیات خسته شد جان و تنم زین همه تکراریها در میان دو عدم، این دو قدم راه چه بود؟ که کشیدیم در این مرحله بس خواریها دلخوشیها چو سرابم سوی خود بُرد، ولیک حیف از آن کوشش و طی کردن دشواریها نوجوانی به هوس رفت و از آن بر جا ماند تنگی...
-
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
پنجشنبه 24 اسفندماه سال 1396 14:08
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم تا برفتی ز برم صورت بیجان بودم نه فراموشیم از ذکر تو خاموش نشاند که در اندیشه اوصاف تو حیران بودم بی تو در دامن گلزار نخفتم یک شب که نه در بادیه خار مغیلان بودم زنده میکرد مرا دم به دم امید وصال ور نه دور از نظرت کشته هجران بودم به تولای تو در آتش محنت چو خلیل گوییا در چمن لاله و...
-
ما گمشده در گمشده در گمشده هستیم
چهارشنبه 23 اسفندماه سال 1396 21:47
زیبایی چشمانِ تو حاشاشُدنی نیست این چشمه ی راز است که معناشدنی نیست آیینه که آیینِ زلالی ست مرامش در معرض ِ چشمانِ تو پیداشدنی نیست از چارطرف ظلمتِ موی تو وزیده است این یک شبِ محض است که فرداشدنی نیست پلکی بزن ای ماه که عُشّاق بریدند این پنجره ی بسته چرا واشدنی نیست؟! نیلوفرِ این حنجره در خویش تپیده است این بُغضِ...
-
مرا دردیست دور از تو، که نزد تست درمانش
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1396 21:40
ز دل جــانا، غــم عشقت رهــا کــردن توان؟ نتوان ز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان اگــر صدبــار هر روز برانی از بر خویشـم شد آمد از سر کویت رها کردن توان؟ نتوان مرا دردیست دور از تو، که نزد تست درمانش بگویـی تـو چنین دردی دوا کـردن توان؟ نتوان دریغــا، رفت عمــر من، ندیدم یـک نفس رویــت کنون عمری که فایت شد...
-
چه خوب که یافتمت...
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1396 12:26
دیروز وقتی کنارت بودم احساس پرنده ای را داشتم که در کنار آدم ها امنیتی وصف ناپذیر داشت ! احساس گلی را که چیده نشد و جاماند از گلفروشی ها و گلدان های بلورین حس می کردم درختی خوشبختم که جاده، دیگر از او عبور نخواهد کرد و گاه خودم را رودی آزاد می دیدم بی هیچ سد و معبری ... دیروز وقتی کنارت بودم چون جشنِ روزهایِ استقلال،...
-
حس آمیزی
شنبه 12 اسفندماه سال 1396 21:04
تو را با دستهایم می بینم، با لبانم می بویم و با چشم هایم می چِشَم ! هر روز صبح صدایت را می نوشم و نگاهت را می شنوم ! تو رساترین و زیباترین حس آمیزیِ منی ! "یدالله گودرزی"
-
عـمـرم گذشت و تـوام در سـری هـنـوز
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1396 20:21
ای یار دور دست که دل می بری هـنوز چون آتش نهفته به خـاکـستـری هـنـوز هر چند خط کشیده بـر آیـیـنه ات زمـان در چشمم از تمامی خوبان، سـری هـنـوز سـودای دلـنـشـیـن نـخـستین و آخرین! عـمـرم گذشت و تـوام در سـری هـنـوز ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سال ها از هـر چـراغ تـازه، فـروزان تــری هـنــوز بـالـیـن و بـسـتـرم، هـمـه از...
-
همواره عشق بی خبر از راه می رسد
سهشنبه 8 اسفندماه سال 1396 20:05
همواره عشق بی خبر از راه می رسد چونان مسافری که به ناگاه می رسد وا می نهم به اشک و به مژگان، تدارکش چون وقت آب و جاروی این راه می رسد اینت زهی شکوه که نزدت کلام من با موکب نسیم سحرگاه می رسد با دیگران نمی نهدت دل به دامنت چندان که دست خواهش کوتاه می رسد میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم تا آهوی تو کی به کمینگاه می رسد!...
-
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم
دوشنبه 7 اسفندماه سال 1396 00:31
بیا که بر سر آنم که پیش پای تو میرم ازین چه خوش ترم ای جان که من برای تو میرم ز دست هجر تو جان می برم به حسرت روزی که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم بسوخت مردم بیگانه را به حالت من دل چنین که پیش دل دیر آشنای تو میرم ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم بکن هر آنچه توانی جفا به...
-
هیاهوی باد میان موهایت
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1396 13:27
هیاهوی باد میان موهایت از زنانگی آرام تنت چیزی کم نمی کند خلق شده ای در خستگی یک شاعر دور از هیاهوی مدعی کوتوله های عاشق، تا دستان تکه پاره اش را ببوسی چای بریزی بنشینی لبخند بزنی و رفتن تنهایی را، نظاره کنی شاعر؟؟؟
-
موهایت در باد
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1396 13:20
موهایت در باد به پرواز در می آمد کنارت به تماشایت می نشستم خورشید می سوزاند دریا آتش می گرفت تو حرف می زدی و من غرق صحبت ات بودم می خندیدی سکوت می کردی به فکر فرو می رفتی دست در دست من، راه می رفتی راه تمام می شد تو را نمی دیدم زمان، سال سال می گذشت از دور، از خیلی خیلی دور تماشایت می کردم. "اُزدمیر آصف"
-
غمگین تر از تصور یک قفل بی کلید
شنبه 5 اسفندماه سال 1396 11:46
لطفاً از این غزل کمی آهسته بگذرید! و شال و چتر و چکمه با خود بیاورید! وقتی که برف، درّه ی این سطر را گرفت؛ احساس می کنید که انگار مرده اید حالا چراغ را که نوشتم برای خود، در برف، چند چادر کوچک، به پا کنید در سطر بعد من به شما قول می دهم؛ حداقل به کلبه ی آرام، می رسید حالا فقط اجازه دهید آخر غزل من از شما جدا بشوم،...
-
یار ما غایب است و در نظر است
جمعه 4 اسفندماه سال 1396 13:06
عیب یاران و دوستان هنر است سخن دشمنان نه معتبر است مهر مهر از درون ما نرود ای برادر که نقش بر حجر است چه توان گفت در لطافت دوست هر چه گویم از آن لطیفتر است آن که منظور دیده و دل ماست نتوان گفت شمس یا قمر است هر کسی گو به حال خود باشید ای برادر که حال ما دگر است تو که در خواب بودهای همه شب چه نصیبت ز بلبل سحر است...
-
آخر نگهی به سوی ما کن
جمعه 4 اسفندماه سال 1396 13:02
آخر نگهی به سوی ما کن دردی به ارادتی دوا کن بسیار خلاف عهد کردی آخر به غلط یکی وفا کن ما را تو به خاطری همه روز یک روز تو نیز یاد ما کن این قاعده خلاف بگذار وین خوی معاندت رها کن برخیز و در سرای در بند بنشین و قبای بسته وا کن آن را که هلاک میپسندی روزی دو به خدمت آشنا کن چون انس گرفت و مهر پیوست بازش به فراق مبتلا کن...
-
تو اهل اینجایی
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1396 18:05
دلم میخواهد فکر کنم تو اهل اینجایی اصلا فکر کنم تو الآن همینجایی همین حالا کنار همین نوشتنها کنار همینکه فکر میکنم همینکه میبینم کنار همین سلام علاقهیِ خوبم علاقه جانِ من خوبی ؟ حال امروزت کجاست ؟ حال حالایَت چگونه است ؟ اوضاع به راه وُ حال قشنگ وُ دنیایِ دیدن خوش است ؟ روزهایت خوشحال و شبهایت خوشخواب...
-
شهری که بعد از تو وطنم شد...
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1396 23:20
همه ی شهرهای دنیا در نقشه ی جغرافیا به نظرم نقطه های خیالی اند مگر یک شهر شهری که در آن عاشق ات شدم شهری که بعد از تو وطنم شد... "سعاد الصباح"
-
من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1396 20:58
من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟ نیک نزدیک بدم، دور چرا افتادم؟ چه گنه کرد دلم کز تو چنین دور افتاد؟ من چه کردم که ز وصل تو جدا افتادم؟ جرمم این دان که ز جان دوستترت میدارم از پی دوستی تو به بلا افتادم حاصلم از غم عشق تو نه جز خون جگر من بیچاره به عشق تو کجا افتادم؟ پایمردی کن و از روی کرم دستم گیر که بشد کار من...
-
دیوانگی بد نیست
دوشنبه 30 بهمنماه سال 1396 13:21
دیوانگی بد نیست برای یک بار هم که شده دیوانه تر از من باش و بگذار چنان گم شوم در تو چنان گم شوی در من که یکی دیده شویم از بالا و خدا خیال کند یکی از ما دو نفر را گم کرده است بگذار تعجب کند از حواس پرتی اش و باورش شود زیادی پیر شده و جهان را به ما بسپارد. ما جهان را به آغاز زمین می بریم و پلنگ ها آهوها را نمی درند و...
-
دور و نزدیک
شنبه 28 بهمنماه سال 1396 13:08
تو اولین روز بهاران من آخرین روزم از اسفند من با تو ام نزدیک نزدیک تو اندازه ی یک سال از من دور! |یدالله گودرزی|
-
چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی
جمعه 27 بهمنماه سال 1396 20:55
چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی ز تو گر تفقدو گر ستم، بود آن عنایت و این کرم همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی همه جا کشی می لاله گون ز ایاغ مدعیان دون شکنی...
-
انسان معمولی (مترجم محسن عمادی)
جمعه 27 بهمنماه سال 1396 13:16
انسانی معمولیام من از جسم و از خاطره از خون و از فراموشی. روی دوپایم حرکت میکنم، با اتوبوس، با تاکسی، با هواپیما چنان که شعلهی چراغ جوشکاری وحشتزده در من نفس میکشد زندگی ، که شاید خاموش شود به طرفهالعینی. درست مثل تو از چیزهایی برآمدهام من به یاد آمده و از یاد رفته: از صورتها از دستها، از سایبان سرخ ظهر در...
-
رهگذر
چهارشنبه 25 بهمنماه سال 1396 20:39
رهگذر به من بگو برای دیدنت کجا بایستم ؟ تو از کدام کوچه ، خیابان ؟ کدام شهر می گذری ؟ از تو کجا گریزم ؟ گریز پای بی قرار کی می آیی ؟ چی تنت می کنی ؟ به دست های منتظرم چی بگویم ؟ با دل دیوانه ام چه کنم ؟ عاشقانه هایم را کجا بنویسم که بخوانی ؟ چشم هات را چی بخوانم که ندانی ؟ برای سیر کردن نگاه عمر نوح از کی طلب کنم ؟...