-
جهانهای موازی
دوشنبه 5 آذرماه سال 1397 18:17
ای که چشمان عزلخوان و مورّب داری ! بیشتر از غزلِ « سایه » مخاطب داری چشم تو مستیِ صد جامِ پیاپی دارد تو که لبهایی از انگور، لبالب داری ! چشمِ تو، شرح جهانهای موازی ست مرا بیشتر از کُتُبِ فلسفه مطلب داری پیش زیبایی ناب تو معذّب هستم بس که چشمانِ پراز شرم و مودّب داری چشم های تو جهانی ست که بی پایان است تورِ دیدار ازاین...
-
من آدم نرفتنم
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1397 17:44
من آدم نرفتنم ، آدم دوست ماندن . . . یا اصلا آدم دیر رفتنم ، خیلی دیر . . . اما وقتی بروم دیگر آدم برگشتن نیستم ، آدم مثل قبل شدن نیستم . . . باور کن . . . ! "آنا گاوالدا"
-
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
چهارشنبه 30 آبانماه سال 1397 09:33
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم طره را تاب مده تا ندهی بر بادم یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم قد برافراز که از سرو کنی آزادم شمع...
-
همراه خود نسیم صبا می برد مرا
پنجشنبه 10 آبانماه سال 1397 13:55
همراه خود نسیم صبا می برد مرا یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا؟ سوی دیار صبح رود کاروان شب باد فنا به ملک بقا می برد مرا با بال شوق ذره به خورشید می رسد پرواز دل به سوی خدا می برد مرا گفتم که بوی عشق که را می برد ز خویش؟ مستانه گفت دل که مرا می برد مرا برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی یک بوسه نسیم ز جا می برد مرا
-
باران خیال توست
جمعه 4 آبانماه سال 1397 09:09
باران خیال توست می آید، شدید می شود، صورتم را خیس می کند ... باران؛ آمدن توست همه را عاشق می کند ... باران؛ نگاه توست زیرش که باشی تب می کنی ... باران؛ پیراهن توست بویش تا مدت ها همه را دیوانه می کند ... باران؛ داغ توست سیگار می خواهد... باران... بگذریم ... باران گریه ی من که نیست بند می آید... "سجاد شهیدی"
-
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ
چهارشنبه 2 آبانماه سال 1397 21:45
ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻢ کسی را ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺐ ﻫﺎﯼ ﻟﻌﻨﺘﯽ ﺁﻏﻮﺷﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻭ ﯾﮏ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﺴﺘگی ام ﺑﮕﺸﺎﯾﺪ ؛ ﻫﯿﭻ ﻧﮕﻮﯾﺪ ﻭ ﻫﯿﭻ ﻧﭙﺮﺳﺪ ﻓﻘﻂ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﺗﺎ ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭا ﺭﻭﺯهایی ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻍ می گوﯾﺪ ، روزهایی که تنها می شوم! ﺭﻭﺯهایی ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ ، ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ...
-
شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم
چهارشنبه 2 آبانماه سال 1397 08:22
شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم آه که تار و پود آن رفت به باد عاشقی جامه تقویی که من در همه عمر بافتم بر دل من زبس که جا تنگ شد از جدائیت بی تو به دست خویشتن سینهٔ خود شکافتم از تف آتش غمم صدره اگر چه تافتی آینهسان به هیچ سو رو ز تو برنتافتم یک ره از او نشد مرا کار دل حزین...
-
بدترین اتفاق در پاییز آن است که کسی برود
سهشنبه 24 مهرماه سال 1397 20:52
بدترین اتفاق در پاییز آن است که کسی برود رفتن های پاییز با رفتن های دیگر فرق می کند رفتن های پاییز در سکوت انجام می شوند رفتن های پاییز شوخی سرشان نمی شود و زندگی این را به ما خوب یاد داده بود آدم هایی که در پاییز می روند هرگز بر نمی گردند حتی اگر برگردند ، دیگر آن آدم سابق نیستند و این خاصیت پاییز است که همه چیز را...
-
گرداگردت را رویا فراگرفته است
دوشنبه 23 مهرماه سال 1397 18:29
گرداگردت را رویا فراگرفته است از موهایت ابرها عبور می کنند و بارانها می بارند ! شانه های برفی ات در مِه فرو رفته است و سکوتی وهم انگیز سرتاسرِ این حوالی را در بر گرفته است دیگر پرنده ای نمانده است تا دراین کرانه بمانَد و بر لبه ی سکوت بخوانَد و من آخرین عُقابی هستم که لانه ام را در این دامنه ی مِه آلود گم کرده ام !...
-
بن بست زندگی
یکشنبه 22 مهرماه سال 1397 13:01
من با چشمان خیره بن بست زندگی را مینگرم و از فشار سرگیجه آن را عمیق می یابم ولی غافل از اینکه دیواریست بس بلند و بر آن نقشی نیست مگر صورت اندوهبار و چشمان خیره ی من "بیژن جلالی"
-
مردن امر ساده ایست
یکشنبه 22 مهرماه سال 1397 10:49
مردن امر ساده ایست و از زندگی کردن بسیار آسان تر است تمام خفقان مرگ در مقابل یک شک در مقابل یک حرص در مقابل یک ترس در مقابل یک کینه در مقابل یک عشق هیچ است مردن امر ساده ایست و در مقابل خستگی زندگی چون سفری است که در یک روز تعطیل می کنیم و دیگر هرگز بازنمیگردیم "بیژن جلالی"
-
به هیچ سلسله ی خاکیان نمی مانی
شنبه 21 مهرماه سال 1397 19:35
تلاقی بشکوهِ مِه و معمایی تراکم ِ همه ی رازهای دنیایی به هیچ سلسله ی خاکیان نمی مانی تو از کدامین دنیای تازه می آیی ؟ عصیر دفتر « حافظ » ؟ شراب شیرازی ؟ چه هستی آخر ؟ کاین گونه گرم و گیرایی ؟ تو از قبیله ی سوزان آتشی شاید چنین که سرکش و پاک و بلند بالایی مرا به گردش صد قصّه می برد چشمت تو کیستی ؟ ز پری های داستان هایی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 مهرماه سال 1397 23:12
آدم های دیار من پاییز را دوست دارند پاییز ... زمستانی است که تب کرده تابستانی است که لرز کرده بغضی است که رسوب کرده حرفی است که سکوت کرده من ... سکوت رسوب کرده در تب و لرز پاییز را می پرستم پاییز ... عروس تمام فصل های زندگی است یادم باشد پاییز که رسید له نکنم برگ هایی را که روزی هزاران بار نفس ارزانی ام می کردند....
-
شبِ من شب تر از شبهای تار است
دوشنبه 16 مهرماه سال 1397 11:12
شبِ من شب تر از شبهای تار است که غمهای دلِ من بی شمار است به دستت می دهد یک جعبه یاقوت دل عاشق همیشه چون انار است! شکارم کردی امّا نامسلمان! دلم از دست رفتارت شکار است! رفیقان، حرفشان و قولشان است چرا پس قول تو بی اعتبار است؟! قرارِ تازه ای می خواهد و بس دلی که در هوایت بی قرار است گواهی می دهد گرچه دل من تمام حرفهای...
-
پشت بام خانه ات را چون کبوتر می شناسم
شنبه 14 مهرماه سال 1397 22:57
پشت بام خانه ات را چون کبوتر می شناسم از خودت حتی تو را ای عشق بهتر می شناسم من تو را بعد از نبرد ای مرد! با صد زخم کاری زان گروه رفته در سوراخ سنگر می شناسم یک سر و گردن بلند اندر میان دوستانی من تو را از دور هم هان ای صنوبر! می شناسم گرچه بختت این زمان در کیسه مفرغ پسندید هان مشو دلگیر مفرغ را هم از زر می شناسم...
-
در خموشی های ساحل
سهشنبه 10 مهرماه سال 1397 12:14
شب پریشان می خرامد در خموشی های ساحل می تپد در سینه ام دل تو می آیی تو می آیی می تراود عطر بوسه از گل سرخ لبانت می درخشد دیدگانت چه زیبایی چه زیبایی می گشایی پرده راز با نگاهی پر ز تشویش من به گوشت می سرایم نغمه ای از غم خویش درخموشی های ساحل این منم تنهای تنها خفته در آغوش رؤیا چه رویایی، چه رویایی "فروغ...
-
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
سهشنبه 10 مهرماه سال 1397 08:16
بی قرار تو ام و در دل تنگم گِله هاست آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟ «بال» وقتی قفس پَر زدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت...
-
از در درآمدی و من از خود به در شدم
یکشنبه 8 مهرماه سال 1397 20:57
از در درآمدی و من از خود به در شدم گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم دستم نداد قوت رفتن به پیش یار چندی به پای رفتم و چندی به سر...
-
نامه از تو
شنبه 7 مهرماه سال 1397 08:21
از آن زمان که عزم آن کردم دیگر هرگز به نامهای از تو پاسخ ندهم هرگز توان گشودن نامه دیگری نیافتم بگذار از ره درآیند و دور تا دورم فرو ریزند و پایین ، روی پاهایم رها شوند واژگون ، بلاتکلیف و خاموش چون من و اینک ، چون زندگیم "جورجو باسانی"
-
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
دوشنبه 2 مهرماه سال 1397 21:57
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمیبینم دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمیآید دمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینم مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم قناعت میکنم با درد چون درمان نمییابم تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینم خوشا و خرما...
-
راستی در میان این همه اگر تو چقدر بایدی!
دوشنبه 2 مهرماه سال 1397 10:54
در تمام طول این سفر اگر طول و عرض صفر را طی نکرده ام در عبور از این مسیر دور از الف اگر گذشته ام از اگر اگر به یا رسیده ام از کجا به ناکجا... یا اگر به وهم بودنم احتمال داده ام باز هم دویده ام آنچنان که زندگی مرا در هوای تو نفس نفس حدس می زند هر چه می دوم با گمان رد گام های تو گم نمی شوم راستی در میان این همه اگر تو...
-
خندیدی و با خنده ات، شهر دلم تسخیر شد
دوشنبه 12 شهریورماه سال 1397 20:25
خندیدی و با خنده ات، شهر دلم تسخیر شد لبخند معروف ژوکوند با خنده ات تحقیر شد *** غوغا به پا کردی ببین، شوری به دنیا دست داد حتی خدا با دیدنت بر خلقتش درگیر شد *** قبل از تو شعرم سرد بود درگیر وزن و قافیه حالا ببین از عشق تو دیوان من تحریر شد *** در خواب دیدم بی سخن دل را به یغما میدهم با چال روی گونه ات آن خواب هم...
-
قیل و قال مدرسه...
یکشنبه 11 شهریورماه سال 1397 10:03
شد ماه مهر و باز هم آمد به خاطرم آن مهرهای رفته به همراه سال ها در خاطرم شکفت چو رویای کودکی یاد حیاط مدرسه و قیل و قال ها کیف و کتاب مدرسه،رقصند باز هم با خاطرات کودکی ام،روی شانه ام گویی هنوز سوت زنان توی کوچه ها از خانه ام ،به سوی دبستان،روانه ام پرتاب می کنم به هوا،باز کیف را می چرخد و دوباره در آغوش من فتد نزدیک...
-
به تو از تو می نویسم
چهارشنبه 7 شهریورماه سال 1397 12:02
به تو از تو می نویسم به تو ای همیشه در یاد ای همیشه از تو زنده لحظه های رفته بر باد وقتی که بن بست غربت سایه سار قفسم بود زیر رگبار مصیبت بی کسی تنها کسم بود وقتی از آزار پاییز برگ و باغم گریه می کرد قاصد چشم تو آمد مژده ی روییدن آورد به تو نامه می نویسم ای عزیز رفته از دست ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست...
-
مرا به شهر نگاهت ببـــر ، بگـــــردانم
دوشنبه 5 شهریورماه سال 1397 10:09
غریبه حال دلــــــم را نپرس ! ویـرانم مجاب سفسطه هایِ سیاه شیطانم مجاب این هیجانْ که تو هم نخواهی ماند در انتظــــار مرور دو دســت بی نانم و حرف تشنگیم را تو هم نخوانی از، نگـــاهِ یاسِ کبــــود ِکویر ِ گلــــــــدانم ببین چگونه دلم را به چوب می بندند؛ هراسهایِ بزرگِ همیــــــشه پنهانم بیا و دســــت مرا با بـــهانه ای...
-
تو عاشقانه ترین فصلی از کتاب منی
پنجشنبه 1 شهریورماه سال 1397 18:44
تو عاشقانه ترین فصلی از کتاب منی غنای ساده و معصوم شعر ناب منی رفیق غربت خاموش روز خلوت من حریف خواب و خیال شب شراب منی تو روح نقره یی چشمه های بیداری تو نبض آبی دریاچه های خواب منی ــ سیاه و سرد و پذیرنده ــ آسمان توام ــ بلند و روشن و بخشنده ــ آفتاب منی مرا بسوی تو جز عشق بی حساب مباد چرا که ماحصل رنج بی حساب منی...
-
دم بدم از تو غمی میرسد و من شادم
پنجشنبه 1 شهریورماه سال 1397 18:41
دم بدم از تو غمی میرسد و من شادم بند بر بند من افزاید و من آزادم عید قربان من آندم که فدای تو شوم عید نوروز که آئی بمبارکبادم یاد آنروز که دل بردی و جان میرقصید کاش صد جان دگر بر سر آن میدادم مرغ دل داشت هوای تو در اقلیم دگر کرد پروازی و در دام بلا افتادم گر نگیری تو مرا دست درآیم از پای برسی گر تو بجائی نرسد فریادم...
-
دم بدم از تو غمی میرسد و من شادم
پنجشنبه 1 شهریورماه سال 1397 18:41
دم بدم از تو غمی میرسد و من شادم بند بر بند من افزاید و من آزادم عید قربان من آندم که فدای تو شوم عید نوروز که آئی بمبارکبادم یاد آنروز که دل بردی و جان میرقصید کاش صد جان دگر بر سر آن میدادم مرغ دل داشت هوای تو در اقلیم دگر کرد پروازی و در دام بلا افتادم گر نگیری تو مرا دست درآیم از پای برسی گر تو بجائی نرسد فریادم...
-
امشب به یادت پرسه خواهم زد غریبانه
دوشنبه 29 مردادماه سال 1397 10:36
امشب به یادت پرسه خواهم زد غریبانه در کوچه های ذهنم-اکنون بی تو ویرانه- پشت کدامین در کسی جز تو تواند بود؟ ای تو طنین هر صدا و روح هر خانه! اینک صعودم تا به اوج عشق ورزیدن با هر صعود جاودان پیوند پیمانه امشب به یادت مست مستم تا بترکانم بغض تمام روزهای هوشیارانه بین تو و من این همه دیوار و من با تو؛ کز جان گره خورده ست...
-
مرا خود با تو سری در میان هست
دوشنبه 29 مردادماه سال 1397 10:30
مرا خود با تو سری در میان هست وگرنه روی زیبا در جهان هست وجدی دارم از مهرت گدازان وجودم رفت و مهرت همچنان هست مبر،ظن کز سرم سودای عشقت رود تا بر زمینم استخوان هست اگر پیشم نشینی دل نشانی وگر غایب شوی در دل نشان هست "سعدی شیرازی"