-
من تفرجگاه ارواح پریشان خاطرم
دوشنبه 27 مهرماه سال 1394 08:44
کودکان دیوانه ام خوانند و پیران ساحرم من تفرجگاه ارواح پریشان خاطرم خانه متروکم از اشباح سرگردان پر است آسمانی ناگریز از ابرهای عابرم چون صدف در سینه مروارید پنهان کرده ام دردل خود مومنم ،در چشم مردم کافرم گرچه یک لحظه ست از ظاهر به باطن رفتنم چند صد سال است راه از باطنم تا ظاهرم خلق می گویند:ابری تیره درپیراهنی ست...
-
وسواس دوست داشتن
یکشنبه 26 مهرماه سال 1394 23:15
وسواس دوست داشتن مرا بیاد ماهی قرمزی میندازد که در آبهای تنگ بلور به آرامی خواب رفته است یک روز ماهی قرمز از آب سبک تر خواهد شد و دستی ماهی قرمز را – که دیگر نه ماهی ست و نه قرمز از پنجره به باغ پرتاب خواهد کرد تا باران خاکستری مرغان ماهیخوار بر برگ های سپیدار و زردآلو فرو ریزد...! "استاد کیومرث منشی زاده"
-
دیر آمدی
یکشنبه 26 مهرماه سال 1394 23:08
دیر آمدی من می روم بدرود بدرود بر سبزه های خیس چشمت زیر باران پا می گذارم سرد و مغرور بی آن که رویم را بگردانم زنفرت تا جای پای خسته خود را ببینم دیر آمدی ، من شاعری بد سرنوشتم مردی که در دنیای او همواره دیر است من سال ها دنبال یک پل گشته بودم تا سینه خز خود را بدان سویش کشانم یک روز پل را یافتم پل بود ، اما آن سوی پل...
-
بعد از تو...
یکشنبه 26 مهرماه سال 1394 23:05
بعد از تو هیچ کسی هیچ کس نبود بعد از تو آب دگر آبرو نداشت بعد از تو عطر سبز علف زرد می نمود بعد از تو ماه و ماهی و مهتاب و هر چه بود بعد از تو هر چه بود حدیث ملال بود بعد از تو من چه بگویم که چون گذشت بعد از تو هیچ کسی هیچ کس نبود "استاد کیومرث منشی زاده"
-
عبور از قلمرو ممنوع
یکشنبه 26 مهرماه سال 1394 23:02
شب های پائیز که برگ های معلق در ماهتاب شنا می کردند من آسمان را به تماشا می نشستم دلم می خواست چندان عدد یاد بگیرم تا همه ستاره ها را شماره کنم امروز دریافته ام که نباید چیزهایی را شماره کرد که هرگز یکی شان از آن من نبوده است گویا سرنوشت مرا در دورترین ستاره ها معلوم کرده اند آیا انسان را به ستاره فروخته اند یک شب از...
-
خواستن ِ تو
یکشنبه 26 مهرماه سال 1394 22:57
خواستن ِ تو طبیعی ترین حق من است در این دنیا، هیچکس بخاطر نفس کشیدن مجازات نمی شود "بهناز باغساز"
-
سهم من از تو
یکشنبه 26 مهرماه سال 1394 11:55
سهم من از تو گلدانی است کوچک بر میز و خیالی دور که گاه می آید و نمی رود! " عباس حسین نژاد"
-
تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی
یکشنبه 26 مهرماه سال 1394 11:13
تماشایی ترین تصویر دنیا می شوی گاهی دلم می پاشد از هم، بس که زیبا می شوی گاهی حضور گاه گاهت بازی خورشید با ابر است که پنهان می شوی گاهی و پیدا می شوی گاهی به ما تا می رسی کج می کنی یکباره راهت را ز ناچاریست گر همصحبت ما می شوی گاهی دلت پاک است اما با تمام سادگی هایت به قصد عاشق آزاری معما می شوی گاهی تو را از سرخی سیب...
-
مرز...
یکشنبه 26 مهرماه سال 1394 11:01
دیشب پاییز کمی مهمان خانه ام شد کلی حرف زدیم وقتی که رفت دوست داشتم اتفاق ساده ایی می افتاد" در خواب راه می رفتی و راه برگشتن به تختت را گم می کردی صدای فاخته ایی می آمد و دُرناها دستت را می گرفتند" راه را به تو نشان می دادند" می آمدی اینجا پیش من ادامه ی حرفهای پاییز و خودم را برایت میگفتم” وقتی...
-
وقتی هستی
شنبه 25 مهرماه سال 1394 22:31
وقتی هستی دست های من مهریه ی تن توست. وقتی نیستی دلم می خواهد دست هام را از زندگی ام کنار بگذارم وقتی هستی دست های من به اندامت چه می آید وقتی نیستی این دست های از تو بی خبر گیاهی مرده است که خواب آن را برده است حالا دست های تو کجاست که از آن سراغ تنم را بگیرم ؟ "عباس معروفی"
-
تنهاییها عمیقاند
شنبه 25 مهرماه سال 1394 22:29
تنهاییها عمیقاند عمیق مثل صورت مردگان حلزونها چهقدر تنهایند به جز آشیانهی خود همراهی ندارند تنهاییها عمیقاند ، آشیانهی کوچکم و تو در خاموشیهایم میدرخشی در آتش و روشنی میدرخشی و من آنقدر دوستت دارم که فراموش میکنم زندگی با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد شمس لنگرودی
-
مرا به تاریخ خودم ببر
شنبه 25 مهرماه سال 1394 22:21
مرا به تاریخ خودم ببر تاریخی که درآن رقاصه های زیبا می رقصند تاریخی که بو سه های ناب دارد برهنگی های پاک آواز های زیبا پشت رودخانه های خروشان مرا به تاریخ خودت ببر به تاریخی که زنان درجهان حکومت کنند ومردان ملتی سر به زیر باشند ومردان فقط عاشق شوند مرا به تاریخ خودم ببر محموددرویش
-
تو را عاشقانه تر دوست خواهم داشت
شنبه 25 مهرماه سال 1394 22:17
تو را عاشقانه تر دوست خواهم داشت چه بمیرم ، چه بمانم قلب تو آشیانهی من است و قلب من ، باغ و بهار تو مرا چهار کبوتر است چهار کبوتر کوچک قلب من آشیانهی توست و قلب تو باغ و بهاران من فدریکو گارسیا لورکا
-
گر تو گرفتارم کنی من با گرفتاری خوشم
شنبه 25 مهرماه سال 1394 08:51
گر تو گرفتارم کنی من با گرفتاری خوشم گر خوار چون خارم کنی، ای گل بدان خواری خوشم زان لب اگر کامم دهی، یا آنکه دشنامم دهی با این خوشم با آن خوشم ،با هر چه خوش داری خوشم خواهی مرا گر بینوا ،درد دلم را بی دوا ور صد ستم داری روا ، با آن ستمکاری خوشم والاترین گوهر تویـی ،داروی جـان پرور تویی درمان دردم گر تویی ،در کنج...
-
هیچکس جز تو نمیتواند
شنبه 25 مهرماه سال 1394 08:17
هیچکس جز تو نمیتواند نجاتم دهد وقتی انگشتهایم میان موج موهایت غرق میشود سعید سلگی
-
موج موهایت...
شنبه 25 مهرماه سال 1394 07:55
بعد از من هر کسی که به تو می رسید در موج موهایت غرق می شد و من این طرف بعد از تو دستم به هیچ کاری نمی رفت دل من دریا بود اما تو آنقدر ناگهان رفتی که من دست هایم را لای موهایت جا گذاشتم...! "مصطفی زاهدی"
-
نذر
جمعه 24 مهرماه سال 1394 16:25
این روزها خیلی چیزها دست من نیست” بی تقصیرم” که هر شب کسی به دیوار دلم می کوبد و سراغ تو را می گیرد فقط عکست را دارم نشانش بدهم آرام بگیرد ولی وضع بدتر می شود لبهای تو را می بینم لبخند که می زنی اشتهای لبانم به بوسه باز می شود کمی آن ور تر به بشقاب انار خیره شده ام می شود آنجا نباشد این همه جا من خیلی جاها بلدم می...
-
شمع...
جمعه 24 مهرماه سال 1394 12:33
شنبه شب است" اما در هفته ایی که نیست برای شام دعوت من هستی برگهای نازک ریحان و سوسن با رشته های باریک جوانه گندم همراه برنج کلات و مرغ محلی شرمین پلو داریم روبه روی تو نشسته ام در خانه ایی که مهمانی نیست” یکشنبه روز خُلی است نمی دانم چه مرگم شده است تفسیر عشق می کنم در تفسیری که نیست” میز صبحانه را برایت چیده ام...
-
شیدایی
جمعه 24 مهرماه سال 1394 01:24
جزیره ای هستم در آب های شیدایی از همه سو به تو محدودم "عمران صلاحی"
-
باران...
جمعه 24 مهرماه سال 1394 01:19
بر سرش چتر گرفتم دیدم... او خودش باران است.
-
نامه...
جمعه 24 مهرماه سال 1394 01:10
چقدر دلم میخواهد نامه بنویسم تمبر و پاکت هم هست و یک عالمه حرف کاش کسی جائی منتظرم بود " ساره دستاران"
-
مرگ دوست نداشتن توست
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1394 23:10
اگر مرا دوست نداشته باشی دراز میکشم و میمیرم مرگ نه سفری بیبازگشت است و نه ناگهان محو شدن مرگ دوست نداشتن توست درست آن موقع که باید دوست بداری رسول یونان
-
کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
چهارشنبه 22 مهرماه سال 1394 09:11
کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من خود ندانستی بجز تو جان معنی دان من تا نه ردی کردمی و نی تردد نی قبول بودمی بی دام و بی خاشاک در عمان من غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود هر کسی را ره مده ای پرده مژگان من سخت نازک گشت جانم از لطافت های عشق دل نخواهم جان نخواهم آن من کو آن من همچو ابرم روترش از غیرت شیرین خویش روی...
-
راه تو...
سهشنبه 21 مهرماه سال 1394 08:18
میــان اینــهمــه راه کــه بــه تــو نمــی رســد، چــه سخــت اســت راه ِتــو را گــم کــردن ... "کیکاوس یاکیده"
-
مرا ببخش
سهشنبه 21 مهرماه سال 1394 08:14
مرا ببخش که پنداشتم ، شـــادی پرواز پـــرســتــوهـــا از شوق حضور توست ؛ آن ها بـــهار را با تو اشتباه می گیرند آخر کوچکند . کوچکم ... "کیکاوس یاکیده"
-
پاییز از راه رسید
سهشنبه 21 مهرماه سال 1394 08:09
پاییز از راه رسید و من و اتاقم به هم زل زده ایم نمی دانیم کدام یک خسته ایم چقدر بهانه جویی سخت است صدایت را می شنوم اتاق خنده اش می گیرد می گویداینجا نیستی می خواهم بروم خرید می گویم می آیی با هم برویم باز به همه چی زل می زنم به کاسه های سفالی به گوجه فرنگی و خیارهای پوست نگرفته منتظرم بیایی می دانی تو خیلی خوب ریز می...
-
آغوش تو
دوشنبه 20 مهرماه سال 1394 21:59
آغوش تو که باشد خواب، دیگر بهانه ای برای خستگی نیست و تپش های قلبت، می شود لالایی کودکانه ام … کنارم بمان … می خواهم صبح، چشمهایم در نگاه تو بیدار شوند... "مرتضی غلام نژاد "
-
چشم های تو مهربان بودند
دوشنبه 20 مهرماه سال 1394 21:54
چشم های تو درشت بودند با مژه های زیبا و صورت گرد تو مثل کاسه ی ماه بود و پاهایت که می آمدند تا مرا در گوشه ای پیدا کنند مرا چون واشری، چون لبه ی ریش ریش فرش یا «پلنگی از کار افتاده» چشم های تو مهربان بودند دهانت مهربان بود و گنجشک ها واقعا می آمدند از گوشه ی لبت آب می خوردند . "غلامرضا بروسان"
-
اشتیاق...
دوشنبه 20 مهرماه سال 1394 10:09
دوستت دارم چنان قبراق مثل چایی عصر چنان خوشایند مثل حتما چنان دلچسب مثل “منم” پشت در چنان طولانی مثل انشاالله ..
-
گسل
دوشنبه 20 مهرماه سال 1394 10:02
بهار نبود آنچه گذشت نزول هر روز تو بر چشم من بود اکنون در تابستان آغوشت خوشه های گندم حجت آیات عاشقانه ای ست که برای موهایت می خوانم آخر میدانی در باور به سر آمدن انتظار برای لحظه های همنفسی چنان مانده ام که به خود می لرزم که چقدر شور در گسل های قلبم نهان بوده است…