-
بانوی من
سهشنبه 5 آبانماه سال 1394 23:21
من هنوزم مات تصویر توام بانوی من از غمت پیرم ولی پیر توام بانوی من من دلم از چشم تو دارد تمام غصه ها در دلم من با غمت گیر تو ام بانوی من آفریده قلب من را در ره دردت خدا از غمت در دام تدبیر توام بانوی من با هزاران موی خود تسخیر قلبم می کنی من همیشه تحت تسخیر توام بانوی من خواب می بینم که می آیی ولی تعبیر نیست بین...
-
خنده کن با خنده ات دنیا بهشتی می شود
سهشنبه 5 آبانماه سال 1394 23:16
خنده کن با خنده ات دنیا بهشتی می شود با غمت دنیای ما دنیای زشتی می شود شعر من با بودنت بوی بهاران می دهد سردی ماه دی ام اردیبهشتی می شود چشم سبزت در دلم از نو دوباره فتنه کرد اینچنین ابروی تو هشتاد و هشتی می شود بخت و اقبال بدم با بودنت تغییر کرد بخت من با بودنت نیکو سرشتی می شود گر نباشی سیل غم آید درون سینه ام قلب...
-
منتظر هستم که در رویای من حاضر شوی
سهشنبه 5 آبانماه سال 1394 23:03
منتظر هستم که در رویای من حاضر شوی تا کمی در عاشقی مانند من ظاهر شوی قصه ام مانند هند و آن همه گنجینه ها مثل آن دریای نورم تا تو هم نادر شوی روز و شب از دوری ات اشعار زیبا گفته ام نوبتت امشب شده تا از غمم شاعر شوی دین و ایمانت فقط چشمان معشوقت شود همچو من شاید تو هم از عاشقی کافر شوی ترم آخر باشی و من هم نباشم پیش تو...
-
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان
سهشنبه 5 آبانماه سال 1394 12:00
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان نه به دستی ظرفی را چرک می کنند نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت... "حسین پناهی"
-
گاهی ...
سهشنبه 5 آبانماه سال 1394 11:56
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود گاهی تمام حادثه از دست می رود گاهی همان کسی که دم از عقل میزند در راه هوشیاری خود مست می رود گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست وقتی که قلب خون شده بشکست می رود اول اگرچه با سخن از عشق آمده آخر خلاف آنچه که گفته است می رود گاه یکسی نشسته که غوغا به پا کند وقتی غبار معرکه بنشست می رود...
-
طعم عشق
سهشنبه 5 آبانماه سال 1394 11:48
یک بار طعم عشق را چشیده ام مزه تلخ قهوه سیاه می داد تپش قلبم را تند کرد بدن زنده ام را دیوانه حواسم را به هم ریخت و رفت "هالینا پوشویاتوسکا"
-
گیرم اندوه تو خواب است ,....
دوشنبه 4 آبانماه سال 1394 12:40
گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟ پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟ که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟ ماه یک پنجره وا شد به خیالم که تویی همه جا شور به پا شد به خیالم که تویی باز هم دختر همسایه همانی که تو نیست باز هم چشم من و او که نمی دانم کیست باز هم چلچله آغاز شد از سمت بهار...
-
تو که نباشی...
دوشنبه 4 آبانماه سال 1394 12:36
تو نباشی شهر بی اندازه بزرگ می شود ! گم می شوم بین این همه تنهایی
-
دوست داشتن
دوشنبه 4 آبانماه سال 1394 12:29
-
دوستت می دارم...
دوشنبه 4 آبانماه سال 1394 11:41
دوستت می دارم و می یابم ات حتی اگر روز روشن،شب ظلمانی شود تمام عمرم همچنان جست و جو کنان و پریشان گرد جهان می گردم دوستت می دارم! دوستت می دارم! دوستت می دارم! لب هات از هم باز می شوند... جهان کر است جهان کور است و ابر و برگ نیز- آن غبار طلایی که هر دو از آن می گستریم تنها ماییم- "الزه لاسکر شولر"
-
چاره جویی
دوشنبه 4 آبانماه سال 1394 11:33
چگونه روحم را باز دارم که روحت را لمس نکند؟ چگونه بردارمش از تو و بگذارم اش بر چیزهای دیگر آه می خواهم به جایی گم در تاریکی ببرمش، جایی غریبه و دنج که هنگام تپیدن اعماق ات،دیگر نتپد. اما هر چه که ما را لمس کند،تو را و مرا چون کمانی یکی مان می کند که از دو زه اش تنها یک صدا برآورد با کدامین ساز نواخته اندمان؟ کدام...
-
دلا،دلا غمگین مباش
دوشنبه 4 آبانماه سال 1394 11:23
دلا،دلا غمگین مباش و تقدیرت را تاب آور، بهار نو دوباره باز می دهد، هر چه زمستان از تو ربود. و چه سیار که هنوز برای تو مانده است! و چه زیباست جهان هنوز! و دلا،هر چه خوشش می داری همه را،همه را می توانی دوست بداری! "هاینریش هاینه"
-
بهترین جای دنیا
یکشنبه 3 آبانماه سال 1394 22:28
بهترین جای دنیاست قلبم همانجا که همیشه تو هستی... " محمدصادق رزمی "
-
درد
یکشنبه 3 آبانماه سال 1394 17:51
برای دلی که در اشغال توست آزادی یعنی درد... "محمد صادق رزمی"
-
پاییزی
یکشنبه 3 آبانماه سال 1394 17:42
می شوم زرد و خسته و تنها، مثل آن درخت پاییزی خیره شد دلم به عکست باز، تو همان درد سخت پاییزی من و تهران و نم نم باران، تو و آن نبودنت اینجا شده پوشیده این خیابان ها، همه با زرد رخت پاییزی من و اشک و دوباره چشمانم، همه مخفی به زیر بارانیم چشم من همیشه بارانی ست ، تو که باران لَخت پاییزی دل تنها و خسته و پاییز، من و...
-
سیر نمی شوم ز تو نیست جز این گناه من(مولانا)
یکشنبه 3 آبانماه سال 1394 09:11
سیر نمی شوم ز تو نیست جز این گناه من سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من سیر و ملول شد ز من خنب و سقا و مشک او تشنه تر است هر زمان ماهی آب خواه من درشکنید کوزه را پاره کنید مشک را جانب بحر می روم پاک کنید راه من چند شود زمین وحل از قطرات اشک من چند شود فلک سیه از غم و دود آه من چند بزارد این دلم وای دلم خراب دل چند...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 آبانماه سال 1394 09:05
ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺻﺒﺮ ، ﺑﺎﯾﺪ ﻣَﺮﺩ ﺁﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ اگر مرد است ﺑﻐﺾ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮔﯿﺴﻮﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥﺗﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ عصای دست من عشق است ، عقل سنگدل بگذار که این دیوانه تنها تکیه گاهش ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺍﻭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﺎﻥ ﺭﻭﺳﯿﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ...
-
سهم حنجره ی من
یکشنبه 3 آبانماه سال 1394 09:02
پاییز! سهم حنجره ی من،تو سعی کن سرشار از بهار بماند ترانه ات... "مهدی فرجی"
-
شب از شبهای پاییزی است
یکشنبه 3 آبانماه سال 1394 08:27
شب از شبهای پاییزی است از آن همدرد و با من مهربان ، شبهای اشک آور ملول و خسته دل گریان و طولانی شبی که در گمانم من که آیا برشبم گرید چنین همدرد و یا بر بامدادم گرید از من نیز پنهانی شب از شبهای پاییزی است و اینک خیره در من مهربان که دست سرد و خیسش را چو بالشتی نهد و من این گونه می گویم و دنباله دارد شب شب از شبهای...
-
تنها پرچمی ست که دوستش دارم
شنبه 2 آبانماه سال 1394 18:30
پیراهنت در باد تکان می خورد این تنها پرچمی ست که دوستش دارم "گروس عبدالملکیان"
-
نیم به،هجر تو تنها
جمعه 1 آبانماه سال 1394 10:19
نیم به،هجر تو تنها دو همنشین دارم دل شکسته یکی ، جان بی قرار یکی حزین لاهیجی
-
الفبا برای سخن گفتن نیست
پنجشنبه 30 مهرماه سال 1394 22:35
الفبا برای سخن گفتن نیست برای نوشتن نام توست اعداد پیش از تولد تو به صف ایستادند تا راز زادروز تو را بدانند دستهای من برای جست و جوی تو پیدا شدند دهانم کشف دهان توست ای کاشف آتش در آسمان دلم توده برفی است که به خندههای تو دل بسته است محمد شمس لنگرودی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 مهرماه سال 1394 22:33
زلف مشکین تو یک عمر تأمل دارد نتوان سرسری از معنی پیچیده گذشت آه نگذاشت اثر از دل صد پاره من چون نسیمی که بر اوراق خزان دیده گذشت
-
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
پنجشنبه 30 مهرماه سال 1394 22:29
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد خاک سر هر کویی بی فایده میبیزم در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد تا بر دف عشق آمد تیر...
-
دیدی که عشق یک اتفاق نیست ؟!
پنجشنبه 30 مهرماه سال 1394 00:58
دیدی که عشق یک اتفاق نیست ؟! آه ای قلب محزون من؟ دیدی چگونه سودا رنگ شعر گرفت ؟ دیدی که جغرافیای فاصله را چگونه با نوازش نگاهی میشود طی کرد و نادیده گرفت؟ دیدی که درد های کهنه را چگونه با ترنمی میشود به یکباره فراموش کرد ؟ دیدی که آزادی لحظه ناب سر سپردن است ؟ دیدی که عشق یک اتفاق نیست؟ یک قرار قبلی است! مثل یک تفاهم...
-
هجران...
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1394 22:18
شبها که ز هجران توام در تب و تاب یکدم نرود بخواب این چشم پر آب نه بیداری زدیده آموزد بخت نه دیده ز بخت خفته آموزد خواب "سحاب"
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1394 09:37
-
ترس...
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1394 09:35
تمام ترسم از این است که یک شب بخواهی که به خوابم بیایی و من همچنان به یادت بیدار نشسته باشم ... ! "سیدعلی صالحی"
-
جان
سهشنبه 28 مهرماه سال 1394 13:42
در این بعدازظهرهای زود تاریک هوای تو به سرم زده است" و قلب تنهایم سازگاری عجیبی با اکسیژن مطلق اندامت دارد از این تُنگ بی روزن اینجا تا خیابانهای خیس و خلوت آنجا که بیشتر به چشمانم می ماند بی قرار ایستاده ام روی لبه ی تنهایی بی انتها رو به کورسوی مشکوک آزادی غوطه ور در دلتنگی و چه می شود" درک برایم نامفهوم...
-
باز به دنبال پریشانیام
دوشنبه 27 مهرماه سال 1394 08:48
با همه بیسر و سامانیام باز به دنبال پریشانیام طاقت فرسودگیام هیچ نیست در پی ویرانشدنی آنیام آمدهام بلکه نگاهم کنی عاشق آن لحظه توفانیام دلخوش گرمای کسی نیستم آمدهام تا تو بسوزانیام آمدهام با عطش ِ سالها تا تو کمی عشق بنوشانیام ماهی سرگشتهی دریا شدم تا تو بگیری و بمیرانیام خوبترین حادثه میدانمت...