-
شاهکار من تویی
یکشنبه 21 خردادماه سال 1396 11:56
هنگامی که از برجسته ترین شعرم که زندگی و آرزوهایم را به پایش ریخته ام،بپرسند با خط طلاکوب فارسی روی هر ستاره می نویسم: سروده ی شاهکار من تویی…! نزارقبانی ترجمه: یداله گودرزی
-
آرزو
یکشنبه 21 خردادماه سال 1396 10:31
عشق من درآنجا چیزی جز سایه نیست جاییکه من وتو دررویایمان دستادست هم گام برخواهیم داشت اکنون بیا با هم آرزو کنیم که هرگز نوری برنتابدمان پابلو نرودا
-
دیدی که دل چگونه ز من در ربودهای
شنبه 20 خردادماه سال 1396 10:58
از زلف هر کجا گرهی برگشادهای بر هر دلی هزار گره برنهادهای در روی من ز غمزه کمانها کشیدهای بر جان من ز طره کمینها گشادهای بر هرچه در زمانه سواری به نیکوئی الا بر وفا و مهر کز این دو پیادهای گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل تو خود ز مادر از پی این کار زادهای دیدی که دل چگونه ز من در ربودهای پنداشتی که بر سر...
-
دوباره با من باش
جمعه 19 خردادماه سال 1396 01:06
دوباره با من باش پناه خاطره ام ای دو چشم روشن باش هنوز در شب من آن دو چشم روشن هست اگر چه فاصله ما چگونه بتوان گفت ؟ هنوز با من هست کجایی ای همه خوبی تو ای همه بخشش چه مهربان بودی وقتی که شعر می خواندی چه مهربان بودی وقتی که مهربان بودی چگونه نفس تو را در حصار خویش گرفت تو ای که سیر در آفاق روح می کردی چه شد چه شد که...
-
من درختی کلاغ بر دوشم ، خبرم درد می کند بدجور
شنبه 6 خردادماه سال 1396 09:40
من درختی کلاغ بر دوشم ، خبرم درد می کند بدجور ساقه تا شاخه ام پر از زخم است ، تبرم درد می کند بدجور من کی ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هویت دارم یک اشاره بدون انگشتم ، اثرم درد می کند بدجور جنگجویی نشسته بر خاکم ، در قماری که هر دو می بازیم پسرم روی دستم افتاده ، سپرم درد می کند بد جور مثل قابیل بی قبیله شدم ، بوی...
-
نسیم خوش خبر ، از نور چشم من چه خبر ؟
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1396 13:08
نسیم خوش خبر ، از نور چشم من چه خبر ؟ همیشه در سفر ، از بوی پیرهن چه خبر ؟ تو پیکی و همه پیغام عاشقان داری از آن پری ، گل قاصد ، برای من چه خبر ؟ به رغم خسرو از آن شهسوار شیرین کار برای تیشه زن خسته کوهکن ، چه خبر ؟ پرندگان پر و بالتان نبسته هنوز از آن سوی قفس از باغ ، از چمن چه خبر ؟ به گوشه ی افق آویخت چشم منتظرم که...
-
من اسیرم !
یکشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1396 10:26
من اسیرم ! عاشقم عاشق تر از افسانه ها با خیال روی تو من ماندم و ویرانه ها سرخوش هستم من اگر با من بمانی تا ابد گر نمانی وایِ من!!! از طعنۀ بیگانه ها...
-
رای من تویی!
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1396 00:52
رای من تویی! رای من تویی که با تمام شورِ انقلابیات، چشمهای سبزآبیات خالی از دورنگی و ریاست رای من تویی که نام مهربان تو میرسد به غنچههای صبح زود رای من تویی که حرفهای ساده و روان تو میرسد به رود انتخاب من چشمهای توست تا ابد به چشم های تو سلام تا ابد به انتخاب من درود "رضا یزدانی"
-
همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1396 08:20
همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود آه از این راه که باریک تر از موی تو بود رهرو عشق از این مرحله آگاهی داشت که ره قافلهٔ دیر و حرم سوی تو بود گر نهادیم قدم بر سر شاهان شاید که سر همت ما بر سر زانوی تو بود پیش از آن دم که شود آدم خاکی ایجاد بر سر ما هوس خاک سر کوی تو بود پنجهٔ چرخ ز سر پنجهٔ من عاجز شد که تواناییام از...
-
من از این شهر سفر خواهم کرد
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1396 12:40
من از این شهر سفر خواهم کرد و تو را، در خیالم همه جا خواهم برد گرچه دستان تو با نغمه ی سر در گم من مانوس است من از این شهر به هر دردی هست، می روم در پی یک سایه ی مات ترک این شهر برایم سخت است ولی... ترک عشق تو محال است، محال!! من اگر آخر این شب برسم باز هم عشق تو در سر دارم و در آن سوی سیاهی ها هم بی تو ، محال است قدم...
-
روزی از این شهر خواهم رفت
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1396 12:34
روزی از این شهر خواهم رفت و یکباره آنرا با تمام خوبی ها و بدی هایش ترک خواهم گفت دلبستگی ها ، عاشقی ها و خاطراتم را وا می گذارم و با تنهایی ام سفر می کنم ثانیه های دلتنگی ام را با خود می برم نمی فروشم متای گرانبهایی را که تنها مرا سوزاند و چون فولاد آبدیده ام کرد می خرم چمدانی پر از انتظار شاید که در سفر به فریادم...
-
من فقط صورت تابان تو را می خواهم
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1396 08:26
عاشقم من عطش جان تو را می خواهم بوسه از آن لب و دندان تو را می خواهم به چه دردم بخورد ماه که در بالا هست من فقط صورت تابان تو را می خواهم تو بگیر از دل من حال پریشانی من در عوض موی پریشان تو را می خواهم باده یا درد به مستی نرساند ما را من فقط آن لب مستان تو را می خواهم جانم آماده قربانی اندر ره توست چشمک ناز تو، فرمان...
-
بی عشق هیچ فلسفه ای در جهان نبود
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1396 13:53
بی عشق هیچ فلسفه ای در جهان نبود احساس در “الـــهه ی نـــاز ِ بنان” نبـود بی شک اگر که خلق نمی شد “گناهِ عشق” دیگر خدا بــــــه فکـــــــر ِ “شبِ امتحان” نبود بنشین رفیق! تا که کمی درد دل کنیم اندازه ی تو هیــــچ کسی مهربان نبود اینجا تمــــام ِ حنـــجره هــــــا لاف می زنند هرگز کسی هر آنچه که می گفت،آن نبود! لیلا...
-
سهمِ من از روز نخستین سوختن بود(آخرین شعر)
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1396 11:40
سهمِ من از روز نخستین سوختن بود آتشفشان یک شعله از احساسِ من بود روحم درون بسترِشب پرسه می زد روح غریبی که گریزان از بدن بود شیطان درون تار و پودم رخنه می کرد در فکرِ توفانی میان جانِ من بود در قلبِ من انبوهی از گوگرد می سوخت در جان من اندوهی از عهدِ کهن بود می آمد از آنسوی شب در هاله ی نور آن کس که عریانی برایش پیرهن...
-
زیبا ! برای خاطر پروانه ها بمان
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1396 12:48
زیبا ! برای خاطر پروانه ها بمان با لهجه ی غریب صدایت غزل بخوان شفاف و روشن است صدای زلال تو چون خنده های ساده و معصوم کودکان عمرم به جستجوی تو گم شد در این سکوت ای کیمیای گمشده ! نایاب بی نشان ای هفت پشت خاک تو از نسل آبها چه نسبتی است بین تو با هفت آسمان؟! مردم میان دوزخ غربت هزار بار پس کی بهشت گمشده را می دهی نشان...
-
من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1396 12:00
من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم چه کنم نمیتوانم که نظر نگاه دارم ستم از کسیست بر من که ضرورتست بردن نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارم نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن نه مقام ایستادن نه گریزگاه دارم نه اگر همینشینم نظری کند به رحمت نه اگر همیگریزم دگری پناه دارم بسم از قبول عامی و صلاح نیک نامی چو به ترک سر بگفتم چه...
-
اگر دوباره بخواهی، دوباره می شکنم
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1396 18:42
زدی شکستی و شد تکه تکه جام تنم اگر دوباره بخواهی، دوباره می شکنم چگونه فرصتِ فریاد را به چنگ آرم؟ که چنگِ مرگ نهاده است دست بر دهنم سکوتِ مبهم سازی شکسته را مانم مگر که زخمه ی زخمی درآوَرَد سخنم امیدِ شعله ز خاکسترم نداشته باش ! نمانده هیچ نشانی از آتشِ کهنم نشان زیستن از من مجو که با این حال به رقص مرگ شبیه است دست و...
-
متعهدترین لااُبالی دنیا
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1396 12:54
چه کرده ای که از پشت فرسنگها و سالها فاصله بی آنکه ببینمت بی آنکه لمست کنم بی آنکه هرگز بوسیده باشمت ازآنِ تو شدم متعهدترین لااُبالی دنیا احساس می کنم بکارت ذهنم درحال ترمیم است به کارَت میآیم ؟ افشین یداللهی
-
آه ای عشق من ای از آن من
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1396 09:03
می خواهم یک چیزی را بدانی این را بدانی که اگر به ماه بلورین به شاخه قرمز پاییز تدریجی در پنجره بنگرم و اگر در کنار آتش خاکستر دست نخورده و تن پرچروک هیزم را لمس کنم هرچیزی مرا به سوی تو می آورد همچنانکه هر چیزی که وجود دارد بوهای خوش ، نور ، فلزات قایقهای کوچکی هستند که بادبان برافراشته اند به سوی جزیره های تو که در...
-
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1396 13:18
دل من تنگ تو شد، کاش که پیدا بشوی که بیایی و در این تنگیِ دل جا بشوی تو فقط آمده بودی که دل از من ببری؟ بروی، دور شوی، قصه و رویا بشوی؟ انقلابی شده در سینه ی من، فتنه ی توست سبزیِ چشم تو باعث شده رسوا بشوی من پس انداز دلم را به تو دادم که تو هم بیمه ی عمر دلم روز مبادا بشوی غرق عشق تو شدم، بلکه تو شاید روزی دل به دریا...
-
روزگاریست که سودازده روی توام
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1396 12:28
روزگاریست که سودازده روی توام خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام به دو چشم تو که شوریدهتر از بخت منست که به روی تو من آشفتهتر از موی توام نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود کمتر از هیچ برآمد به ترازوی توام همدمی نیست که گوید سخنی پیش منت محرمی نیست که آرد خبری سوی توام چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی لیک ترسم که بدوزد...
-
ای در درون جانم و جان از تو بی خبر
جمعه 25 فروردینماه سال 1396 15:42
ای در درون جانم و جان از تو بی خبر وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان در جان و در دلی دل و جان از تو بی خبر ای عقل پیر و بخت جوان گرد راه تو پیر از تو بی نشان و جوان از تو بی خبر نقش تو در خیال و خیال از تو بی نصیب نام تو بر زبان و زبان از تو بی خبر از تو خبر به نام و نشان است...
-
بگذریم
جمعه 25 فروردینماه سال 1396 15:39
دل بستهام به خط و به آن خال ... بگذریم آهو ندیدهای و به هر حال ... بگذریم یک شهر عاشقت شده، بانو چه کردهای؟ مردم برای چشم تو جنجال ... بگذریم دلتنگ آسمان تو هستم مرا ببخش! شاهینام و شکسته پر و بال ... بگذریم جز سرپناه عشق تو جایی ندارم و ... میترسم اینکه قلب تو اشغال ... بگذریم ای گل! خیال وصل تو در خواب هم...
-
به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور
جمعه 25 فروردینماه سال 1396 13:19
به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور حور فردا که چنین روی بهشتی بیند گرش انصاف بود معترف آید به قصور شب ما روز نباشد مگر آن گاه که تو از شبستان به درآیی چو صباح از دیجور زندگان را نه عجب گر به تو میلی باشد مردگان...
-
ما را کبوترانه وفادار کرده است
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1396 18:01
ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاد کرده است و گرفتار کرده است بامت بلند باد که دلتنگی ات مرا از هرچه هست غیر تو بیزار کرده است خوشبخت آن دلی که گناهِ نکرده را در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است تنها گناه ما طمع بخشش تو بود ما را کرامت تو گنه کار کرده است چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر قربان آن گلی که مرا خوار کرده...
-
همواره عشق بی خبر از راه می رسد
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1396 12:38
همواره عشق بی خبر از راه می رسد چونان مسافری که به ناگاه می رسد وا می نهم به اشک و به مژگان، تدارکش چون وقت آب و جاروی این راه می رسد اینت زهی شکوه که نزدت کلام من با موکب نسیم سحرگاه می رسد با دیگران نمی نهدت دل به دامنت چندان که دست خواهش کوتاه می رسد میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم تا آهوی تو کی به کمینگاه می رسد!...
-
صبحــــت به خیــــر آفتـــابم!...دیشب نخوابیدی انگار
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1396 10:35
صبحــــت به خیــــر آفتـــابم!...دیشب نخوابیدی انگار این شـــانه هـــا گرم و خیسند...تا صبح باریدی انگار دنیـــــای تــــو یک نفــــر بود...دنیای من خالی از تو... من در هــــوای تو و...تو جــــــــز من نمی دیدی انگار هربار یک بغــــض کهنــه، روی ســــرت خالی ام کرد تو مهربان بـــودی آنقــــدر...طوری که نشنیـدی انگار...
-
تو کیستی و گم شده ای در کجا؟ بگو!
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1396 20:58
ای مبهمِ همیشه فراتر ز آرزو تو کیستی و گم شده ای در کجا؟ بگو! لرزید زانوان من از این همه سکوت پوسید شور و شوقِ قدم های ِجست وجو می روید از سکوتم و آوار می شود اندیشه ی شکستن ِدیوارِ روبه رو دیری است حسرتِ تو به جانم نشسته است چون استخوان به چشمم و چون خار در گلو! از این همه غروبِ پریشان، دلم گرفت آیا کجاست ساحل امن...
-
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
شنبه 19 فروردینماه سال 1396 09:11
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم...
-
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1396 23:45
ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم بجز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم تو را من دوست میدارم خلاف هر که در عالم اگر طعنه است در عقلم اگر رخنه است در دینم و گر شمشیر برگیری سپر پیشت بیندازم که بی شمشیر خود کشتی به ساعدهای سیمینم برآی...