-
دلگرمی
یکشنبه 18 تیرماه سال 1396 12:28
با مردن هر آرزو تن من زخمی نو برداشت که با بوسه ی تو التیام پذیرفت اینک آن خسته ی نا امیدم که به سوی سردی و خاموشی می روم یا آن زنده ی امیدوار که از بوسه های معشوق دلگرم است "بیژن جلالی"
-
مناجات
یکشنبه 18 تیرماه سال 1396 12:23
همه چیز از من رمیدند خداوندا و من نام خود را به فراموشی سپردم و ای کاش که خود را نیز به فراموشی سپرده بودم تا اینک همه تو بودم و دگر هیچ "بیژن جلالی"
-
شوق مردن
یکشنبه 18 تیرماه سال 1396 12:18
مرا جز مردن و آرمیدن شوقی نیست و اگر چند روزی در خانه ی ویران لنگ کرده ام از برای توست و تو آن را می دانی و مرا صبر زیستن و توان زندگی بخشیده ای "بیژن جلالی"
-
شده ام عاشق تو، وای که حالا چه کنم؟
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1396 12:29
شده ام عاشق تو، وای که حالا چه کنم؟ مانده ام در طلبت غرق تمنا چه کنم؟ گفته بودی که رعایت کنم آن حد و حدود من پذیرفتم و حالا نشد اما ، چه کنم؟ تو پر از خاطره ای، داشتنت حق من است با دل من تو بگو حق خودم را چه کنم؟ دل من هر نفس و لحظه فقط با یادت می شود شاعر و دیوانه و شیدا چه کنم؟ همه را از دل من عشق تو بیرون کرده...
-
تمنا
سهشنبه 13 تیرماه سال 1396 09:29
به انگشت هایت بگو لب های مرا ببوسند .. به انگشت هایت بگو راه بیفتند روی صورتم توی موهام .. قدم زدن در این شب گرم حالت را خوب می کند .. گل من! گاهی نفس عمیق بکش و نگذار تنم از حسودی بمیرد .. "عباس معروفی"
-
به خانه ی غم ها خوش آمدی
دوشنبه 12 تیرماه سال 1396 08:35
غمخوار من! به خانه ی غم ها خوش آمدی با من به «جمع» مردم تنها خوش آمدی بین جماعتی که مرا سنگ می زنند می بینمت... برای تماشا خوش آمدی راه نجاتم از شب گیسوی دوست نیست ای من به آخرین شب دنیا خوش آمدی پایان ماجرای دل و عشق، روشن است ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی با برف پیری ام سخنی غیر از این نبود منت گذاشتی به سر ما خوش...
-
تو با جوانی من آمدی ، جوان باشی
دوشنبه 12 تیرماه سال 1396 08:29
تو با جوانی من آمدی ، جوان باشی بهار عمر منی ، کاش بی خزان باشی زبان دل به دعایت گشوده ام شب و روز که ماهروی بمانی و مهربان باشی تو در سیاهی شب شعله ی سپیده دمی ز باد فتنه ی ایام در امان باشی چو ابر ، گریه کنان رفتم از برابر تو که خواستم به صفا ، رشک آسمان باشی تو خود زلال تر از اشک چشمه ای ، ای ماه چرا نه آینه ی...
-
ناصح برو شرمی بدار(ملا محسن فیض کاشانی)
دوشنبه 12 تیرماه سال 1396 08:22
با عشق کی گنجد قرار ناصح برو شرمی بدار با پند عاشق را چکار ناصح برو شرمی بدار من حرف او را طی کنم من ترک نقل و می کنم این کارها من کی کنم ناصح برو شرمی بدار ای عاقلان بهر خدا جان من و جان شما من از کجا عقل از کجا ناصح برو شرمی بدار جائی که او گر میکند صد لطف و صد نرمی کنم چون دیده بی شر میکند ناصح برو شرمی بدار زان...
-
ﺣﺎﻟﻢ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ … ﺑﺎ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
دوشنبه 12 تیرماه سال 1396 01:00
ﺣﺲ ﻣﯽ ﻛﻨﻢ ﻛﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﺍﺗﺮﻡ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺗَﻮ ﺑﺎﺷﻢ ،ﺭﻫﺎ ﺗﺮﻡ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺍﻡ، ﻛﻢ ﺍﺯ ﻏﻢ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﺗﺮ … ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﺗﺮﻡ ﮔﺎﻫﯽ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺗﻮ ﻛﻪ ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﻢ ،ﻧﺮﻧﺞ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺁﯾﯿﻨﻪ، ﺑﯽ ﺍﺩﻋﺎ ﺗﺮﻡ ﻗﻠﺒﯽ ﻛﻪ ﻛﻨﺞ ﺳﯿﻨﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺰﻧﺪ …ﺗﻮﯾﯽ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻏﻢ ﺗﻮ، ﺍﺯ ﺧﻮﺩِ ﺗﻮ ﺁﺷﻨﺎ ﺗﺮﻡ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﻫﺎ ،ﺑﯽ ﻫﻮﺍ...
-
تا بر لبِ تو زمزمه ی عاشقانه هاست
یکشنبه 11 تیرماه سال 1396 18:35
تا بر لبِ تو زمزمه ی عاشقانه هاست با من هوای غرق شدن در ترانه هاست عاشق شدن چه حال غریبی ست،خوبِ من! لرزیدنِ نگاه و دل و دست و شانه هاست! بایک نگاهِ ساده دل از دست می دهم دنیا همین معاشقه ی دام ودانه هاست ! باران دوباره برتنِ من بوسه می زَنَد وقتی که چشمهای تو غرقِ نشانه هاست تکرار ویاس، نقطه ِ پایانِ زندگی است دنیا...
-
ﺩﻟﻢ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ ..
جمعه 9 تیرماه سال 1396 11:23
ﺩﻟﻢ ﮐﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪ .. ﻣﯽ ﺁﯾﻢ ﻭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ......! ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺨﻮﺍﻧﯽ .. ﺍﻣﺎ ﺣﯿﻒ ! ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺍﻡ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ! ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﻏﻢ ﺧﻮﺍﺭ ﮐﻪ ﯾﮑﯿﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﺭﺩﯼ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ! ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻭﺍﯼ ﺩﺭﺩﻡ ﺗﻮﯾﯽ ﭘﺲ ﮐﺠﺎﯾﯽ؟ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﮐﻪ ﯾﮑﯿﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ...
-
وز پی دیدن او دادن جان کار من است
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1396 18:56
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است وز پی دیدن او دادن جان کار من است شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز هر که دل بردن او دید و در انکار من است ساروان رخت به دروازه مبر کان سر کو شاهراهیست که منزلگه دلدار من است بنده طالع خویشم که در این قحط وفا عشق آن لولی سرمست خریدار من است طبله عطر گل و زلف عبیرافشانش فیض یک شمه...
-
آب حیوان است، آن لب، یا شکر؟
سهشنبه 6 تیرماه سال 1396 19:03
آب حیوان است، آن لب، یا شکر؟ یا سرشته آب حیوان با شکر؟ نی خطا گفتم: کجا لذت دهد آب حیوان پیش آن لب یا شکر؟ کس نگوید نوش جانها را نبات کس نخواند جان شیرین را شکر لعل تو شکر توان گفت، ار بود کوثر و تسنیم جان افزا شکر قوت جان است و حیات جاودان نیست یار لعل تو تنها شکر ای به رشک از لعل تو آب حیات وی خجل زان لعل شکرخا شکر...
-
دوستت دارم- نزار قبانی
یکشنبه 4 تیرماه سال 1396 08:10
دوستت دارم نمی خواهم تو را به خاطرات دور پیوند دهم به حافظه قطار های مسافری تو آخرین قطاری هستی که شبانه روز بر رگهای دستانم سفر می کند تو آخرین قطار من من آخرین ایستگاه تو دوستت دارم نمی خواهم تو را به آب پیوند دهم یا به باد به تاریخ های هجری و میلادی به جذر و مد دریا ساعات کسوف و خسوف و مهم نیست ایستگاه های هواشناسی...
-
پنج بوسه
شنبه 3 تیرماه سال 1396 12:29
پنج بوسه ، برای پنج سر انگشت تو. می میرم این درنگ را از انگشتانت بوسه ی سرخ ، فرو می چکد و تو ، چون موسی ، از دریا خواهی گذشت نهی پای و برهنه بازو . تدبیر می جویم و این کلاف بر دیوار اتاقم تندیسی از «مبادا» ست. تو را می جویم ، چونین معجزه ی دستانت به بارگاهت که مرا بارده که هیچ چیز ، چیزی به زیبایی تو نیست و زیبایی تو...
-
برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد
شنبه 3 تیرماه سال 1396 08:41
ای آشنای من! برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد تا چون شکوفه های پرافشان سیب گلبرگ لب به بوسه خورشید باز کنیم. برخیز و بازگرد با عطر صبحگاهی نارنجهای سرخ از دور، از دهانه دهلیز تاکها چون باد، خوش غبار برانگیز و بازگرد و یک صبح خنده رو، وقتی که با بهار گل افشان میرسی در باز کن، به کلبه خاموش من بیا. ای آشنای من! برخیز و...
-
می خواهم بمیرم
شنبه 3 تیرماه سال 1396 08:31
می خواهم بمیرم نه اینکه قلبم از کار بایستد و تنم سرد شود و با خاک یکسان شوم نه اینکه هیچ صدایی به گوشم نرسد و هیچ خورشیدی بر من نتابد و از دیدن ماه و ستارگان کور باشم میخواهم به مرگی کاملا غیر عادی بمیرم مرگی شبیه بخار شدن آب - روییدن دانه - غروب خورشید می خواهم نیست شوم تا در دنیای دیگر ظاهر شوم دنیایی که هنوز آن را...
-
تنها انسان گریان نیست
شنبه 3 تیرماه سال 1396 08:25
تنها انسان گریان نیست من دیدهام پرندگان را من برگ و باد و باران را گریان دیدهام تنها انسان گریان نیست تنها انسان نیست که میسراید من سرودهها از سنگ نغمهها از گیاهان شنیدهام من خود شنیدهام سرودی از باد و برگ تنها انسان سرود خوان نیست تنها انسان نیست که دوست میدارد دریا و بادبان خورشید و کشتزاران یکسر عاشقانند...
-
گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد
شنبه 3 تیرماه سال 1396 00:17
گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد در شعر شاعران همه گشتم که مصرعی در شأن چشمهای تو پیدا کنم، نشد گفتند عاشق که شدی ؟ گریهام گرفت میخواستم بخندم و حاشا کنم، نشد بیزارم از رقیب که تا آمدم تو را از دور چند لحظه تماشا کنم، نشد شاعر شدم که با قلم ساحرانهام در قاب شعر، عشق تو را جا کنم، نشد...
-
باغ پائیز،چه تنهاست
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1396 08:44
باغ پائیز،چه تنهاست کسی نیست باغ پائیز،گرفتست، - کجا رفت نسیمی که در این باغ،بهاری دشت- باغ پائیز! - ز بس پیچک نیلوفر و این سینه، بسی نیست، که گویند:«بیا... آه... که دیگر نفسی نیست یادگاری که از او خواهد ماند راستی را، جز از این بوته ی نیلوفر آبی، - چه از او مانده ست جز از این بوته ی نیلوفر آبی، که شب و روز،شکفته ست،...
-
آن کلاغی که پرید...
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1396 08:28
آن کلاغی که پرید از فراز سرما و فرو رفت در اندیشه آشفته ابری ولگرد و صدایش همچون نیزه کوتاهی پهنای افق را پیمود خبر ما را با خود خواهد برد به شهر همه می دانند همه می دانند که من و تو از آن روزنه سرد عبوس باغ را دیدیم و از آن شاخه بازیگر دور از دست سیب را چیدیم همه می ترسند همه می ترسند اما من و تو به چراغ و آب و آینه...
-
شهرِ تهران ، شهرِ رنگی ، شهرِ رنگ
سهشنبه 30 خردادماه سال 1396 22:51
شهرِ تهران ، شهرِ رنگی ، شهرِ رنگ شهر سوتِ بلبلی ، شهرِ فرنگ ! شهرِ عمق ِ تونلِ دلواپسی شهر رشدِ برجهای هندسی ! شهرِ پول و ثروتِ زیرِ سوال ! شهرِ سختِ آرزوهای محال شهر دانس و پارتی و رقص و بریک شهرِ مانکن، شهرِماتیک، شهرِ شیک !! شهر موهای پریشان، شهر ریش شهر کانال من وتو ، شهرِ دیش! گشت ها همواره در حال عبور چشم های...
-
حیرت
شنبه 27 خردادماه سال 1396 13:20
من به بعضی چهرهها چون زود عادت میکنم پیششان سر بر نمیآرم، رعایت میکنم همچنان که برگ خشکیده نماند بر درخت مایهی رنج تو باشم رفع زحمت میکنم این دهانِ باز و چشم بیتحرّک را ببخش آن قدر جذّابیت داری که حیرت میکنم کم اگر با دوستانم مینشینم جرم توست هر کسی را دوست دارم در تو رؤیت میکنم فکر کردی چیست موزون میکند...
-
بی فایده
شنبه 27 خردادماه سال 1396 13:11
شاخه را محکم گرفتن این زمان بی فایده است برگ می ریزد ، ستیزش با خزان بی فایده است باز می پرسی چه شد که عاشق جبرت شدم در دل طوفان که باشی ، بادبان بی فایده است بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت دست و پا وقتی نباشد ، نردبان بی فایده است تا تو بوی زلف ها را می فرستی با نسیم سعی من در سربه زیری ، بی گمان بی فایده است تیر...
-
کجایی؟
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1396 13:54
خودم را قانع می کنم که شاید نمی خواند که شاید به گوشش نمی رسد که شاید مردمِ شهر خبردارش نمی کنند از حجمِ دلتنگى ام مگر می شود یک نفر جان دادنَت را ببیند بداند مخاطبِ تمامِ شعرهایش هستى و سراغَت را نگیرد...؟! "علی قاضی نظام"
-
دموکرات ترین عاشق دنیا
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1396 12:09
باران ... دموکرات ترین عاشق دنیاست . برایش فرقی ندارد کجا، فقط می بارد . حتی بر دلهای کویری. نوازش گر خوبی است باران ... تمام برگها را ، زمین ها را دشت ها را ، سقف خانه ها را ... دل تو را دست می کشد و حس می کند... باران ... دموکرات ترین عاشقی است که از خودش یک نشانه از بوسه ، بر روی پیشانی همه می گذارد ، و حلاوت آمدنش...
-
باران خیال توست
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1396 12:03
باران خیال توست می آید، شدید می شود، صورتم را خیس می کند ... باران؛ آمدن توست همه را عاشق می کند ... باران؛ نگاه توست زیرش که باشی تب می کنی ... باران؛ پیراهن توست بویش تا مدت ها همه را دیوانه می کند ... باران؛ داغ توست سیگار می خواهد... باران... بگذریم ... باران گریه ی من که نیست بند می آید... "سجاد شهیدی"
-
حال دل با تو گفتنم هوس است
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1396 08:59
حال دل با تو گفتنم هوس است خبر دل شنفتنم هوس است طمع خام بین که قصه فاش از رقیبان نهفتنم هوس است شب قدری چنین عزیز شریف با تو تا روز خفتنم هوس است وه که دردانهای چنین نازک در شب تار سفتنم هوس است ای صبا امشبم مدد فرمای که سحرگه شکفتنم هوس است از برای شرف به نوک مژه خاک راه تو رفتنم هوس است همچو حافظ به رغم مدعیان شعر...
-
یاد تو می وزد ولی ، بی خبرم ز جای تو
سهشنبه 23 خردادماه سال 1396 10:19
یاد تو می وزد ولی ، بی خبرم ز جای تو کز همه سوی می رسد ، نکهت آشنای تو غنچه طرف فزون کند ، جامه ز تن برون کند سر بکشد نسیم اگر ، جرعه ای از هوای تو « عمر منی » به مختصر ، چون که ز من نبود اثر زنده نمی شدم اگر ، از دم جان فزای تو گرچه تو دوری از برم ، همره خویش می برم شب همه شب به بسترم ، یاد تو را به جای تو با تو به...
-
عشق اشتباهی
دوشنبه 22 خردادماه سال 1396 10:54
اگر عاشقید ولی حالتان بد است مطمئن باشید دچار آدم اشتباهی شدید این سهم شما از عشق نیست عاشقی یعنی حال خوش دو بالی که عشق به شما می دهد می توانید تا آسمان نهم تا خود خدا اوج بگیرید پس از همین راهی که آمدید دوباره برگردید به اول مسیر سختی را به جان بخرید تا در ادامه زندگی آسوده باشید جلوی ضرر را از هر کجا بگیرید منفعت...