-
ما اگر کارى براى دلِ مان میکردیم وضعِ مان این نبود
جمعه 10 شهریورماه سال 1396 21:42
مشکل اینجاست که ما نه براى خودمان بلکه براى آدمهاى اطرافمان زندگى میکنیم!؛ لباسى میپوشیم که مردم خوششان بیاد… عطرى میزنیم که مردم لذت ببرند… رشته اى درس میخوانیم که کلاس داشته باشد… با کسى ازدواج میکنیم که دهانِ مردم را ببندیم… بچه دار میشویم که برایمان حرف در نیاورند… و این داستان تا آخرِ عمر ادامه دارد! ما اگر کارى...
-
صدای آمدنِ پاییز
جمعه 10 شهریورماه سال 1396 19:55
چقدر صدای آمدنِ پاییز شبیه صدای قدم های تو بود ملتهب، مرموز، دوست داشتنی... چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست نه گرم، نه سرد، همیشه بلاتکلیف! چقدر صدای خش خش برگ ها شبیه صدای قلب من است که خواست، افتاد، شکست... چقدر این پیاده روها پر از آرزوهای من است نارنجیِ یکدست، پُر از آدم های دست در دست، مست... چقدر پاییز شبیه...
-
من دیگر مجبور نیستم
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1396 00:05
من دیگر مجبور نیستم تا صبح ستاره های دوردست را یکی یکی بشمارم من دیگر مجبور نیستم به دروغ به بعضی ها بگویم حالم خوب است من دیگر مجبور نیستم مشق هایم را گاهی یک خط در میان بنویسم من دیگر مجبور نیستم به این همه آدم بی هوده ثابت کنم دست های من پاک است تو هستی تو مالِ منی تو از خودِ منی و چقدر خوب است که خداوند تو را فقط...
-
با من، ما می شوی؟
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1396 12:54
شبیهِ ساحل، آغوش باز کن، تا خیالِ دریا بودن کنم! خدایم باش تا با شعر عبادت شوی! مجنون بخوان مرا تا قاب بگیرم صدایت را! حالا دیگر از سینه ی دیوار هم نجوایِ دوستت دارم می آید! بیشتر دیوانگی کنم... با من، ما می شوی؟ "حامد نیازی"
-
شب شد خیال آمدنت را به من بده
جمعه 3 شهریورماه سال 1396 19:00
شب شد خیال آمدنت را به من بده حسِ عزیز در زدنت را به من بده امشب شبیه عشق رها شو درون من روحِ شگرفِ بی بدنت را به من بده ای مثل صبحْ آمده از لمـسِ آفتاب من سردم است پیرهنت را به من بده اینجا میان موزهی شب خاک می خورم یک شب هوای پرزدنت را به من بده من با تو گفتن از تو ، تو را دور می شوم ای من ، منِ همیشه ،من ات را به...
-
ای هوای تو پُر از گرمیِ شهریورِ من !
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1396 18:09
ای هوای تو پُر از گرمیِ شهریورِ من ! شانه ی برفیِ تو داغتر از آذرِ من تا به خلوتگه خورشیدیِ تو سربکشد پیچکِ پای تو شد ساقه ی نیلوفرِ من دم به دم شعله دمیدی تو و روشن کردی آتشی را که نفس می کشد از بستر من سایه ی دست تو در بارشِ تنهایی ها مثل یک تکـّه ی ابراست به روی سر من مهر و آبان و دی و بهمن و اسفند تویی همه ی سال...
-
جای من خالی است
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1396 20:31
جای من خالی است جای من در عشق جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار جای من در شوق تابستانی آن چشم جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن می گفت جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت جای من خالی است من کجا گم کرده ام آهنگ باران را!؟ من کجا از مهربانی چشم پوشیدم!؟... "محمدرضا عبدالملکیان"
-
ای راحت روانم ، دور از تو نا توانم
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1396 20:21
ای راحت روانم ، دور از تو نا توانم باری ،بیا ، که جانم در پای تو فشانم گیرم که من نگویم ،لطف تو خود نگوید: کین خسته چند نالد هر شب بر آستانم؟ ای بخت خفته ،برخیز، تا حال من ببینی وی عمر رفته ،باز آی،تابشنوی فغانم ای دوست ،گاه گاهی می کن بمن نگاهی آخر چو چشم مستت من نیز ناتوانم بر من همای وصلت سایه از آن نیفگند کز محنت...
-
باز به رویاهای من بازخواهی گشت
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1396 19:56
و تو هر جا و هر کجای جهان که باشی باز به رویاهای من بازخواهی گشت تو مرا ربوده٬ مرا کشته مرا به خاکستر خواب ها نشانده ای هم از این روست که هر شب تا سپیده دم بیدارم عشق همین است در سرزمین من من کشنده ی خواب های خویش را دوست می دارم! "سید علی صالحی"
-
دوست داشتن تو
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1396 10:22
از سر عادت نیست که وقتی می روی تا دم در همراهی ات می کنم و بعد تا آخرین چشم انداز تا جایی که سر می چرخانی لبخند می زنی مبهوت رفتنت می شوم باز آخر چیزی از دلم کنده می شود که می خواهم با چشمهام نگهش دارم لعنت به رفتنت که قشنگ می روی از سر عادت نیست که هیچوقت باهات خداحافظی نمی کنم، عشق من! رفتنت همیشه یعنی برگشتن از سر...
-
من روزهاست به دوست داشتنِ تو آرامم
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1396 09:49
آرامم دارم برای تو چای میریزم کم رنگ و استکان باریک پر رنگ و شکسته قلم آرامم دارم برای تو خواب میبینم خوابی خوب خوابی خوش خوابی پر از چشمهایِ قشنگِ تو صدای جانم گفتن تو و برای تو بودن من آرامم به خوابی پر از خیلی دوستت دارم پر از کجا بودی ؟ پر از سلام ، دلم برای تو تنگ شده است دارم برای تو خواب میبینم دل بهدریا...
-
تعبیر خوابهای منی باران
دوشنبه 23 مردادماه سال 1396 12:26
تعبیر خوابهای منی باران حالا که بی مضایقه می باری بر این کویر تشنه تفتیده از لابلای صاعقه می باری همرنگ خوابهای منی باران ترکیب سبز و صورتی و آبی آغاز جشنواره شادابی پایان بی قراری و بی تابی در روزهای روشن فروردین با دسته های چلچله برگشتی رویای من دوباره محقق شد از مرزهای فاصله برگشتی هر چند دور و دیر ولی حالا حس می...
-
دلتنگ طلوع توام ای صبح دل انگیز
دوشنبه 23 مردادماه سال 1396 12:23
دلتنگ طلوع توام ای صبح دل انگیز ای چشم غزلخوان غزلجوش غزلخیز ای باغ معطر شده از نسترن و ناز ای حسرت جاوید من ای غبطه برانگیز با یاد تماشای تو هر شام و سحرگاه با بغض گلاویزم و از خاطره لبریز بدنامی و آوارگی و تنگدلی هیچ این عشق دریده است به من جامه پرهیز تا مرز جنون برده دلم را به خیالی آواره مرا خواسته از بلخ به تبریز...
-
به انتظار نشستم بهار آمدنت را
دوشنبه 23 مردادماه سال 1396 12:20
به انتظار نشستم بهار آمدنت را نسیم با خودش آورده بوی پیرهنت را چه اتفاق قشنگی است لحظه لحظه شماری به شوق آنکه ببویم دوباره عطر تنت را چه اتفاق عزیزی که بی بهانه و عذری برای بودن با من رها کنی وطنت را بیا بیا که ببارم به پات بوسه و باران بیا که پر کنم از نقل و از عسل دهنت را نلرز در شب بوران ، در این هجوم زمستان بیا...
-
امضای چشم تو
جمعه 20 مردادماه سال 1396 18:19
تنهاترین بهانه ی دنیای من تویی در رو بروی آینه زیبای من تویی وقتی که از تمام جهان خسته می شوم آغوش دلنشین و پذیرای من تویی با بوی سیب خنده ی تو زنده می شوم تو یوسف مؤنث و عیسای من تویی ! وقتی به شام آخر خود فکر می کنم احساس می کنم که یهودای من تویی! بر لوح سرنوشت من امضای چشم توست مُهر نماز و خاتَمِ طُغرای من تویی...
-
تو نیستی، اما
دوشنبه 16 مردادماه سال 1396 11:38
تو نیستی، اما وقتی به تو فکر میکنم صدای آب را در رگهای خاک میشنوم. گلسرخِ حیاط در آینهی نگاهم زود به زود میشکفد و آسمان پُر از پروانه و بادبادک میشود. تو نیستی، اما وقتی به تو فکر میکنم دریا نزدیکتر میآید ابرهای سیاه دور میشوند و باران هر وقت بگویم میبارد. تو نیستی، اما وقتی به تو فکر میکنم تو را میبینم...
-
همه چیز من
دوشنبه 16 مردادماه سال 1396 11:34
تو را از شاخه میچینم که برایم گنجشک باشی، این روزهای سکوت و وحشت را پُر از آوازِ رفتن کنی. تو را از شاخه میچینم که برایم خورشید باشی، این نگاههای سرد و خالی را پُر از گرمای دوست داشتن کنی. تو را از شاخه میچینم در دلم میکارم: گنجشکی که همیشه میخواند. خورشیدی که همیشه میتابد. "رضا کاظمی"
-
می خواهم با کسی بروم که من دوستش می دارم
شنبه 14 مردادماه سال 1396 09:31
می خواهم با کسی بروم که من دوستش می دارم نمی خواهم هزینه ی این همراه شدن را حساب و کتاب کنم یا اینکه به خوبی و بدی اش فکر کنم حتی نمی خواهم بدانم دوستم دارد یا نه فقط می خواهم با آن کسی بروم که دوستش دارم برتولت برشت
-
تو را باید کمی بیشتر دوست داشت
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1396 08:28
تو را باید کمی بیشتر دوست داشت کمی بیشتر از یک همراه کمی بیشتر از یک همسفر کمی بیشتر از یک آشنای ناشناس! تو را باید... اندازه تمام دلشوره هایت اندازه اعتماد کردنت تو را باید با تمام حرف هایی که در چشمانت موج میزند با تمام رازهایی که در سینه داری دوست داشت تو را باید همانند یک هوای ابری یک شب بارانی یک آهنگ قدیمی یک...
-
تو همراه من خواهی بود
شنبه 7 مردادماه سال 1396 10:02
اگر که نتوانتم تو را تا ابد ببینم بدان که همواره تو همراه من خواهی بود از درون و از برون همراه من خواهی بود بر نوک انگشتانم بر تیغه های ذهنم و در میانه ها در میانه های آنچه که هستم از آنچه که از من باقی خواهد ماند "چارلز بوکوفسکی"
-
کاش پرنده ای بودم
یکشنبه 1 مردادماه سال 1396 11:14
کاش پرنده ای بودم و فضای بین شاخ و برگ ها مال من بود و آبی آسمان در ته چشم هایم می رقصید و باد از سنگینی تن من می کاست کاش پرنده ای بودم و شاخ و برگ درختان مرا از زمین جدا میکرد "بیژن جلالی"
-
تو را دارم ای گل، جهان با من است
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1396 20:35
تو را دارم ای گل، جهان با من است تو تا با منی، جان جان با من است چو میتابد از دور پیشانیات کران تا کران آسمان با من است چو خندان به سوی من آیی به مهر بهاری پر از ارغوان با من است ! کنار تو هر لحظه گویم به خویش که خوشبختی بیکران با من است روانم بیاساید از هر غمی چو بینم که مهرت روان با من است چه غم دارم از تلخی...
-
آرزوی من
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1396 11:41
هر دیوار کهنه ای گوئیا به آرزوی من ماننده است که از آن چیزی فرو ریخته و آن را میل به سوی خاک است هر کوره راه گمشده و ناهمواری گوئیا به دل من ماننده است که دیگر کسی از آن عبور نمی کند هر طاق ترک برداشته ای گوئیا به روح من می ماند که شکافی تاریک در سر تا سر آن دویده است "بیژن جلالی"
-
آه ، لبخند پنهانی من
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1396 08:24
تو مانند سپیده دم و سحرگاهان زیبا و دل انگیزی و مانند شبهای تابستان سرزمین منی فراموشم نکن وقتی قاصدان خوشبختی کوبه در را می کوبند آه ، لبخند پنهانی من تو چقدر زیبا و سخت و غیر ممکنی تو در میان آتش شعرهایم شکفته می شوی و من بوسه زندگی بخش و جاودانه شدن را همینجا به تو خواهم داد تو به اندازه زادگاه من زیبایی زیبا بمان...
-
چقدر دوست دارم دوست داشتنت را
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1396 12:34
چقدر دوست دارم دوست داشتنت را.... دوست داشتن تویی که ممنوع ترینی برای من... چقدر دلم هوایت را دارد... هوای تویی که حق نفس کشیدن در هوایت را ندارم... چقدر آرامش میدهی به من.... تویی که حق آرامش گرفتن از وجودت را ندارم... چقدر زیبا نوازش میکنی روحم را... تویی که حق نوازش روحت را ندارم... چقدر خوب است بودنت... تویی که حق...
-
مرگ
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1396 09:43
مرگ چون سائلی بر آستانه ی دل من ایستاده است و من او را از تن خود طعامی می دهم مرگ چون نگهبانی در قلعه ی بدن من پاس می دهد و من با صدای گام های سنگین او بخواب می روم مرگ چون زن هرزه ای به بستر من می آید و من در تاریکی های چشم او بر خورشیدهای نادیده گذر می کنم "بیژن جلالی"
-
شکرگزاری
دوشنبه 19 تیرماه سال 1396 08:22
خداوندا شکر هزار بار هزاران بار و صد هزاران بار که روز دیگر آمد و تو آمدی و جهان آمد و من آمدم و دست در دست یکدیگر تو را ستایش می کنیم "بیژن جلالی"
-
مردن امر ساده ایست
یکشنبه 18 تیرماه سال 1396 12:53
مردن امر ساده ایست و از زندگی کردن بسیار آسان تر است تمام خفقان مرگ در مقابل یک شک در مقابل یک حرص در مقابل یک ترس در مقابل کینه در مقابل یک عشق هیچ است مردن امر ساده ایست و در مقابل خسیتگی زندگی چون سفری است که در یک روز تعطیل می کنیم و دیگر هرگز باز نمی گردیم "بیژن جلالی"
-
نور خدا
یکشنبه 18 تیرماه سال 1396 12:43
خداوندا تو چون دوستی مرا در قلب خود جا داده ای ولی من چون پریشانی سر به بیابان نهاده ام خداوندا تو چون نسیمی در روح من روان هستی ولی من چون ماتم زده ای در خرابه ها گام بر میدارم خداوندا تو چون چراغی در دل من می درخشی و من چون نابینائی به عصای غفلت و فراموشی تکیه کرده ام "بیژن جلالی"
-
سفر بی پایان
یکشنبه 18 تیرماه سال 1396 12:36
خداوندا من در این جهان خواهم مرد ولی تو در این جهان خواهی ماند من در تو به سفر بی پایانی خواهم آمد ولی تو در جهان هستی خواهی ماند من با چشمان تو به این جهان خواهم نگریست و از شفقت و عشق بی انتها گریه خواهم کرد "بیژن جلالی"