-
دوستت دارم
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 13:19
دوستت دارم یک بار خواب دیدن تو به تمام عمر میارزد پس نگو ، نگو که رویای دور از دسترس ، خوش نیست. قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولی دل دریایست ، تاب و توانش بیش از اینهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد . . .
-
صدا کن مرا
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 11:12
صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه ان گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنها ترم بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد و خاصیت عشق این است. کسی نیست بیا زندگی را بدزدیم ان وقت میان دو...
-
چیزی شبیه معجزه
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 10:50
نامت را در هیچیک از شعرهایم نمینویسم از تو با هیچکس حتا در لفافه حرف نمیزنم در جمع، با تو چون غریبه سخن میگویم از رسوایی میترسم پنهانی به دیدارم بیا همچنان پذیرای تو خواهم بود در حیاط خلوت روحم که مخصوص ملاقاتهای خصوصی است . ...و دوباره دیدنش یک معجزه می خواهد...همین
-
دل دیوانه
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 10:44
وحشت از عشق که نه ! ترس من فاصله هاست ! وحشت ازغصه که نه ! ترس من خاتمه هاست ! ترس بیهوده ندارم ! صحبت از خاطره هاست ! صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست ! کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ماست ! گله از دست کسی نیست ! مقصر دل دیوانه ماست !
-
تمنای محال
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1390 22:02
چه شبی بود و چه فرخنده شبی آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید کودک قلب من این قصه ی شاد،از لبان تو شنید زندگی رویا نیست زندگی زیبایی ست می توان بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت می توان از میان فاصله ها را برداشت دل من با دل تو،هر دو بیزار از این فاصله هاست قصه ی شیرینی...
-
تا ابد سبز میخواهمت
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1390 18:56
شانه گریستنت خواهم شد پذیرای مرواریدهای غلتان روی گونه هایت با لبانت شعر خواهم گفت در چشمان سیاهت غرق خواهم شد تیر مژگانت را با قلبم میزبان خواهم بود روزی "تو" را در آغوش خواهم گرفت سر بر شانه هایت خواهم گذاشت بر دامنت خواهم گریست با نخی از شعر چشمانم را به چشمانت میدوزم نفسم را با نفست گره میزنم پاهایت را...
-
اسیر
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1390 23:30
تو را میخواهم و دانم که هرگز به کام دل در آغوشت نگیرم توئی آن آسمان صاف و روشن من این کنج قفس، مرغی اسیرم ز پشت میله های سرد و تیره نگاه حسرتم حیران به رویت در این فکرم که دستی پیش آید و من ناگه گشایم پر به سویت در این فکرم که در یک لحظه غفلت از این زندان خامش پر بگیرم به چشم مرد زندانبان بخندم کنارت زندگی از سر بگیرم...
-
قاصدک
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1390 17:28
قاصدک غم دارم غم آوارگی و دربدری غم تنهایی و خونین جگری قاصدک وای به من، همه از خویش مرا میرانند همه دیوانه و دیوانهترم میخوانند مادر من غمهاست مهد گهواره من ماتمهاست قاصدک دریابم! روح من عصیان زده و طوفانیست. آسمان نگهم بارانیست- قاصدک غم دارم- غم به اندازهسنگینی عالم دارم قاصدک غم دارم، غم من صحراهاست افق تیره...
-
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1390 16:57
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم جز حسرت واندوه متاعی نخریدیم بس سعی نمودیم که بینیم رخ دوست جانها به لب آمد رخ دلدار ندیدیم ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر آبی به جز از خون دل خود نچشیدی م ای بسته به زنجیر تو دلهای محبان رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم...
-
گاهی(فاضل نظری)
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1390 16:52
گاهی گمان نمی کنی ولی می شود گاهی نمی شود،نمی شود که نمی شود گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود گاهی گدای گدایی و بخت نیست گاهی تمام شهر گدای تو می شود...!
-
آه ای صبا . . .
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1390 13:54
آه ای صبا . . . چون تو مدهوشم من خود فراموشم من خانه بر دوشم من خانه بر دوش من در پیش کو به کو افتادم دل به عشقش دادم حلقه در گوشم من حلقه در گوش گر در کویش برسی برسان این پیام مرا بی چراغ رویت من ندارم دیگر تاب این شبهای سرد و خاموش هرگز هرگز باور نکنم عهد و پیمان ما شد فراموش ای جان من غرق سودای تو بی تماشای تو دل...
-
افسوس
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1390 13:42
هر شعر گریز از یک گناه بود هر فریاد گریز از یک درد و هر عشق گریز از یک تنهایی عمیق افسوس که تو هیچ گریزگاهی نداشتی
-
گاهی دلم برای خودم تنگ میشود
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 20:24
گ اهی دلم برای خودم تنگ میشود ازبس حضور ناب تو پر رنگ میشود دنبال خویش هستم وپیدا نمی کنم "من بودنم" با تو هماهنگ می شود شاید ترا برای دلم افریده اند دل تنگ غیر , به نیرنگ می شود؟ مرغ دلم که نغمه شیوا بلد نبود با لحن دلفریبت ,شباهنگ میشود بامن بمان که بی تو نفس گیر می شوم بی تو دلم برای خودم تنگ می شود یک...
-
عاشقی جرم قشنگی است
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 20:22
در من انگار کسی در پی انکار من است یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است یک نفر ساده چنان ساده که از سادگیش می شود یک شبه پی برد به دل دادگیش آی بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست راستی آن شبح هر شبه تصویر تو نیست اگر آن حادثه هر شبه تصویر تو نیست پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش عاشقی جرم...
-
شعر گمشده(شاملو)
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 10:43
تا آخرین ستارۀ شب بگذرد مرا بی خوف و بی خیال بر این برج خوف و خشم، بیدار می نشینم در سردچال خویش شب تا سپیده خواب نمی جنبدم به چشم. شب در کمین شعری گمنام و ناسرود چون جغد می نشینم در زیج رنج کور می جویمش به کنگرۀ ابر شب نورد می جویمش به سوسوی تک اختران دور. در خون و در ستاره و در باد، روز و شب دنبال شعر گمشدۀ خود...
-
دل
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 10:38
دل برای گرفتن است برای تنگ شدن ! دلی که نه تنگ شود نه بگیرد که دل نیست عجیب دلی دارم ! مدام تنگ می شود مدام بهانه ات را می گیرد و تو ... می آیی می روی بغض می کنی سکوت می کنی حرفی نمی زنی و من باز همین جا نشسته ام ! درد هایت را پس انداز می کنی و من مانده ام که می شود خرجشان کنم ؟؟؟ + می دانم آخر این حس لعنتی کار دستم...
-
با من بمان!
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 10:01
دلم می خواهد خوب باشم دلم می خواهد تو باشم و برای همین راست می گویم نگاه کن: با من بمان! احمد شاملو
-
فاصله ...
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 23:32
فاصله ... آنچنان هم که می گویند دور نیست گاهی چنان به من نزدیکی و گاهی چنان دور که محو بودنم در تو عجیب نیست از دلم تا دلت راهی نیست تو مرا بخواه تا بدانی فاصله ها بی معنی است ...
-
این داستان به نام تو، اینجا تمام شد(حسین منزوی )
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 17:14
لیلا دوباره قسمت ابن السّلام شد عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد □□ میشد بدانم اینکه خطِ سرنوشتِ من از دفترِ کدام شب بسته، وام شد؟ اوّل دلم، فراقِ تُرا سرسری گرفت و آن زخمِ کوچکِ دلم آخِر جُذام شد گلچین رسید و نوبت با من وزیدنت دیگر تمام شد. گل سرخم! تمام شد شعر من از قبیلهی خونست. خون من، فوّاره از دلم زد و آمد کلام...
-
دریایِ چشمانت(حسین منزوی)
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 17:11
دریایِ شورانگیزِ چشمانت چه زیباست! آن جا که باید دل به دریا زد، همین جاست در من طلوعِ آبیِ آن چشمِ روشن یاد آور صبحِ خیال انگیزِ دریاست گل کرده باغی از ستاره در نگاهت آنک چراغانی که در چشم تو برپاست بیهوده میکوشی که راز عاشقی را از من بپوشانی که در چشم تو پیداست ما هر دوان خاموش خاموشیم، اما چشمان ما را در خموشی...
-
معشوقه ای از تبار گل(حسین منزوی )
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 17:06
ای بر گذشته زملموس ؛ ای داستانی ارث اساطیری ِ لیلی ؛ باستانی تو جذبه ی استحالت ؛ هوای ِ رسیدن که رو دها را ؛ به دریا شدن می کشانی تو شوق ِ پر وانگی ؛ آرزوی ِ رهائی ؛ که ؛ پیله ی اختناق ِ مرا می درانی معشوقی ؛ از تیره ی منقرض گشته ی گل با روحی از سبزه ؛ در هیاًتی ارغوانی تصویر یک بیت ؛ از دفتر ِ شعر حافظ مصداق ِ یک نقش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 17:04
لبت صریح ترین آیه ی شکوفائی ست و چشمهایت شعر سیاه گویائی ست چه چیز داری باخویشتن که دیدارت چو قله های مه آلود محو و رویائی ست چگونه وصف کنم هیئت نجیب ترا که در کمال ظرافت کمال ِ والا ئی ست تو از معابد مشرق زمین عظیم تری کنون شکوه تو و بهت من تماشائی ست در آسمانه ی در یای دیدگان تو شرم شکوهمند تر از مر غکان در یائی ست...
-
تا کجا خواهی ماند
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 13:48
تا کجا خواهی ماند٬ تا کجا خواهی بود... و من از پنجره ی بسته ی تنهایی ها... به کدامین رویا... با تو از روشنی روز دگر خواهم گفت.... تو مرا میدانی... تو مرا می فهمی.... و من از خجلت تکرار غمت... داغی از تاریکی٬ بر دل خود دارم... تو به من می گویی: «آنچه بگذشت٬ گذشت...» ولی از آمدن فردایش ترسانم... روزی٬ همچون دیروز......
-
به هرجا که نگاه میکنم تو را میبینم
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1390 20:08
به هرجا که نگاه میکنم تو را میبینم، تصویر تو تنها چیزیست که چشمهایم باور میکند. دستان لرزانم را دراز میکنم تا صورت مهربانت را لمس کنم، اما تصویرت به یکباره محو میشود و من به یاد میاورم که تو در کنار من نیستی . چشمانم را آرام میبندم، صدایت در گوشم میپیچد. طنین خنده هایت همه جا را پر میکند. بی اختیار لبخند میزنم، ولی...
-
سکوت...
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1390 18:33
کاش می دانستی چقدر دلم بهانه ی تو رو میگیره هر روز کاش می دانستی چقدر دلم هوای با تو بودن کرده کاش می دانستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت گرمی نفسهایت ، مهربانی صدایت تنگ شده کاش می دانستی چقدر دلواپس تو ام کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام و چقدر به...
-
زندگی باید کرد !
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1390 11:54
زندگی باید کرد ! گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ گاه با سوسوی امیدی کمرنگ زندگی باید کرد ! گاه با غزلی از احساس گاه با خوشه ای از عطر گل یاس زندگی باید کرد ! گاه با ناب ترین شعر زمان گاه با ساده ترین قصه یک انسان زندگی باید کرد ! گاه با سایه ابری سرگردان گاه با هاله ای از سوز پنهان گاه باید رویید از پس آن باران گاه...
-
شطرنج زندگانی
شنبه 1 بهمنماه سال 1390 20:25
گرچه در شطرنج سخت زندگانی باختم لاجرم با هر غم و درد و عذابی ساختم زیر شلاق حوادث آنقدر خونین شدم تا به آنجائی که دل در موج خون انداختم این منم تنهاترین در لحظه های واپسین یک گل خوشرنگ سبز آرزو نشناختم آشیان آرزویم سوخت و ویرانه شد عشق در آوار باورهای من افسانه شد شعله ای بر پا نبود جز شعله های گرم عشق عشق هم خاکستر...
-
تو و من
شنبه 1 بهمنماه سال 1390 18:53
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم تو دریایی ترینی آبی و آرام و بی پایان و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف و من در آرزوی قطره های پاک بارانم نمی دانم چه باید کرد با این روح...
-
نامی نام آشنا که روزهاست گم شده است...
جمعه 30 دیماه سال 1390 10:25
دلم را ورق می زنم به دنبال نامی که گم شد در اوراق زرد و پراکنده ی این کتاب قدیمی به دنبال نامی که من... - من ِشعرهایم که من هست و من نیست - به دنبال نامی که تو... - توی آشنا - ناشناس تمام غزل ها - به دنبال نامی که او... به دنبال اویی که کو؟ «قیصر امین پور»
-
یـاد تـو
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 11:28
هیـچ جـز یـاد تـو ، رویای دلاویـزم نـیست هیـچ جـز نـام تـو ، حـرف طـرب انگـیزم نـیست! عـشق می ورزم و می سـوزم و فـریـادم نـه! دوست می دارم و می خـواهـم و پـرهـیزم نـیست. نـور می بـیـنم و می رویـم و می بـالم شـاد ، شاخه می گـستـرم و بـیـم ز پـائـیـزم نـیست. تـا به گـیتی دل ِ از مهـر تـو لبـریـزم هـست کـار با هـستی ِ از...