-
حسرت همیشه
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390 23:11
یک حسرت همیشه مرا آه می کشد لب،دست از تبسم کوتاه می کشد وقتی که ابر دستِ نوازش بدون شرح بر روی گونه های تر ماه می کشد یک آرزوی گم شده در حجم لحظه ها فریاد گنگی از ته یک چاه می کشد ویأس این گناه بزرگ پر از دروغ امّید را دوباره به بی راه می کشد یک قلب تیر خورده و یک عشق بی نصیب بر یک درخت عاشق گمراه می کشد در سینه قلب...
-
دوستت می دارم
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390 23:00
تو را دوست نمی دارم گرچه گلی در نظر آیی یا یاقوت زردی یا میخکی که آتش، آنها را به کشتن خواهد داد . تو را دوست می دارم چونان حقایق تاریک که دوست داشتنی هستند . من حقیقت تو را دوست می دارم اگر گیاهی باشی که هیچگاه شکوفه نداده است . باز دوستت می دارم حقیقت مطلق تو را و عشقی را که از تو در بدنم زندگی می کند . دوستت می...
-
ترکم نکن
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390 22:57
ترکم نکن حتی برای ساعتی چرا که قطره های کوچک دلتنگی به سوی هم خواهند دوید و دود به جستجوی آشیانه ای در اندرون من انباشته می شود تا نفس بر قلب شکست خورده ام ببندد ! آه ! خدا نکند که رد پایت بر ساحل محو شود و پلکانت در خلا پرپر زنند ! حتی ثانیه ای ترکم نکن ، دلبندترین ! چرا که همان دم آنقدر دور می شوی که آواره جهان شوم...
-
مدوسا (Medusa
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390 22:52
مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم که گیسوانت را یک به یک شعری باید و ستایشی دیگران معشوق را مایملک خویش می پندارند اما من تنها می خواهم تماشایت کنم در ایتالیا تو را مدوسا صدا می کنند (به خاطر موهایت) قلب من آستانه ی گیسوانت را ، یک به یک می شناسد آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم می کنی فراموشم مکن ! و بخاطر آور...
-
فاصله طینشدنی بین من و تو...
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 17:43
وقتی هستم، نیستی وقتی میآیم، نیستی وقتی برمیگردی، رفتهام حتی وقتی به اندازه یک لبخند تصنعی دیر میکنم به اندازه هزاران قهقهه از من دور شدهای درست وقتی که چشمانت بازند من پلکهایم را روی هم میگذارم این است فاصله طینشدنی بین من و تو..
-
دلم هوای تو را کرده بود . . .
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 17:42
آنگونه مست بودم که از تمام دنیا تنها دلم هوای تو را کرده بود . . . میگفتم این عجیب است اینقدر ناگهانی دل بستن از من که بی تعارف دیریست زین خیل ورشکسته کسی را در خور دل نهادن پیدا نکرده ام... حسین منزوی
-
چه سخت گذشت
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 15:04
چه سخت گذشت تا بفهمم بودنم را و چه ساده میگذرد رفتنم، اما در این بودن و رفتن به من یاد دادی عاشق باشم چه زود گذشت آن زمان که مرا درس عشق دادی و محبت را ضمیمه وجودم کردی و در پیوست نهادم حک نمودی: دوست بدار و عاشق باش آری تو در وجودم دوست داشتن را به ودیعه نهادی چگونه ستایش کنم تو را که ناتوانتر از آنم که برای تو...
-
رویای با تو بودن
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 14:57
گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 13:17
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزو هایت دعا کردم. پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گلها یی که در تنها ییم رویید با حسرت جدا کردم. و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی : دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی و...
-
رو به تو سُجده میکنم
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 22:56
رو به تو سُجده میکنم دری به کعبه باز نیست بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست مرا به بند میکشی از این رهاترم کنی زخم نمیزنی به من که مبتلاترم کنی از همه توبه میکنم بلکه تو باورم کنی قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد تمام پرسههای من کنار تو سلوک شد عذاب میکشم ولی عذاب من...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 22:46
تو همان عابری هستی که خزان دلم را با گام هایت بهار عشق کردی تو تکرار بارانی و نگاهت تابلو قشنگ شبی زیباست که مرا می خواند دلم آواره ی توست ...
-
سرای بی کسی
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 11:17
در این سرای بی کسی ، کسی به در نمی زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند کسی به کوچه سار شب ، در سحر نمی زند نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار دریغ ، کز شبی چنین ، سپیده سر نمی زند گذرگهیست پر ستم که اندر او یه غیر غم یکی صلای آشنا ، به رهگذر نمی زند دل خراب من دگر ، خراب تر نمی شود...
-
دیر می رسم
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 19:57
مقابل دریا که می رسم فقط برای چشمهایت دعا می کنم اما تو هرگز مستجاب نمی شوی ببار ببار که باز باورت کنم ببار در همین کوچه پس کوچه های بارانی ببار در همین کوچه مهتاب راستی قرارمان "همان ساعت "نمی دانم ساعت لجوجی که هیچ عقربه ای روی شانه هایش به خواب نمی رود یادت نرود تو ، همیشه فرصت کوتاه منی برای شعر تا می...
-
مرا می یابی
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 19:19
نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم درعصرهای انتظار به حوالی بی کسی قدم بگذار خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو کلبه ی غریبی ام را پیدا کن کنار بید مجنون خزان زده و کنارمرداب آرزوهای رنگی ام درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو حریر غمش را کنار بزن مرا می یابی
-
می دانم
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 19:13
می دانم نامه ام را حتی اگر در آخرین روز حیات زمین به دستت برسد می خوانی بیا به کوچه هایی که امشب میزبان قدمهای من و تو خواهند بود سلام کنیم بیا به یاد چشمهایی که در روزگار غم و غصه با ما گریسته اند گل سرخی در باغچه روحمان بکاریم. شاید کسی را که با او خندیده ای فراموش کنی اما هرگز کسی را که با او گریسته ای را از یاد...
-
ای دبستانی ترین احساس من
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 18:52
خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه وکلاغ روبه مکارو دزد دشت وباغ روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی با هوش بود فیل نادانی برایش موش بود با وجود سوز وسرمای شدید ریز علی پیراهن از تن میدرید تا درون نیمکت جا...
-
هزار
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 18:49
مثل رودها که تقدیرشان دریاست من به دنبالت هزار تکّه می شوم هزار کوچه هزار خانه می شوم پای بغض پنجره ها هزار نی لبک هزار عاشقانه می شوم ذهن شمعدانی ها از عطر تو لبریز است من به دنبالت هزار برگ هزار جوانه می شوم تن ِ شب پر از باغ های رؤیائی ست من به دنبالت هزار گل هزار پروانه می شوم مثل تقدیر ِ بی برو برگرد می دانم...
-
ای کاش بودی
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 18:31
ای کاش بودی تا می دیدی که چگونه ثانیه های بی تو بودنم دقیقه می شوند ! ای کاش بودی و می دیدی که چگونه چشمانم از ته دل فریاد می زنند و ... ای کاش بودی و می دیدی که چگونه بیقرار توام بیقرار تویی که لحظه ای ازعمرت را به سالها خواستنم ندادی بی قرار توام که واژه ی انتظار را برایم همیشگی کردی ! و خسته ام از همیشه ای که همیشه...
-
من و تو
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 17:26
از جنس کدام نور بودی ستاره من؟ که جسارت با تو بودن در من جنبید؟ و من چه عاشقانه به رویت لبخند زدم ...و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتی و این شد "عاشقانه ی آرام "من و تو
-
روزهای خوب
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 17:26
روزهای خوب ِ باهم بودنمان گذشت روزهای خاطره و یک چند خاطره تلخ و شیرین سر رسید و تنها یادگار یک خاطره روزهای شیرین عاشقی گذشت و امروز من تنهای تنهایم گذشت و اینک دلم هوای تو را کرده است
-
اول و آخر کجاست؟ (عباس معروفی)
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 17:20
عاشقت باشم میمیرم یا عاشقت نباشم؟ نمیدانم کجا میبری مرا همراهت میآیم تا آخر راه و هیچ نمیپرسم از تو هرگز. عاشقم باشی میمیرم یا عاشقم نباشی؟ این که عاشقی نیست این که شاعری نیست واژهها تهی شدهاند بانوی من! به حساب من نگذار و نگذار بی تو تباه شوم! با تو عاشقی کنم یا زندگی؟ در بوی نارنجی پیرهنت تاب میخورم بیتاب...
-
زیباییام را پایانی نیست
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 17:11
زیباییام را پایانی نیست وقتی که در چشمان تو به خواب میروم و هراس کودکانهام را از یاد میبرم در عطری که از تو بر سینه دارم چه بیپروا دوستت دارم و چه بینشان تو را گم میکنم وقتی که دروغ میگویم به زنی که در چشمهای من تو را جستجو میکند و مردی که هر روز از نام تو میپرسد . " فرناندو پسوآ"...
-
من ندانم که کیم... /سهراب/
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 14:20
من ندانم که کیم... من فقط می دانم٫که تویی شاه بیت غزل زندگیم٫ با همه دلتنگی باز هم جز تو نه اندیشه دارم... بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است... می خواهم بگویم از هر چه دارم ٫از تمام دلتنگی هایم . . . . . . ای سبد هاتان پرخواب٫سیب اوردم... سیب مرگ پایان کبوتر نیست٫ و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می...
-
فقط برای تو می نویسم ...
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 14:07
مهم نیست که کسی نوشته هایم را می خواند یا نه! نظری می دهد یا نه! مهم این است که تو می دانی ! می خوانی ! و حتی اگر نظر هم ندهی می دانم که هیچ چیز از گستره ی وسیع نگاه مهربانت خارج نیست. پس فقط برای تو می نویسم ...
-
چشمان سیاهت
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 14:02
من در چشمان سیاهت غرق می شوم تو وسعت دریا ها را به من می سپاری من اقیانوس را در های های گریه هایم پنهان می کنم تو شبهایم را اینچنین می سازی و من شبهایت را آنچنان ... های هایم را سر می دهم وغرق می شوم در چشمان خیال انگیزت ! رویاهایت را از من مگیر من در این سرزمین خاکی بی ذوق فقط ترا می شناسم ... مرا بشناس ! من تمام...
-
تمام نا تمام من باتو تمام می شود
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 13:57
تمام نا تمام من باتو تمام می شود ببین که قلب کوچکم با تو چه حال می شود تمام نا تمام من باتو تمام می شود ببین که لحظه های من بی تو سراب می شود تمام نا تمام من باتو تمام می شود تمام بغض و کینه ام با تو چه پاک می شود. تمام نا تمام من باتو تمام می شود تمام زخم های من با تو شفامی شود تمام نا تمام من باتو تمام می شود ببین...
-
هنوز....
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 13:47
هنوز هم زیباترین آوای دنیا برایم شنیدن خنده های توست .. هنوز هم زیباترین طلوع برایم طلوع چشمان زیبای توست .. هنوز هم غم انگیز ترین اتفاق برایم صورت اندوهناک توست .. هنوز هم آغوشت برایم مقدس است و دستانت زندگی بخش به جان من است .. هنوز هم در کوچه های خلوت عاشقی ، در میان سکوت بوسه هایمان زندگی می کنم .. شاید رهگذری...
-
عاشقانه
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 22:26
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد نخواست او به من خسته بی گمان برسد شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد چه می کنی اگر او را خواستی یک عمر کسی از گرد راه ناگهان برسد رها کنی برود از دلت جدا بشود به آنکه دوست ترش داشته, به آن برسد رها کنی بروند تا دو پرنده شوند خبر به دورترین نقطه ی جهان...
-
وضع ما
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 20:28
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب وقت مردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می کند؟ یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد...
-
دوست میدارم
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 14:16
ترا بی هر یقینی و گمانی دوست میدارم ترا در هر زمینی و زمانی دوست میدارم ترا در باور اندیشه های ارغوانی ام بر این باور بمانی یا نمانی دوست می دارم به تو مثل پریان زمینی عشق می ورزم ترا مثل خدای آسمانی دوست می دارم ترا با قد و بالای هلالی ناز می بینم ترا با چشم و ابروی کمانی دوست می دارم ترا در بدترین لحظه هایم یاد می...