-
بخت خفته و دولت بیدار
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 12:15
ماهــم آمــد بـه در خــانـــه و در خــانــه نـبـودم خانه گویی به سرم ریخت چو این قصه شنـودم آن کـه مـی خـواست به رویم در دولــت بگشـاید بـا کـه گـویـم کـه در خـانـه بـه رویـش نگشــودم آمـد آن دولــت بـیـــدار و مــرا بـخـت فـرو خـفــت من که یک عمــر شـب از دست خیـالــش نغنودم آن کـه می خـواسـت غـبــار غـمـم از دل...
-
فریاد برگهای خزان
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 11:37
به دور دستها می نگرم به غروب می اندیشم به خزان ریزش برگها و فریادشان زیر پاهای عابران زیباترین تابلوهای طبیعت ؛ منظره برگهای پائیزیست پائیز همیشه برایم عزیز بوده مثل خاطر تو که در بهار آمدی در خزان رفتی صدای برگهای خزان مثل اینست که فریاد می زنند آی که بر روی ما پا می گذاری ؛ رد میشوی بی تأمل ، لحظه ای بایست بنگر......
-
رد نمیشوم از نقطه چین ِ وجود ِ تو
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 17:23
گلدانهای ِ کوچک ِ خانه ی مهربان ِ دلمان یخ زده اند فکر ِ دیروز و امروز هرگز های ِ فردا را از یادمان برده بود خیال میکردیم تا همیشه " ما " خواهیم ماند... بال و پر بسته ی روزهای ِ هم شدیم و خیال ِ پریدن از سرمان گذشت اشتباه ؟ نه عشق را اشتباهی نخوانده بودیم عشق را اشتباهی چیده بودیم ! گناه ِ دستان ِ من و تو...
-
جای من خالیست
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 17:03
جای من خالیست جای من در عشق جای من در لحظههای بیدریغ اولین دیدار جای من در شوق تابستانی آن چشم جای من در طعم لبخندی که از دریا سخن میگفت جای من در گرمی دستی که با خورشید نسبت داشت جای من خالیست من کجا گم کردهام آهنگ باران را؟! من کجا از مهربانی چشم پوشیدم؟! من بهار دیگری را دوست میدارم جای من خالیست جای من در...
-
بغض خداحافظی(قیصر امین پور)
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 11:56
آواز عاشقانۀ ما در گلو شکست حق با سکوت بود صدا در گلو شکست دیگر دلم هوای سرودن نمی کند تنها بهانۀ دل ما د رگلو شکست سربسته ماند بغض گره خوردۀ دلم آن گریه های عقده گشا در گلو شکست ای داد،کس به داغ دل باغ دل نداد ای وای،های های عزا در گلو شکست "بادا" مباد گشت و "مبادا"به باد رفت "آیا "ز یاد...
-
با یاد روز آشنایی
شنبه 27 اسفندماه سال 1390 23:33
با یاد روز آشنایی همراه اندوه نگاهت رفتم که دیگر برنگردم دیگر نمی مانم به راهت من قصه اندوه و دردم رفتم که دیگر برنگردم من شعله ای خاموش و سردم رفتم که دیگر بر نگردم رفتم دگر بدرود بدرود پایان گرفت افسانه ما چون قایقی در دست طوفان ما عشقمان گم شد به دریا رفتم دگر بدردود بدرود از من چه دیدی من چه کردم از من گذشتی بی تو...
-
دوست دارم آیینه ای باشم
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 10:49
دوست دارم آیینه ای باشم تا تو لبخندت را در من بریزی... و اشکت را و عشقت را و اندوهی که گاه شیرین است و گاه تلخ ___ولی دلپذیر.___ دوست دارم آیینه ای باشم تا آنجا که از تو ❤و برای تو بشکنم❤
-
مرا به نام کوچکم صدا بزن!
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 10:47
درخت را به نام برگ، بهار را به نام گل، ستاره را به نام نور، کوه را به نام سنگ، دل شکفته مرا به نام عشق، عشق را به نام درد، مرا به نام کوچکم صدا بزن!
-
تو اخم بکن برای من لبخند است
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 10:45
عمرم به دوچشم بی پناهت بند است لبخند تو مرموزترین لبخند است یک عمر به یک لحظه به هم می ریزد شیطان شده ای ، لباس آدم چند است ؟ رد می شوی و قصه زهم می پاشد من هرگسلم به زلزله پابند است من قصه نگفته با تو تعبیر شبم تو اخم بکن برای من لبخند است
-
دلم پرواز میخواهد
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 10:41
دلم پرواز میخواهد، دلم با تو پریدن در هوای باز میخواهد دلم آواز میخواهد، دلم از تو سرودن با صدای ساز میخواهد دلم بیرنگ و بیروح است دلم نقاشی یک قلب پر احساس میخواهد!
-
چشمانت آخرین قایقهایی است که عزم سفر دارند
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 10:39
چشمانت آخرین قایقهایی است که عزم سفر دارند آیا جایی هست؟ که من از پرسه زدن در ایستگاههای جنون خستهام و به جایی نرسیدم چشمانت آخرین فرصتهای از دست رفتهاند با چه کسی خواهند گریخت و من... به گریز میاندیشم... چشمانت آخرین چیزی است که از گنجشکان جنوب مانده چشمانت آخرین چیزی است که از ستارگان آسمان به جا مانده آخرین...
-
آسمان خانه ام ابریست
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 12:36
آسمان خانه ام ابریست خانه ام اینجاست زیر سایه ی روشن بیدی که هر از گاهی به آرامی می لرزد اینجا هر روز دوبار خورشید طلوع می کند یک وقتی که خورشید بالا می آید دو وقتی که تو می آیی.... آسمان خانه ام ابریست خانه ام اینجاست زیر سایه ی روشن بیدی که با این بادها نمی لرزد اینجا هر روز دوبار می گریم یک هنگام مرگ آفتاب دو هنگام...
-
دلم گریه می خواهد....
شنبه 20 اسفندماه سال 1390 09:05
سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد بیا ای ابر باران زا میان شعر های من که بغض آشنای آسمان گریه می خواهد بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزم و آهنگ غزل های جوانم گریه می خواهد چنان ذوق کرده احساسم میان شعر تنهایی که حتی گریه های بی امانم گریه می خواهد....
-
هرگز تو را فراموش نخواهم کرد.....
شنبه 20 اسفندماه سال 1390 08:57
هرگز تو را فراموش نخواهم کرد..... حتی اگر مرا از یاد ببری و هرگز از تو رنجور نخواهم شد چرا که تو را دوست دارم دیوانه وار عاشقت شدم چرا که مهربانی را در وجودت دیدم با چشمانت وجودم را دگرگون ساختی و اگر تو نبودی.... هرگز عاشق نمی شدم.....
-
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
جمعه 19 اسفندماه سال 1390 20:14
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد، صیّاد رفته باشد آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد از آه دردناکی سازم خبر دلت را روزی که کوه صبرم بر باد رفته باشد پر شور از حزین است امروز کوه و صحرا مجنون گذشته...
-
بیا به هم برسیم
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 21:05
بیا به هم برسیم تا من ندیده ها را ببینم تا غرق شویم در هم تا برسم به جایی که فکرش را هم نمی کردم بیا تا دیگران ما را عاشق بخوانند...
-
زندگیام شور ِ عاشقانه ندارد- اسماعیل خویی
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 19:23
زندگیام شور ِ عاشقانه ندارد: بهر ِ نمردن، دلم بهانه ندارد. برنمیآید ترانهیی ز زبانم: آتش دارم، ولی زبانه ندارد. غیبتِ عشق از دلم خرابهی غم ساخت: خانهْ خدامان خبر ز خانه ندارد. صد ره بهتر که ناسروده بماند، شعر اگر شور عاشقانه ندارد. چنگیی شعرم خموش باد، که دیگر جز به طنینی حزین ترانه ندارد. روز ِ من از شامگاه...
-
کاش آیینه شوم تا که به رویم نگری(اسمعیل خویی)
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 18:24
کاش آیینه شوم تا که به روی ام نگری: یا که خاک ِ گذرت ، تا که به روی ام گذری. تا به دیروز، تو بودی پری و من پر ِ تو: حالیا قصّه ی ما قصّه ی دیو است و پری. تو شدی باد و گذشتی به سبکْ ساری و من لاله ام، داغ به دل، مانده به خونین جگری. بر زبان جانِ مرا نیست به جز نامت و تو گوش ِ دل داری ازسنگ گران تر به کری در نگنجد به...
-
از هر طرف نرفته به بن بست می رسیم - محمد علی بهمنی
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 17:42
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو باشد که خستگی بشود شرمسار تو در دفتر همیشه ی من ثبت می شود این لحظه ها عزیزترین یادگار تو تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من می خواستم که گم بشوم در حسار تو احساس می کنم که جدایم نموده اند همچون شهاب سوخته ای از مدار تو آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام خالی تر از همیشه و در انتظار تو این...
-
غزلی چون خود شما زیبا -محمد علی بهمنی
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 17:34
با غروب این دل گرفته مرا می رساند به دامن دریا می روم گوش می دهم به سکوت چه شگفت است این همیشه صدا لحظه هایی که در فلق گم شدم با شفق باز می شود پیدا چه غروری چه سرشکن سنگی موجکوب است یا خیال شما دل خورشید هم به حالم سوخت سرخ تر از همیشه گفت : بیا می شد اینجا نباشم اینک � آه بی تو موجم نمی برد زینجا راستی گر شبی نباشم...
-
فال
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 16:31
فنجان واژگون شدۀ قهوۀ مرا ، بر روی میز باز تکان داد با ادا . یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام. آرام و سرد گفت : که در طالع شما، قلبم تپید ٬ باز عرق روی صورتم. گفتم بگو ٬ مسافر من میرسد؟ و یا ... با چشم های خیره به فنجان نگاه کرد . گفتم چه شده ؟ ... سکوت بود و تکرار لحظه ها. آخر شروع کرد به تفسیر فال من. با سر اشاره...
-
شهر بی عشق
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 16:23
یک نفر از کوچه ی ما عشق را دزدیده است این خبر درکوچه های شهر ما پیچیده است دوره گردی در خیابانها محبت می فروخت گوئیا او هم بساط خویش را برچیده است عاشقی می گفت روزی روزگاران قدیم عشق را از غنچه های کوچه باغی چیده است عشق بازی در خیابان مطلقا ممنوع شد عابری این تابلو را دورمیدان دیده است یک چراغ قرمز از دیروز قرمز...
-
رهگذار عمر
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 19:49
سالی دگر گذشت و امیدی دگر گذشت آوخ که تا شدیم خبر بی خبر گذشت تقویم ماند چون قفسی خالی از هزار عمر، از میانه همچو هزاری به پر گذشت لفظی به جای ماند و ز معنی نشانه نیست دودی به چشم رفت و فروغ شرر گذشت هر روز بیقرارتر از روز پیش بود هر ماه از مه دگر آشفته تر گذشت نادیده فروردین مه اردیبهشت شد خرداد و تیر تیر صفت از نظر...
-
بهار من
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 19:41
گفتند زندگی بار دگر به روی تو لبخند می زند و ای شاعر رمیده دل، افسون نوبهار بار دگر به پای دلت بند می زند این هم بهار خنده شیرین روزگار پس کو قرار بخش دل بی قرار من؟ پا می نهم به راه به امید مهر یار ای وای بر من و بر دل امیدوار من سالی دگر گذشت و دریغا که من ز عمر جز خاطرات تلخ، بری بر نداشتم در دل نشاندم اخگر عشقش به...
-
شک
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 20:03
اگر روزی بین ماندن و رفتن شک کردی... حتما برو... بی معطلی! چون نمیبایست کار به شک می کشید، که بیاندیشی یا نیاندیشی! همان لحظه شک... کار تمام است...! نه اسمش عشق است؛ نه علاقه؛ نه حتی عـادت؛ حماقت محض است...
-
کوچ
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 17:02
پرهایم بوی کوچ میدهد وقت خداحافظی بالهایم را می بندم و روبه جنوب دراز می کشم چرا به شمال زمین کسی بدبین نمی شود جاده از نیمه گذشته و انگشتهای من در صندوق پستی جا مانده است چگونه برایت دست تکان دهم
-
عجب گلی
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 20:36
قطارِ خطّ لبت راهی سمرقند است بلیت یک سره از اصفهان بگو چند است؟ عجب گلی زدهای باز گوشهی مویت تو ای همیشه برنده! شمارهات چند است؟ به توپ گرد دلم باز دست رد نزنی مگر «نود» تو ندیدی عزیز من «هَند» است همین که میزنیاَش مثل بید میلرزم کلید کُنتر برق است یا که لبخند است؟ نگاه مست تو تبلیغ آب انگور است لبت نشان تجاری...
-
با من بمان
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 00:38
با من بمان این روزها با من که تنها مانده ام تقدیر خود را خط به خط در چشمهایت خوانده ام این روز ها با من بمان این روز ها عاشق ترم این روز ها یاد تورا با خود به رویا می برم با من فرا سوی زمان در خاطرت بیدار کن در ناگهان این غروب خورشید را تکرار کن با من بمان این روزها با من که تنها مانده ام تا فرصت دیدارتو هر روز را...
-
رمز عاشقی
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 00:36
تو آیا عاشقی کردی، بفهمی عشق یعنی چه؟ تو آیا با شقایق بوده ای گاهی؟ نشستی پای اشک شمع گریان تا سحر یک شب؟ تو آیا قاصدک های رها را دیده ای هرگز، که از شرم نبود شاد پیغامی، میان کوچه ها سرگشته می چرخند؟ نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی می کند چیزی نمی خواهد؟ و چشمان تو آیا سوره ای از این کتاب هستی زیبا تلاوت...
-
امیـــد
شنبه 13 اسفندماه سال 1390 17:12
یک شب از دست کسـی بــاده ای خـواهم خورد که مرا بـا خود تا آن سوی اسرار جهــان خــواهـــد بــرد با من از هـست بـه بـــــود بـا مـن از نـور بــه تــاریــکی از شعــلـه بـــه دود بـا مـن از آوا تـــا خـامــوشی دورتـر شایــد... تـا عـمـــــق فرامــوشی راه خـواهــد پیمــود کی از آن سرمستــی خواهـم رسـت ؟ کی به همـراهــان...