-
نشانی خانهات کجاست ؟
سهشنبه 13 خردادماه سال 1393 08:13
این صبح ، این نسیم این سفرهی مهیا شدهی سبز این من و این تو ، همه شاهدند که چگونه دست و دل به هم گره خوردند یکی شدند و یگانه تو از آن سو آمدی و او از سوی ما آمد ، آمدی و آمدیم اول فقط یک دل بود یک هوای نشستن و گفتن یک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن یک هنوز با هم ساده رفتیم و نشستیم ، خواندیم و گریستیم بعد یکصدا شدیم هم...
-
اندکی عاشقی کنیم
سهشنبه 13 خردادماه سال 1393 08:12
چقدر خوب است که ما هم یاد گرفتهایم گاه برای ناآشناترین اهل هر کجا حتی خواب نور و سلام و بوسه میبینیم گاه به یک جاهایی میرویم یک درههای دوری از پسین و ستاره از آواز نور و سایهروشن ریگ و مینشینیم لب آب لب آب را میبوسیم ریحان میچینیم ترانه میخوانیم و بیاعتنا به فهم فاصله دهان به دهان دورترین رویاها بوی خوش...
-
مســیر مخفــی یــادها
سهشنبه 13 خردادماه سال 1393 08:10
رفتــن هــم حــرف عجیبــی اســت شبیــه اشتبــاه آمــدن گفــت بــر مــی گــردم و رفــت و همــه پــل هــای پشــت ســرش را ویــران کــرد همــه مــی دانستنــد دیگــر بــاز نمــی گــردد امــا بــازگشــت بــی هیــچ پلــی در راه او مســیر مخفــی یــادها را مــی دانســت سید علی صالحی
-
رها شدن
سهشنبه 13 خردادماه سال 1393 08:08
همگان به جست و جوی خانه می گردند من کوچه ی خلوتی را می خواهم بی انتها برای رفتن بی واژه برای سرودن و آسمانی برای پرواز کردن عاشقانه اوج گرفتن رها شدن سید علی صالحی
-
غم دل
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1393 12:30
روزها که روبروی تو نشسته ام و هزار گفتگو میان ماست کی ز بخت خود مرا شکایتی است؟ لیک شب که بی توام با دل گرفته خو به تو، مرا حکایتی است! یک جهان غم است در دلم که خردتر ز مشت بسته است آسمان نیلی بزرگ را هم نهایتی است(گر چه کس ندیده است) آه! کی غم دل مرا نهایتی است! "محمد قهرمان"
-
گلهای پر پر فریاد
یکشنبه 3 فروردینماه سال 1393 12:23
شبی که پرشده بودم زغصه های غریب به بال جان سفری تا گذشته ها کردم چراغ دیده برافروختم به شعله اشک دل گداخته را جام جان نما کردم هزار پله فرا رفتم از حصار زمان هزار پنجره بر عمر رفته وا کردم به شهر خاطره ها چون مسافران غریب گرفتم از همه کس دامن و رها کردم هزار آرزوی ناشکفته سوخته را دوباره یافتم و شرح ماجرا کردم هزار...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 فروردینماه سال 1393 12:23
بگذار تا پیش از مرگ تو را نامیده باشم و نام تو چون گلی بر خاک این دل رسته باشد "بیژن جلالی"
-
پشت کلمات شعر...
جمعه 1 فروردینماه سال 1393 11:46
تو همراه دست های من هستی که می نویسد و همراه چشم های من هستی که می بیند تو پشت کاغذ سفید هستی که انتظار می کشد تو پشت کلمات شعر من هستی که از تو می گوید "بیژن جلالی"
-
انتظار تو را می کشم
جمعه 1 فروردینماه سال 1393 11:34
انتظار تو را می کشم ای نیامده که هرگز نخواهی آمد و من همچنان چشم به راه تو هستم ای ناشناخته تو را هرگز نخواهم دید "بیژن جلالی"
-
صدای پا
جمعه 1 فروردینماه سال 1393 11:31
تو صدای پایت را به یاد نمی آوری چون همیشه همراهت است ولی من آن را به خاطر دارم چون تو همراه من نیستی و صدای پایت بر دلم نشسته است "بیژن جلالی"
-
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار ؟
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1392 18:02
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار ؟ دام بگذاری اسیرم؛ دانه میخواهی چه کار ؟ تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چکار ؟ مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار ؟ مثل من آواره شو از چاردیواری در آ در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار ؟ خرد کن...
-
آرزو...
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1392 17:29
چه خوب بود اگـر بیـن مـن و تـو نـه رودی بـود و نـه کـوهی و نـه سایـه هیـچ نا امیـدی و نـه هیـچ آفـتاب تـند سوزانی بیـن مـا فـقط راهی بـود همـوار و صـاف و روشن که قـلبهای ما را بـهم می پیـوست که تـن های ما را بـهم می پیـوست ولی دیگر مرا امیـد رفـتنی به چنیـن راهی نیـست گامهایـم از رفـتنـی در تاریکی به ستـوه آمده اند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1392 17:08
تا چند در هوای تو دلم را رها کنم و تا چند در جای پایت بذر عشق بیافشانم و تا چند در سراب چشمانت آه و افسوس بدارم بیژن جلالی
-
لبخند تو
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1392 17:05
لبخند تو چون زورقی طلایی که بر دریای نیلی گذر می کند از پیش چشمان خیره ی من گذشت و من به یک باره زیبایی تو و تنهایی خود را یافتم بیژن جلالی
-
من مدتی است ابر بهارم برای تو...!
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1392 17:00
من مدتی ست ابر بهارم برای تو باید ولم کنند ببارم برای تو این روزها پر از هیجان تغزلم چیزی به جز ترانه ندارم برای تو جان من است وجان تو،امروز حاضرم این را به پای آن بگذارم برای تو از حد دوست دارمت اعداد عاجزند اصلا نمی شود بشمارم برای تو این شهر در کشاکش کوه و کویر ودشت دریا نداشت دل بسپارم برای تو من ماهی ام تو آب،تو...
-
مباد آن روز!
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1392 11:32
لحظه ها را – زیستن بی یاد تو – دردیست هستیم را تاب درد بی تو بودن ! نیست خلوتم اینک چراغان از خیال آشنای توست بودنم اینک برای تست چشمم اکنون ، چون چراغی در شب آرام چشمانت رهنشان هستیم تا بامداد روشن عشق است لحظه ها را – خالی از افسانه هایت – زیستن رنجی است لحظه ها ، اینک خوشا بر من ، پر از افسانه های توست نامت اینک...
-
میان این همه مهمان
یکشنبه 7 مهرماه سال 1392 21:46
میان این همه مهمان چقدر تنهایم وقتی ، مابین این همه کفش کفش های تو نیست ... " ناصر رعیت نواز"
-
آورده است چشم سیاهت یقین به من
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 14:46
آورده است چشم سیاهت یقین به من هم آفرین به چشم تـو هم آفرین به من من ناگزیر سوختنم چون که زل زده ست خورشید تیــــز چشم تـو با ذره بین به من ای قبله گـــاه نـــــاز ! نمـــــازت دراز باد ! سجاده ات شدم که بسایی جبین به من بـــــر سینه ام گذار سرت را کــــه حس کنم نازل شده ست سوره ای از کفر و دین به من یاران راستین مرا...
-
ز منجنیق فلک سنگ فتنه می بارد (عرفی شیرازی)
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 22:32
جهان بگشتم و دردا به هیچ شهر و دیار نیافتم که فروشند بخت در بازار کفن بیاور و تابوت و جامعه نیلی کن که روزگار طبیب است و عافیت بیمار مرا زمانه طناز دسته بسته و تیغ زند به فرقم و گوید که هان سری میخار زمانه مرد مصاف است و من ز ساده دلی کنم جوشن تدبیر و هم دفع مضار ز منجنیق فلک سنگ فتنه می بارد من ابلهانه گریزم در...
-
وقتی که تو نیستی
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 12:18
وقتی که تو نیستی دنیا چیزی کم دارد من فکر می کنم در غیاب تو ... همه ی خانه های جهان خالی ست همه ی پنجره ها بسته است اصلا کسی حوصله آمدن به ایوان عصر جمعه را ندارد واقعا وقتی که تو نیستی آفتاب هم حوصله ندارد راه بیفتد بیاید بالای کوه، اما دیوارها تا دل ات بخواهد بلندند سرپا ایستاده اند کاری به بود و نبود نور ندارند...
-
رویای تو....
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 21:33
منتظرم که بیایی... ساعت هاست منتظرم و میترسم،میترسم،میترسم... بی خبر گربه ای به طاق بپرد یا بادی دری ببندد یا ناغافل شاخه ای به پنجره بخورد و از خواب بپرم... و تو هنوز به خوابم نیامده باشی...به خوابم هم نیامده باشی... نشسته ام که بیایی خوابم را خلوت کرده ام، مبارزه کرده ام تا غریبه ها را راه ندهم تنها چند دقیقه...
-
بگذار سر به سینه من تا بگویمت
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 18:48
بگذار سر به سینه من تا بگویمت اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمری است در هوای تو از آشیان جداست دلتنگم آن چنان که اگر ببینمت به کام خواهم که جاودانه بنالم به دامنت شاید که جاودانه بمانی کنار من ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت
-
مدعیان رفاقت بسیارند
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 18:45
دوستی مدعیان رفاقت بسیارند. تا پای آزمایش در میان نباشد هر کسی از راه رسیده و نرسیده مدعی عشق است. رفاقت را باید با صداقت آزمود و صداقت را میشود از ته نگاههای یک انسان فهمید. چشمها همه چیز را لو میدهند. حتی عشقی را که در دلت پنهان کرده ای. دوستی یک معامله نیست و این همان حقیقتی است که از یادها رفته است کسانی که از...
-
در همین یک قدمی.....
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1392 20:48
آخرین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار، تا که تنهائیت از دیدن آن جا بخورد و بداند که دل من با توست،در همین یک قدمی.....
-
در این زمانه بی های و هوی لال پرست
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1392 18:57
در این زمانه بی های و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست چگونه شرح دهم لحظه لحظه خودرا برای این همه ناباور خیال پرست؟ به شب نشینی خرچنگ های مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست رسیده ها چه غریب و نچیده می افتند به پای هرزه علفهای باغ کال پرست رسیده ام به کمالی که جز اناالحق نیست کمال دار برای من کمال پرست...
-
سراغ گریههای شبانهام را از تو می گیرم
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1392 16:52
سراغ گریههای شبانهام را از تو می گیرم از تو که روزی صلابتم را به نرمی خریدی از تو که احساس در من نهادی از تو که در من مهربانی دمیدی سراغ شبهای گمشده در تنهایی را با فریاد در کوچههای شب از تو می خواهم از تو که بی کران و بی نشان و بی انتهایی، من از صبح می ترسم چرا که از شبهای غرق شده در تو رهایم می کند، من دل را به...
-
اولین بار .....
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1392 16:50
اولین بار که بخواهم بگویم دوستت دارم خیلی سخت است تب می کنم، عرق می کنم، می لرزم جان می دهم هزار بار می میرم و زنده می شوم پیش چشم های تو تا بگویم دوستت دارم اولین بار که بخواهم بگویم دوستت دارم خیلی سخت است اما آخرین بار آن از همیشه سخت تر است و امروز می خواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم و بـعد راهم را بگیرم و...
-
بال پروازم را بگشا...
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1392 16:48
دلم گرفته تر از پیله کرم ابریشم کوچکیست که به تاری آویزان است بر تک درخت تنهایی ... نور می خواهد، دستان گرم تو را تا بشکافد ازدحام دهشتزای بی کسی را بال پروازم را بگشا ... "زهره طغیانی"
-
یش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 21:40
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست اینهمه جنگ و جدل حاصل کوتهنظری است گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست هر کسی قصهی شوقش به زبانی گوید چون نکو مینگرم حاصل افسانه یکیست اینهمه قصه ز سودای گرفتاران است ور نه از روز ازل دام یکی،دانه یکیست رهی هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه گریهی...
-
غربت یعنی صندلی خالی تو
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1392 21:33
غربت یعنی صندلی خالی تو وقتی زمینم وارونه می چرخد . آنجا که منم نه ابتدای خلقت است و نه انتهای آفرینش . آنجا صفرترین نقطه دنیاست شرمناک ترین بی پناهی انسان . آنجا ناگهان ترین بغض تاریخ است . غربت نبودن تو نیست نزدیک ترین ساحل دور افتاده ایست که گاهی در چشمان تو جا می ماند . در آغوش تو گاهی حتی غریب بوده ام . غریب که...