-
تو نیستی
جمعه 6 تیرماه سال 1393 01:26
تو نیستی اما من برایت چای می ریزم دیروز هم نبودی که برایت بلیت سینما گرفتم دوست داری بخند! دوست داری گریه کن! و یا دوست داری مثل آینه مبهوت باش مبهوت من و دنیای کوچکم دیگر چه فرق می کند باشی یا نباشی من با تو زندگی می کنم "رسول یونان"
-
صدای پای توست
پنجشنبه 5 تیرماه سال 1393 11:14
صدای قلب نیست صدای پای توست که شب ها در سینه ام می دوی کافی است کمی خسته شوی کافی است کمی بایستی "گروس عبدالملکیان"
-
همه ی شهرهای دنیا
پنجشنبه 5 تیرماه سال 1393 11:03
همه ی شهرهای دنیا در نقشه ی جغرافیا به نظرم نقطه های خیالی اند مگر یک شهر شهری که در آن عاشقت شدم شهری که بعد از تو وطنم شد.... "سعاد الصباح"
-
واژه ها
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1393 17:57
با دهانی پر می گویم : تو را دوست دارم به همه ی زبان هایی که می دانم به همه ی زبان هایی که نمی دانم می گویم : تو را دوست دارم در اجتماعی بزرگ با حضور خورشید و ماه و ستاره ها می گویم تو را دوست دارم "سعاد الصباح"
-
یاد تو
سهشنبه 3 تیرماه سال 1393 20:50
صبح رسیده است مرا یاد تو ، از خواب بیدارمی کند یاد تو ، به گلدانهای خانه آب می دهد یاد تو ، سیگاری روشن می کند یاد تو ، موسیقی عشق می گذارد صبح رسیده است یاد تو ، قلم به دست می گیرد ازشرق می گوید که خورشید بیرون می زند راه غرب را می بندد زل می زند به خورشید به یاد تو یاد تو ، معجزه می کند دم مسیحایی دارد برای منی که...
-
از دلتنگیت کجا فرار کنم ؟
سهشنبه 3 تیرماه سال 1393 20:49
از دلتنگیت کجا فرار کنم ؟ معمار هیجان کجا بروم که صدای آمدنت را بشنوم ؟ کجا بایستم که راه رفتنت را ببینم ؟ کجا بخوابم که صدای نفسهات بیاید ؟ کجا بچرخم که در آغوش تو پیدا شوم ؟ کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوی ؟ کجایی ؟ کجایی که هیچ چیزی قشنگتر از تماشای تو نیست ؟ کجا بمیرم که با بوسههای تو چشم باز کنم ؟ نارنجی...
-
کسی چه می داند....
سهشنبه 3 تیرماه سال 1393 19:06
کسی چه می داند من امروز چند بار فرو ریختم چند بار دلتنگ شدم از دیدن کسی که فقط پیراهنش شبیه تو بود گاهی اوقات حسرت تکرار یک لحظه دیوانه کننده ترین حس دنیاست ژوآن هرییس
-
جوان باشی
سهشنبه 3 تیرماه سال 1393 19:00
تو با جوانی من آمدی ، جوان باشی بهار عمر منی ، کاش بی خزان باشی زبان دل به دعایت گشوده ام شب و روز که ماهروی بمانی و مهربان باشی تو در سیاهی شب شعله ی سپیده دمی ز باد فتنه ی ایام در امان باشی چو ابر ، گریه کنان رفتم از برابر تو که خواستم به صفا ، رشک آسمان باشی تو خود زلال تر از اشک چشمه ای ، ای ماه چرا نه آینه ی...
-
تنهایی
دوشنبه 2 تیرماه سال 1393 23:30
ت نهایی واژه ای پرمعناست و در نگاه اول خیلی ها ، منفی تنهایی هم زیباست و در آن تلاشی نهفته ، تلاش برای رهایی از تنهایی !!؟ گاهی تنهایی ، با غربت معنی میشود گاهی با مجـردی گاهی شکست عشقی ، گاهی نـرسیدن به آرزوها و گاهی شکست و گاهی تنهایی چندساعته و گاهی ... اما طور دیگری هم معنی می شود : نبود " همفکر " یا...
-
او همیشه هست
دوشنبه 2 تیرماه سال 1393 20:10
آدمی که دوستت دارد خیلی زودبرایت عادی می شود، حرف هایش، دوستت دارم هایش... و تو خیلی زود کلافه میشوی ازبهانه هایش، اشکهایش، توقع هایش. و چون تصور میکنی که همیشه هست، همیشه دوستت دارد؛ هیچوقت نگاهش نمیکنی نگرانش نمیشوی، برای از دست دادنش نمی ترسی او همیشه هست اما او هم آدم است... روزی که کارد به استخوانش برسد کوله بار...
-
مرگ را می بینم که می آید
دوشنبه 2 تیرماه سال 1393 09:05
مرگ را می بینم که می آید گل سرخی در دست و من از رنگ گل و عطر گل برایش سخن می گویم و کلمات گل را برایش می خوانم و لبخند گل را برلبان مرگ تماشا می کنم "بیژن جلالی"
-
چه کسی در تو اقامت دارد؟
دوشنبه 2 تیرماه سال 1393 08:46
روح سردرگم من بوی جنگل دارد و نگاه تو در آن آتشی میکارد چشم تو پنجرهی مرموزیست کاش میدانستم پشت این پنجره کیست کاش میدانستم چه کسی در تو اقامت دارد کاش آتشی بودی و میسوزاندی علف هرزهی تردیدم را چشمهای بودی و میرویاندی دانهی خفتهی امیدم را عباس صفاری
-
دوستی
دوشنبه 2 تیرماه سال 1393 08:44
فکر تو عایق سرمای من است فکر کردم به صمیمیت تو ، گرم شدم خنده کن خنده که با خنده ی تو آفتاب از ته دل می خندد شرم در چهره من داشت شقایق می کاشت سفره انداخته بودیم و کنارش باهم دوستی میخوردیم حرف تو سنگ بزرگی جلوی پای زمستان انداخت باز هم حرف بزن عمران صلاحی
-
تو که شاعری بگو عشق چیه ؟
دوشنبه 2 تیرماه سال 1393 08:37
تو که شاعری بگو عشق چیه ؟ اگر سی سال پیش پرسیده بودی از هر آستینم برایت چند تعریف آماده و کامل که مو لای درزش نرود بیرون می کشیدم در این سن و سال اما فقط می توانم دستت را که هنوز بوی سیب می دهد بگیرم و بازگردانمت به صبح آفرینش از پروردگار بخواهم به جای خاک و گل و دنده ی گمشده من این بار قلم مو به دست بگیرد و تو را به...
-
به تو محدودم
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 11:17
هرچه بیشتر می گریزم به تو نزدیکتر می شوم هر چه رو برمی گردانم تو را بیشتر می بینم جزیره ای هستم در آب های شیدایی از همه سو به تو محدودم. هزار و یک آینه تصویرت را می چرخانند از تو آغاز می شوم در تو پایان می گیرم عمران صلاحی
-
خاتون
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 11:11
خاتون کلام تو سنگ را آب میکند خواب را خواب و ایوان را پر از مهتاب در کلام خود شناوری چون شکوفه ی سقید ماه در چشمه بیابان خویشتنی چون فواره ای در حوض نقره تورا در کلامت میچینم تورا در کلامت می بویم خاتون تو میدانی میان شاخ و برگ قصه ها پرنده وار بخوانی تو میتوانی آتشی را به آتشی دیگر خآموش کنی تو می توانی از ما بلا...
-
در ذهن خود طناب دار تو را می بافند... !!!
یکشنبه 1 تیرماه سال 1393 08:17
من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف ها و صداها می آیم و این جهان به لانه ی ماران مانند است و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی ست که همچنان که تو را می بوسند در ذهن خود طناب دار تو را می بافند... فروغ فرخ زاد
-
پرسه
شنبه 31 خردادماه سال 1393 23:54
امشب به یادت پرسه خواهم زد غریبانه در کوچه های ذهنم-اکنون بی تو ویرانه- پشت کدامین در کسی جز تو تواند بود؟ ای تو طنین هر صدا و روح هر خانه! اینک صعودم تا به اوج عشق ورزیدن با هر صعود جاودان پیوند پیمانه امشب به یادت مست مستم تا بترکانم بغض تمام روزهای هوشیارانه بین تو و من این همه دیوار و من با تو؛ کز جان گره خورده ست...
-
دلم میخواست...!
شنبه 31 خردادماه سال 1393 23:49
گل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم چراغ از خندهات گیرم که راه صبح بگشایم چه تلفیقیست با چشم تو ـ این هر دم اشارتگرـ به استعلای کوهستان و استیلای دریایم؟ به بال جذبهای شیرین، عروجی دلنشین دارم زمانی را که در بالای تو غرق تماشایم غنای مردهام را بار دیگر زنده خواهی کرد تو از این سان که میآیی به تاراج غزلهایم. گل...
-
ای دوست !
جمعه 30 خردادماه سال 1393 11:32
ای گیسوان رهای تو از آبشاران رهاتر چشمانت از چشمه سارانِ صافِ سحر با صفاتر با تو برای چه از غربت دست هایم بگویم ؟ ای دوست ! ای از غم غربت من به من آشناتر من با تو از هیچ ، از هیچ توفان هراسی ندارم ای ناخدای وجود من ! ای از خدایان خداتر! ای مرمر سینه ی تو در آن طرفه پیراهن سبز از خرمن یاس ، در بستر سبزه ها دلرباتر ای...
-
چه هستی که آتش به جانم کشیدی ؟
جمعه 30 خردادماه سال 1393 11:22
چه گرمی ، چه خوبی ، شرابی ؟ چه هستی ؟ بهاری ؟ گلی ؟ ماهتابی ؟ چه هستی ؟ چه هستی که آتش به جانم کشیدی ؟ سرود خوشی ؟ شعر نابی ؟ چه هستی ؟ چه شیرین نشستی به تخت وجودم خدا را، غمی ؟ التهابی ، چه هستی ؟ فروغی که از چشم من می گریزی ؟ و یا ای همه خوب ، خوابی ؟ چه هستی ؟ شدم شاد تا خنده کردی به رویم تو بخت منی ؟ ماهتابی ؟ چه...
-
عاشقانه
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1393 11:37
در من آدم برفی ای ست که عاشق آفتاب شده .. و این خلاصه ی همه، داستان های عاشقانه جهان است احسان پرسا
-
تو
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1393 11:35
جای موهایت درخت اگر می روئید حالا هزار پرنده ی عاشق از سفر به جنوب باز می ماند. سعید نورالهی
-
سرنوشتِ ماهی کوچک
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1393 11:31
چه غمانگیز استْ سرنوشتِ ماهی کوچک وقتی بههوای جُفتِ خود به اقیانوس میزند و نهنگها، عاشقَش میشوند! رضا کاظمی
-
سینه ام دکان عطاری است، دردت چیست؟
شنبه 24 خردادماه سال 1393 22:09
سینه ام دکان عطاری است، دردت چیست؟ شنبلیله، رازیانه، شاهی و گشنیز هل و آویشن، نبیذ سرخ شور انگیز سینه ام دکان عطاری است، دردت چیست؟ تو اگر جسمت بهاران است اما جان تو پاییز عازم مسجد سلیمانی و لیکن می رسی تبریز عاشقی تو، عاشقی تو من برای عاشقِ بی کس، برای عاشق بی چیز راه رفتن، گریه کردن زیر باران می کنم تجویز محمد صالح...
-
ما اگر انتخاب می کردیم ! (صنم نافع)
جمعه 23 خردادماه سال 1393 09:44
باید از ابتدای این قصه، خانه ها را خراب می کردیم زندگی شکل دیگری می شد ما اگر انتخاب می کردیم بر لبت مُهر خاطره زده ای ،چقَدرما شبیهِ هم شده ایم! باید از ابتدای این قصه ، عشق را غرق ِ خواب می کردیم رفته ام تا به عمق رویا وُ مثلِ خواهر- بزرگ تر شده ام غرقِ بازی شدم که دو تّایی با کف وُ با حباب می کردیم غرق حوضی شبیه...
-
دوستی
سهشنبه 20 خردادماه سال 1393 09:26
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ایست هول هولکی و دم دستی. این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات را رفع نمی کنند. این چای خوردنها دل آدم را باز نمی کند خاطره نمی شود فقط از سر اجبار می خوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمی کنی ... دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است.پر از رنگ و بو . این...
-
عطر و اسم تو
سهشنبه 13 خردادماه سال 1393 13:40
هرجا و هر کجای جهان که باشم باز به بسترِ بیخواب خود برمی گردم باز این عطر و اسم توست که مرا به مرور واژهها میخواند من از شروعِ تو بوده که شب را برای رسیدن به صبح میخواهم و تو هر جا و هرکجای جهان که باشی باز به رؤیاهای من بازخواهیگشت تو مرا ربوده، مرا کُشته مرا به خاکسترِ خوابها نشاندهای هم از این روست که هر شب...
-
پناه بر عشق
سهشنبه 13 خردادماه سال 1393 13:37
پناه بر عشق دو رکعت گریستن در آستین آسمان برای دوری از یادهای تو واجب است واجب است تا از قنوت جهان راهی به آتنا فی مشعر الجنون بیابم سید علی صالحی
-
زنده باد امید
سهشنبه 13 خردادماه سال 1393 08:19
در ازدحام این همه ظلمت بی عصا چراغ را هم از من گرفته اند اما من دیوار به دیوار از لمس معطر ماه به سایه روشن خانه باز خواهم گشت پس زنده باد امید در تکلم کورباش کلمات چشم های خسته مرا از من گرفته اند اما من اشاره به اشاره از حیرت بی باور شب به تشخیص روشن روز خواهم رسید پس زنده باد امید در تحمل بی تاب تشنگی میل به طعم...