-
به دیدارم بشتاب
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1393 00:40
به دیدارم بشتاب این شکوفه ها به همان سرعتی که باز می شوند فرو می ریزند هستی این جهان بر پایداری شبنم می ماند بر گلبرگ ** "ایزومی شی کی بو" (ترجمه: عباس صفاری)
-
چشمان تو
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1393 00:27
چشمان تو معنای تمام جمله های ناتمامی ست که عاشقان جهان دستپاچه در لحظه دیدار فراموشی گرفتند و از گفتار بازماندند ... کاش می توانستم ای کاش خودم را در چشم های تو حلق آویز کنم ! "عباس معروفی"
-
دیروز به عشق تو فکر می کردم
شنبه 25 مردادماه سال 1393 00:45
دیروز به عشق تو فکر می کردم از فکر کردن به این فکر لذت می بردم ناگهان قطره های عسل روی لبت را به یاد آوردم و شیرینی حافظه ام را لیسیدم نزار قبانی
-
چقدر ساکتی!
شنبه 25 مردادماه سال 1393 00:42
سرت که درد نمی آید از سوالاتم؟ مرا ببخش که این قدر بی مبالاتم چطور این همه جریان گرفته ای در من و مو به موی تو جاریست در خیالاتم؟ بگو به من که همان آدم همیشگی ام؟ نه... مدتیست که تغییر کرده حالاتم چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم؟ درست از آب درآیند احتمالاتم تو محشری به خدا، من بهشت گم شده ام تو اتفاق می افتی، من از...
-
آهوی منی
شنبه 25 مردادماه سال 1393 00:35
هر طرف رو کن و تردید نکن سوی منی باز در چشم رس دیدهی پر سوی منی تا ابد گر چه عزیزی ولی از یاد نبر چشم من باشی، در سایه ابروی منی در غمم رفتهای و با خوشیام آمدهای چه کنم؟ خوی تو این است پرستوی منی چشم بادامی و شیرین و خوش و بانمکی چینی و تازی و ایرانی و هندوی منی گوش تا گوش به صحرا بخرام و نهراس شیرها خاطرشان هست...
-
عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی
شنبه 25 مردادماه سال 1393 00:32
عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا در تنگنای از تو پریدن گذاشتی وقتی که آب و دانه برایم نریختی وقتی کلید در قفس من گذاشتی امروز از همیشه پشیمان تر آمدی دنبال من بنای دویدن گذاشتی من نیستم... نگاه کن این باغ سوخته تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی گیرم هنوز تشنه حرف توام ولی...
-
تو ای وحشی غزال...
شنبه 25 مردادماه سال 1393 00:31
تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها من و این دشت بیپایان و بیحاصل دویدنها تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش من و شبها و درد انتظار و دل تپیدنها نصیحتهای نیک اندیشیت گفتیم و نشنیدی چها تا پیشت آید زین نصیحت ناشنیدنها پر و بالم به حسرت ریخت در کنج قفس آخر خوشا ایام آزادی و در گلشن دویدنها کنون در من...
-
نام تو
یکشنبه 19 مردادماه سال 1393 22:46
بگذار تا پیش از مرگ تو را نامیده باشم و نام تو چون گلی بر خاک این دل رسته باشد...! "بیژن جلالی"
-
گردنم منتظر حلقه دستان تو بود
یکشنبه 19 مردادماه سال 1393 18:30
گردنم منتظر حلقه دستان تو بود -بر سر چشمه خواب- لیک دیدم به دو چشم نگران دستهای تو گذشت همچو آبی که روان بود٬ به سوی دگران!. "اسماعیل شاهرودی"
-
خاصیت عشق
یکشنبه 19 مردادماه سال 1393 18:25
زیباترین چیز درباره ی عشق این است که نه عقلی دارد و نه خردی زیباترین چیز درباره ی عشق این است که روی آب راه می رود و غرق نمی شود "نزار قبانی"
-
آغاز تاریخ
یکشنبه 19 مردادماه سال 1393 18:21
من رازی ندارم...قلب من کتابی ست گشوده خواندن آن برای تو دشوار نیست محبوبم،زندگی من از روزی آغاز می شود که دل به تو سپردم "نزار قبانی"
-
از دلتنگیت کجا فرار کنم؟
جمعه 17 مردادماه سال 1393 18:54
از دلتنگیت کجا فرار کنم؟ معمار هیجان کجا بروم که صدای آمدنت را بشنوم ؟ کجا بایستم که راه رفتنت را ببینم ؟ کجا بخوابم که صدای نفسهات بیاید؟ کجا بچرخم که در آغوش تو پیدا شوم؟ کجا چشم باز کنم که در منظرم قاب شوی؟ کجایی ؟ کجایی که هیچ چیزی قشنگتر از تماشای تو نیست؟ کجا بمیرم که با بوسههای تو چشم باز کنم؟ کجایی؟؟ "...
-
آتش و آهن
جمعه 17 مردادماه سال 1393 18:53
تو همواره اسرارآمیزی و غافلگیر کننده و با هر روزی که می گذرد مرا بیشتر اسیر خودت می کنی اما ای دوست جدی من احساس من به تو نبرد آتش و آهن است . "آنا آخماتووا"
-
میبویم گیسوانت را
جمعه 17 مردادماه سال 1393 18:50
میبویم گیسوانت را تا فرشتهها حسودی کنند شانه میزنم موهایت را تا حوریها سرک بکشند از بهشت برای تماشا شعر میگویم برای تو تا کلمات کیف کنند... مست شوند... بمیرند. "مصطفی مستور"
-
با تمام وسع خود پیش تو کم می آورم
چهارشنبه 15 مردادماه سال 1393 19:43
با تمام وسع خود پیش تو کم می آورم ای که می دانی و می دانم زیادی از سرم سکه ام هرچند افتاده ست از رونق ولی باز هم ناز تو را هر جور باشد می خرم مانده ام در من چطوری راه پیدا کرده ای من که یک عمر است مانند اتاقی بی درم آفت شک از درونم رخت بر بست عاقبت آمدی گل کرده از نو شاخه های باورم بی گمان خواب تو را می دیدم آن شب تا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 مردادماه سال 1393 19:39
عمری مراقبم که مبادا خطا کنم تیری که بر هدف ننشیند رها کنم دوری کن از نگاه من این عشق مسری است شاید تو را به درد خودم مبتلا کنم آغوش توست ، خانه ی موروثی ام ولی کو آن جسارتی که چنین ادعا کنم هر چند ناشیانه فقط دست و پا زدم می خواستم که در دل دریا شنا کنم می گیرمت نهنگ من! از دست آبها تا برتری به ساحل صیاد ها کنم اعظم...
-
سکه ام از رونق افتاده است بازاری ندارم
چهارشنبه 15 مردادماه سال 1393 19:37
سکه ام از رونق افتاده است بازاری ندارم پیش چشمت آن پر کاهم که مقداری ندارم مایه ی لبخندهای دوستان و دشمنانم از چه میترسی من دیوانه آزاری ندارم هرکه می آید درختی را به آتش می کشاند مثل باغی در زمستانم که دیواری ندارم مثل سربازی بدون دست و شمشیرم که دیگر قدرت جنگاوری در هیچ پیکاری ندارم مینویسم دوستت دارم بخواهی یا...
-
اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش
چهارشنبه 15 مردادماه سال 1393 19:29
روزی که ارغوان به تو نفروخت گلفروش پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش از یاد بردن غم عالم میسر است اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش گیرم که مثل موری از این سنگ بگذری کوهی ست پشت سنگ ، از این بیشتر مکوش چون نی نفس کشیدن ما ناله کردن است در شور نیز ناله ما می رسد به گوش آتش بزن به سینه اتش گرفته ام آتش گرفته را مگر آتش کند...
-
به دنبال کسی جا مانده از پرواز می گردم
چهارشنبه 15 مردادماه سال 1393 19:28
به دریا می زنم ! شاید به سوی ساحلی دیگر مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر من از روزی که دل بستم به چشمان تو میدیدم که چشمان تو می افتد به دنبال دلی دیگر به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز میدانم به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر من از آغاز در خاکم نمی از عشق میبینم مرا می ساختند ای کاش از آب و گلی دیگر طوافم...
-
مرا نه دشمن شیطانی ام به خاک افکند
چهارشنبه 15 مردادماه سال 1393 19:25
چه جای شکوه اگر زخم آتشین خوردم که هرچه بود زمار در آستین خوردم فقط به خیزش فواره ها نظر کردم فرود آب ندیدم! فریب از این خوردم مرا نه دشمن شیطانی ام به خاک افکند که تیر وسوسه از یار در کمین خوردم ز من مخواه کنون با یقین کنم توبه من از بهشت مگر میوه با یقین خوردم! قفس گشودی ام و اختیار بخشیدی همین که از قفست پرزدم،...
-
من تا ابد گیر چشمان توام
شنبه 11 مردادماه سال 1393 16:38
گیرم تمام دنیا بگویند ما مال هم نیستیم ما به درد هم نمی خوریم گیرم برای زیر یک سقف رفتن عشق، آخرین معیار این جماعت باشد گیرم دوست داشتن بدون سند حرام باش د، عجیب باشد، باور نکردنی باشد گیرم تا آخر عمر تنها بمانم گیرم دستانت در دستانم هرگز قفل نشود من اما ... گیر این گیرها نیستم من تا ابد گیر چشمان توام گیر دوست داشتنت...
-
هیچکس نیست خریدار تو چندان که منم
شنبه 11 مردادماه سال 1393 11:39
در میان آفتاب گرم سوزان پای لخت ره سپردن تشنه لب، بی آب، تنها در کویر گوشه ویرانه ای بی توشه افتادن مریض ساختن بالین زخشت، از خاک گستردن سریر سوختن از هجر یاری نوجوان یکدور عمر ساختن با وصل زالی پیرتر از چرخ پیر با تشبهای گوناگون شدن با دست غیر گاه ملت را وکیل و گاه دولت را وزیر هست آسانتر بعالی همتی کز بهر شغل گردد...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 مردادماه سال 1393 10:47
صنما بیا صنما بیا که به عهد بسته وفا کنم سر و جان و تن، دل و عقل و دین همه در ره تو فدا کنم به تو هر گزند و بلا رسد، غمی ار نکرده خدا رسد دل و جان و دیده به نزد تو، سپر گزند و بلا کنم صنما به من نگهی بکن، نگهی به خاک رهی بکن نکنی همیشه نگهی بکن، که تو را همیشه دعا کنم به جمال تو به کمال تو، به سیاهدانه ی خال تو که ز...
-
دلم خواهد بدانسو پر بگیرم
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1393 18:26
دلم خواهد بدانسو پر بگیرم نگار خویش را در بر بگیرم بیندازم ز سر چادر نمازش در آویزم به گیسوی درازش بدوزم چشم بر جشم سیاهش بخوانم راز عشق از هر نگاهش در آویزم به بالای بلندش فرو گیرم ز تن نیلی پرندش نهم لب بر لب عنابی او ببوسم گونه مهتابی او سر او را نهم بر سینه خویش بگویم غصه دیرینه خویش حبیب یغمایی
-
نه...
پنجشنبه 2 مردادماه سال 1393 21:11
نه همیشه برای عاشق شدن به دنبال باران و بهار و بابونه نباش گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند گروس عبدالملکیان
-
بی تو از آخر قصه های مادربزرگ می ترسم
پنجشنبه 2 مردادماه سال 1393 17:57
بی تو از آخر قصه های مادربزرگ می ترسم می ترسم از صدای این سکوت سکسکه ساز می دانم ! عزیز می دانم که اهالی این حدود حکایت مدام از سوت قطار و سقوط ستاره می گویند اما تو که می دانی زندگی تنها عبور آب و شکفتن شقایق نیست زندگی یعنی نوشتن یاس و داس و ستاره در کنار هم زندگی یعنی دام و دانه در دامنه ی دم جنبانک زندگی یعنی باغ...
-
بزغالهی سیاهی که قصهنویس در قصهاش چیزی از آن ننوشت ...
پنجشنبه 2 مردادماه سال 1393 17:54
بزغالهی سیاهی که قصهنویس در قصهاش چیزی از آن ننوشت من بودم! گرگی گرسنه نبودم که پشتِ در خانهی تو، دست به کیسهی آرد فرو ببرم برای گول زدنت! حبهی انگوری که شراب را از سرکه شدن نجات میدهی! دروغ نگفتم به تو هرگز و نخواستم سیاهی دستانم را از تو پنهان کنم در طمعِ بوسیدنت... تو اما درِ خانه را روی من باز نکردی و گرگِ...
-
تو را دوست می دارم
پنجشنبه 2 مردادماه سال 1393 17:35
تو را دوست می دارم به سان کودکی که آغوش گشوده ی مادر را! شمع بی شعله ای که جرقه را! نرگسی که آینه ی بی زنگار چشمه را! تو را دوست می دارم به سان تندیس میدانی بزرگ، که نشستن گنجشک کوچکی را بر شانه اش و محکومی که سپیده ی انجام را! تو را دوست می دارم! به سان کارگری که استواری روز را، تا در سایه ی دیوار دست ساز خویش قیلوله...
-
وقتی دلم درگیر تو ست
چهارشنبه 1 مردادماه سال 1393 00:54
وقتی دلم درگیر تو ست آن قدر زیبا می شوم که گل ها از خجالت خیس ِ شبنم می شوند وقتی دلم درگیر تو ست آن قَدَر می خواهمت... می خواهمت که نمی گذارم دنیا به آخر برسد وقتی دلم درگیر تو ست من از خدا پُر می شوم مثل اینکه برای دوست داشتن ات هیچ وقت قرار نبوده است بمیرم وقتی دلم درگیر تو ست چهار فصل، گل سرخ می شوم پُر می شوم از...
-
ساده می گویم
چهارشنبه 1 مردادماه سال 1393 00:41
ساده می گویم دوستت دارم بی آن که هراس داشته باشم از نگاه های گریزانت ساده می گویم دوستت دارم بی آن که دلم بلرزد از انبوه سکوتت! ساده می گویم دوستت دارم تو ... دوستم نداشتی هم، نداشته باش من ... به آن اندازه ای که تو باید دوستم می داشتی و نداشتی، دوستت دارم ساده می گویم : دوستت دارم ...