-
کلام در
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 22:59
همین دیروز بود که غنچه ها باز شدند و تو در را گشودی این ساعت ریزش برگ هاست هنوز در تکان می خورد شنیدی؟ باید خیلی عاشق باشی تا کلام در را بشنوی "تقی خاوری"
-
ماه همیشه بدر نیست
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 17:09
ماه همیشه بدر نیست گاهی هلال می شود مانند ابروی تو گاهی تمام می شود بدر تمام من من که تاب خانه ی تاریک ندارم کاری بکن که ماه همیشه در گوشه ی آسمان کامل بتابد کار تو نیست می دانم اما کاری بکن من تاب خانه ی تاریک تر از قلب خود ندارم که همیشه منزلی برای تو فراهم دارد "شایان محمدی"
-
آرزو....
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 16:32
بادها حضورت را از همه ی سمت ها می پرسند دزدهای دریایی آنچنان محو تو می شوند که جزایر یاقوت و مرجان از یاد می رود همه ی نقشه های جهان تنها در کف دست های توست الهه ی بی قرار "شهرام پور رستم"
-
نزدیکی....
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 16:26
نمی بینی ام اما چشم که می گشایی فشرده می شوم در خود چشم که می بندی سر می خورم پایین! من اینجایم عزیزم درست همینجا پشت پلک های تو! "ساعد باقری"
-
آرام
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 16:23
دوست داشتنت پیراهن نازکی ست که آرام از روی بند بر می دارم "غلامرضا بروسان"
-
از یک قصه قدیمی
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 13:15
دو تا قمری پشت پنجره لانه کرده اند یعنی همین روزها می آیی؟ "علی رضا بهرامی"
-
تنها صدایت
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 09:55
خرمن گیسویت را نمـــــی خواهم و کمان ابرویت را یا غنچــــه دهان یا قامت ســـــرو یا لب لعل و ماه صورتت را نمــــــی خواهم آه اگر چیزی هست برای رام کردن این اسب وحشی روح صدایت صدایت صدایت تنها صدایت از پشت تلفــن راه دور مصطفی مستور
-
تو می توانستی....!
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 09:54
تو می توانستی تاج سرم باشی که انگار من پادشاه عاشقان جهانم و تو ملکه ی رشک برانگیزِ شعرها چه فایده حالا هر دو آدم هایی معمولی هستیم کامران رسول زاده
-
نیستی
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 09:53
نیستی که بریزمت روی عمیقترین زخمم نیستی که نمیرم نیستی از این همه زخمهای خالی ، نه از اینهمه که نیستی مُردم کامران رسولزاده
-
نامه ی تو...
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 09:47
نامه ای که نوشته ای هرگز نگرانم نمی کند گفته ای بعد از این دوستم نخواهی داشت اما ، نامه ات چرا اینقدر طولانی است ؟ تمیز نوشته ای ، پشت و رو و دوازده برگ این خودش یک کتاب کوچک است هیچ کس برای خداحافظی نامه ای چنین مفصل نمی نویسد هاینریش هاینه مترجم : بهنود فرازمند
-
دوست دارم جایی بروم....
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1393 10:14
دوست دارم جایی بروم دوستانم را ملاقات کنم اما هر بار بهانه ای برای نرفتن و ماندن در خانه پیدا می کنم دوست دارم به خیلی ها بگویم دوستت دارم اما به چشم هاشان که نگاه می کنم ناخواسته سکوت می کنم دوست دارم ساعت ها با خدا سکوت کنم اما مدام در گوشش پچ پچ می کنم و با گلایه هایم حوصله اش را سر می برم خسته اش می کنم دلم برای...
-
نبود تو....
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1393 10:01
این شهر همین نبودت را کم داشت که کامل شد نه نباید تو را به انزوای اتاق به رنج شعر به فصل سرد سینهام بخوانم تو یکبار برای همیشه به مهرهی سیاه نگاهت تمام مهرههای حواس من را بردی نه تو را نباید بخوانم ، نباید تو هرگز به آغوش من باز نمیگردی این سطر اول همه شعرهاییست که نانوشته میمانند سیدمحمد مرکبیان
-
به چه عشق میورزیم وقتی عاشق میشویم ؟
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1393 09:56
خدایا به چه عشق میورزیم وقتی عاشق میشویم ؟ به نور موحش زندگی یا به نور مرگ ؟ دنبال چه میگردیم ؟ چه مییابیم ؟ عشق ؟ عشق کیست ؟ زنیاست با ژرفایش ؟ گلهای سرخ و آتشفشانهایش ؟ یا این خورشید سرخ با خون متلاطمام وقتی غرقه میشوم در اعماقش تا آخرین ریشهها ؟ شاید ملعبهای بیش نباشد همهچیز خدایا و نه زنی هست و نه...
-
شعر...
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1393 09:54
گفته بودی هر وقت که شعر می نویسی دوستم بدار نمی دانم از این همه شعر نوشتن است که دیوانه وار دوستت دارم یا از این همه دوست داشتن که دیوانه وار شعر می نویسم واهه آرمن
-
گاهی باید رفت
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1393 09:48
گاهی باید رفت و آنچه ماندنی ست را جا گذاشت مثل یاد مثل خاطره مثل لبخند رفتنت ماندنی و باارزش می شود وقتی که باید بروی ، بروی و ماندنت پوچ و بی فایده ست وقتی که نباید بمانی ، بمانی آنا گاوالدا
-
گیسوان تو
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1393 09:46
گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من گیسوان تو شب بی پایان جنگل عطرآلود شکن گیسوی تو موج دریای خیال کاش با زورق اندیشه شبی از شط گیسوی مواج تو من بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم کاش بر این شط مواج سیاه همه ی عمر سفر می کردم من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور گیسوان تو در اندیشه ی من گرم رقصی موزون کاشکی پنجه ی من...
-
ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
شنبه 8 شهریورماه سال 1393 16:57
ﻣﻦ ﻫﻨوز ﮔﺎﻫﯽ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ... ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ... ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ... ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ . ناظم حکمت
-
من و تو دور از هم می پوسیم
شنبه 8 شهریورماه سال 1393 16:51
من به درماندگی صخره و سنگ من به آوارگی ابر و نسیم من به سر گشتگی آهوی دشت من به تنهایی خود می مانم من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی شعر چشمان تو را می خوانم چشم تو،چشمه ی شوق چشم تو ژرف ترین راز وجود نه بهاری و نه یاری دیگر حیف!!! اما من و تو دور از هم می پوسیم غمم از وحشت پوسیدن نیست غمم از زیستن بی تو در...
-
تمام نداشته هایم را بساط کرده ام....
پنجشنبه 6 شهریورماه سال 1393 22:32
بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را به حراج گذاشته ام … بی انصاف چانه نزن حسرت هایم … به قیمت عمرم تمام شده ! "زنده یاد حسین پناهی"
-
ای نگـــاهت نخــی از مخمل و از ابــــریشم
چهارشنبه 5 شهریورماه سال 1393 20:45
ای نگـــاهت نخــی از مخمل و از ابــــریشم چند وقت است که هر شب به تــو می اندیشم به تو آری ، به تـو یعنی به همان منظر دور به همان سبـــز صمیمی ، به همبن باغ بلــور به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری کــه سراغش ز غزلهـــای خودم می گیـــری بـــه همان زل زدن از فاصله دور به هــــم یعنــی آن شیوه فهمانـــدن منظـــور به...
-
بی اعتنایی...
چهارشنبه 5 شهریورماه سال 1393 20:40
اندوه که از حد بگذرد جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مزمن ! دیگر مهم نیست.. بودن یا نبودن ؛ دوست داشتن یا نـداشتن ... آنچه اهمیت دارد کشداری رخوتناک حسی است... که دیگر تـو را به واکنش نمیکشاند! در آن لحظه فقط در سکوت غـرق می شوی و نگاه میکنی و نگاه و نـگــــــــــاه..
-
رویا
دوشنبه 3 شهریورماه سال 1393 14:49
هر شب که می خوابم می گویم: صبح که آمدی با شاخه ای گل سرخ وانمود می کنم هیچ دلتنگ نبودم صبح که بیدار می شوم می گویم: شب، با چمدانی بزرگ می آید و دیگر نمی رود ... "کیکاووس یاکیده"
-
خدای عاشقان....
دوشنبه 3 شهریورماه سال 1393 13:03
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی...
-
کاش کسی می آمد
دوشنبه 3 شهریورماه سال 1393 00:48
کاش کسی می آمد کسی می آمد و از او می پرسیدم کدام کلمه چراغ این کوچه خواهد شد؟ کدام ترانه شادمانی آدمی؟ کدام اشاره،شفای من؟ "سید علی صالحی"
-
دوست داشتنت!
یکشنبه 2 شهریورماه سال 1393 23:48
دوست داشتنت، اندازه ندارد! پایان ندارد! گویی بایستی بر ساحل اقیانوس و موجهای کوچک و بزرگ مکرر را بی انتها، بشماری... سید علی صالحی
-
من پذیرفتم شکست خویش را
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1393 13:24
من پذیرفتم شکست خویش را پندهای عقل دور اندیش را من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتنم دل شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش گرچه تو تنهاتراز ما می روی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد را...
-
دلم برای خودم تنگ می شود گاهی...
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1393 13:21
نیستی... نیستی تا ببینی با نبودنت تمام درو دیوار این خانه درد می کند... بعدازرفتنت... آنقدرتنها شده ام که... دلم برای خودم تنگ می شود گاهی.. . منبع: http://tiamin.blogfa.com
-
دلم کویر می خواهد
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1393 13:18
دور از این هیاهو دلم کویر می خواهد و تنهایی و سکوت و آغوش ِ سرد ِ شبی که آتشم را فرو نشاند. نه دیوار، نه در، نه دستی که بیرونم کشد از دنیایم، نه پایی که در نوردد مرزهایم، نه قلبی که بشکند سکوتم، نه ذهنی که سنگینم کند از حرف، نه روحی که آویزانم شود. من باشم و تنهایی ِ ژرفی که نور ستارگان روشنش می کند و آرامشی که قبل از...
-
آرزو....
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1393 22:54
ای کاش خواب عصر آرام و بی صدا برم دارد و ببرد به شبی که فردایش صبح قیامت است.... "سهیل محمودی
-
راز
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1393 00:42
به من حق بده دوست داشتنت تنها راز زندگی ام باشد من همیشه هرچه را که دوست داشته ام از دست داده ام! "منیره حسینی"