-
عمری در آرزوی پرواز بودم
جمعه 10 آذرماه سال 1396 12:23
عمری در آرزوی پرواز بودم عمری در جستجوی پرواز امّا در تنگنای پَستِ زمین به آن نرسیدم شاید مرگ مَجالی برای پَروازم باشد پس وقتی که مُردم مرا با باران غُسل دهید! در کَفنِ ابر بپیچانید و در حوالیِ ماه در دوردستِ آسمان رها کنید…! یدالله گودرزی
-
مرزهای شرقی دلم کجاست ؟
دوشنبه 29 آبانماه سال 1396 09:46
در میان آفتاب و دل مرز مشترک کجاست ؟ چشم های من میزبان نقشه هاست: نقشه ها و مرز های روبه رو مرز های درد ، آرزو مرزهای مبهم خیال مرز های ممکن و محال نقشه های فاصله ، مرزهای خاکی و غریب بین آفتاب و دل کشیده اند مرزهای شرقی دلم کجاست ؟ چشم های من میزبان نقشه هاست کوه ها روی نقشه سر به اوج می زنند رود ها روی نقشه موج می...
-
در این جا هیچ کس غیر از خدا نیست
دوشنبه 22 آبانماه سال 1396 08:34
در این خانه که بویی از ریا نیست تمام زینتش جز بوریا نیست اگرچه وسعتش چون آسمان است برای دشمنیّ و کینه جا نیست همیشه بوی خوب عشق دارد دمی از عطر شب بوها جدا نیست به دنبال کسی این جا نگردید در این جا هیچ کس غیر از خدا نیست دلی دارم، دلی عاشق تر از پیش که در دستش همیشه مهربانی ست! شهاب گودرزى
-
پاییز: نام ِ دیگر ِ «من دوست دارمت»
چهارشنبه 10 آبانماه سال 1396 08:09
پاییز آمده ست که خود را ببارمت! پاییز: نام ِ دیگر ِ «من دوست دارمت» بر باد می دهم همه ی بود ِ خویش را یعنی تو را به دست خودت می سپارمت! باران بشو، ببار به کاغذ، سخن بگو... وقتی که در میان خودم می فشارمت پایان تو رسیده گل ِ کاغذی ِ من حتی اگر که خاک شوم تا بکارمت اصرار می کنی که مرا زودتر بگو گاهی چنان سریع که جا می...
-
تنهایی من چون نگاهت بیکران است....
سهشنبه 9 آبانماه سال 1396 22:02
زیبا! نگاهم کن، نگاه تو امان است خورشید چشمانت مرا هم سایبان است ای عصمتِ خلوت نشینِ باستانی! آغاز تو، آغاز تکوینِ جهان است زیبا! ببین من خانه ای دارم پر از مِهر فرشم زمین و سقفِ خانه آسمان است می آیی از آن دورها تا خانه ی من؟ تا خانه ای که بی تو همرنگِ خزان است؟! اینک ببین در جست وجویِ ردّ پایت ایلِ نگاهم کاروان در...
-
شوق دیدار
دوشنبه 8 آبانماه سال 1396 08:06
مرا جز مردن و آرمیدن شوقی نیست و اگر چند روزی در خانه ی ویران لنگ کرده ام از برای توست و تو آن را می دانی و مرا صبر زیستن و توان زندگی بخشیده ای "بیژن جلالی"
-
مناجات
دوشنبه 8 آبانماه سال 1396 08:02
خداوندا می خواهم در آغوش تو زندگی کنم دست تو در دستم باشد و بر سینه ات آرمیده باشم و شب ها پلک هایم با اعتماد تو بر هم روند و صبح ها به امید تو خورشید را ستایش کنم ولی افسوس افسوس افسوس که باد زمستانی در آغوش تو نیز دویده است و شبی بین چشمان من و تو خیمه زده است ولی میدانم که زار گریستن مرا می بینی ولی می بینم که غم...
-
درد، نام دیگر من است
شنبه 6 آبانماه سال 1396 09:17
دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشتهی سخن درآورم نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چین پوستینشان مردمی که رنگ روی آستینشان مردمی که نامهایشان جلد کهنهی شناسنامههایشان درد...
-
گم شد قطار خاطره در هاله ای دود
شنبه 6 آبانماه سال 1396 08:02
دستی تکان دادی در آن صبح مه آلود یعنی که ای زیباترین ایام بدرود دستی تکان دادم میان خنده واشک یعنی که پایان یافت شادیهای من زود در لحظه آخر گلی دادم به دستت تنها گل گلدان که همرنگ دلم بود سکو تهی شد از قطار این کوه سنگی می رفتی وبار غمت بر شانه ام بود سوتی کشید وریل را پیمود سنگین گم شد قطار خاطره در هاله ای دود روی...
-
چون خنده ی تو، مهر جهانتابم آرزوست
شنبه 6 آبانماه سال 1396 07:52
همرنگ گونه های تو مهتابم آرزوست چون باده ی لب تو می نابم آرزوست ای پرده پرده ی چشم توام باغ های سبز در زیر سایه ی مژه ات خوابم آرزوست دور از نگاه گرم تو، بی تاب گشته ام بر من نگاه کن، که شب و تابم آرزوست تا گردن سپید تو گرداب رازهاست سر گشتگی به سینه ی گردابم آرزوست تا وارهم ز وحشت شب های انتظار چون خنده ی تو، مهر...
-
چشمان من شبیهِ تو هرگز ندیده است
یکشنبه 23 مهرماه سال 1396 09:52
چشمان من شبیهِ تو هرگز ندیده است قُربانِ آن کسی که تو را آفریده است ! تو مثلِ آن بلورِ روانی که آسمان از شهد وشیرو شعر تورا پروریده است یا آن که دستِ معجزه سازِ خدا تو را از روی کاردستیِ ِ شیطان کشیده است! گویی ازآب و آتش و باد و خیال و خاک یک قطره روی بومِ حقیقت چکیده است شاید خدا برای تمام فرشتگان پیغمبری به نامِ...
-
عشق را ای کاش زبان ِ سخن بود
یکشنبه 23 مهرماه سال 1396 09:50
هزار کاکلی شاد در چشمان توست هزار قناری خاموش در گلوی من. عشق را ای کاش زبان ِ سخن بود آن که می گوید دوستت دارم دل اندُه گین شبی ست که مهتابش را می جوید ای کاش عشق را زبان ِ سخن بود هزار آفتاب خندان در خرام ِ توست هزار ستاره ی گریان در تمنای من. عشق را ای کاش زبان ِ سخن بود. "زنده یاد احمد شاملو"
-
تو قشنگی
شنبه 22 مهرماه سال 1396 08:04
تو ظریفی مثل گلدوزی یک دختر عاشق که دلانگیزترین گلها را روی روبالشی عاشق خود میدوزد . با تو بودن خوبست تو چراغی، من شب که به نور تو کتاب دل تو و کتاب دل خود را که خطوط تن تست خوش خوشک میخوانم تو درختی، من آب من کنار تو آواز بهاران را، میخندم و میخوانم میگریم و میخوانم . با تو بودن خوبست تو قشنگی مثل تو، مثل...
-
کاش درختی میشدم
دوشنبه 17 مهرماه سال 1396 11:35
کاش درختی میشدم یکه و تنها در کشوری دوردست که از کنار من نه مردی میگذشت و نه در سایهی من زنی میخفت. فقط بر شاخههای من مرغکی چند مینشستند و آواز میخواندند و از سنگینی آنها شاخههای من خم میشد و از رفتن آنها برگهای من میلرزید. "بیژن جلالی"
-
آماده باش...
دوشنبه 17 مهرماه سال 1396 08:45
خاک همه ی ما را از یکدیگر جدا خواهد کرد پس از هم اکنون چشمان خود را به دیدن در خاک عادت دهیم و گوش های خود را برای شنیدن در خاک حاضر کنیم و قلب های خود را چون چشمه ای کنیم که در خاک خواهد جوشید "بیژن جلالی"
-
درون من
دوشنبه 17 مهرماه سال 1396 07:45
بدون شک در درون من دریایی هست زیرا برخورد موج های آن را با سینه ی خود حس می کنم و صدای آن را در گوش های خود می شنوم و گاه تن من چون قایق فرسوده ای در گردابهای آن فرو می رود و نگاه من بر پهنه ی عظیم آن گم می شود "بیژن جلالی"
-
فرصت...
یکشنبه 16 مهرماه سال 1396 08:34
دیروز پایان جهان بود و فردا نیز جهان به پایان می رسد فقط یک امروز است که جهان هست و در دست های من چون دانه ای می روید... "بیژن جلالی"
-
آغاز شب
دوشنبه 10 مهرماه سال 1396 07:29
شب از آنجایی شروع میشود که موهایت را باد دانه دانه پریشان میکند و ناگهان دستم را سرنوشت از گریبانت رها میکند بدون تو همان درخت ایستاده در دشتم که باد آخرین برگش را تکانده است آرام آرام به خواب عمیقی فرو میروم که سالها پیش زنی زنده گیام را به دریا ریخت و ماهیان در خونم شناور شدند هنوز میتوانم عاشقت باشم با همان...
-
ای قامتت بلندتر از قامت بادبان ها
دوشنبه 10 مهرماه سال 1396 07:19
ای قامتت بلندتر از قامت بادبان ها و فضای چشمانت گسترده تر از فضای آزادی... تو زیباتری از همه ی کتاب ها که نوشته ام از همه ی کتاب ها که به نوشتن شان می اندیشم... و از اشعاری که آمده اند... و اشعاری که خواهند آمد... "نزار قبانی"
-
سپیده که سر بزند...
جمعه 7 مهرماه سال 1396 00:12
سپیده که سر بزند نخستین روز روزهای بی تو آغاز می شود آفتاب سرگشته وپرسان تا مرا کنار کدام سنگ تنها باید به تماشای سوسنی نوزاد به نخستین دره سرگشتی هام در اندیشه تو ام که زنبقی به جگر می پروری و نسترنی به گریبان که انگشت اشاره ات به تهدید بازیگوشانه منقار می زند به هوا و فضا را سیراب می کند از شبنم و گیاه سپیده که سر...
-
تو با کدام زبان صدایم می زنی
دوشنبه 3 مهرماه سال 1396 07:28
تو با کدام زبان صدایم می زنی سکوت تو را لمس می کنم به من که نگاه می کنی به لکنت می افتم زبان عشق سکوت می خواهد زبان عشق واژه ای ندارد غربت ندارد حضور تو آشناست از ابتدای تاریخ بوده است در همه زمانه ها خاطره دارد تو با کدام زبان سکوت می کنی می خواهم زبان تو را بیاموزم. "نزار قبانی"
-
بروم حرف دلم را بزنم با دریا
شنبه 1 مهرماه سال 1396 20:36
رودم و در تب و تابم، بروم تا دریا بروم حرف دلم را بزنم با دریا دوری و فاصله انداخته از پای مرا آه از این فاصله و دوری دریا ... دریا! در سراشیبی کوهام؛ وسط دره و دشت مانده ام عشق کشیده است مرا یا دریا...؟ بس که پا کوفته ام، پا به زمین میترسم نشناسد من پر آبله پا را دریا کنده ام از دل هر صخره مسیری تا او میروم تا خود...
-
مسخ شده!
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1396 10:57
اینجا کنار این صندلی خالی مردی خاکستری نشسته مرد ساده خوش باور از روی عادت همیشه با دو بلیط کنار صندلی خالی می نشیند شاید کسی همسفرش شود اینجا مرد تاریخ مصرف گذشته ایست که میخواهد خستگی همه راههای رفته و همه آن فراز و فرودها را با کسی شریک شود اینجا مردیست که روزی ذوق سفر داشت اینجا مردیست که هزاران بار راه خانه را طی...
-
تمام نام های جهان باتوست
جمعه 24 شهریورماه سال 1396 15:00
بی هیچ نام می آیی اما تمام نام های جهان باتوست وقت غروب نامت دلتنگی ست وقتی شبانه چون روحی عریان می آیی نام تو وسوسه است زیر درخت سیب نامت حواست و چون به ناگزیر با اولین نفس که سحر می زند می گریزی نام گریزناکت رویاست حسین منزوی
-
کاش جاى آینه اتاقت بودم
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1396 11:41
کاش جاى آینه اتاقت بودم تا تو را هر صبح و شام تمام قد میدیدم ! کاش دستم جاى دستگیره در اتاقت بود که به گرمی میفشردیش ! کاش تنم جاى دیوارى بود که هر صبح تا رسیدن اتوبوست به آن تکیه میکنى! کاش جاى قاب عکس کودکیات بودم که هر بار با دیدنم لبخند بر چهره میآوردى ! کاش جاى پیراهنت بودم که صبح تا عصر بدون آنکه از من خسته...
-
رودِ تنهاییِ من !
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1396 10:31
رودِ تنهاییِ من ! رودِ تنهاییِ من تا ابدیت جاری است رودِ تنهاییِ من ماضیِ استمراری است زندگی مثل همین قصّه ی تنهایی من اختیاری است که در ذاتِ خودش اِجباری است دل که دل نیست، بلوری ست که از فرطِ غبار مثل یک ظرفِ عتیقه تَهِ یک انباری است! موشها ذهنِ مرا، روحِ مرا می کاوند! چند وقتی ست میانِ تنِ من حفّاری است درّه ها...
-
امید
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1396 23:28
یک شب از دست کسی باده ای خواهم خورد که مرا با خود تا آن سوی اسرار جهان خواهد برد با من از هست به بود با من از نور به تاریکی از شعله به دود با من از آوا تا خاموشی دورتر شاید تا عمق فراموشی راه خواهد پیمود کی از آن سرمستی خواهم رست ؟ کی به همراهان خواهم پیوست ؟ من امیدی را در خود بارور ساخته ام تار و پودش را با عشق تو...
-
دوست داشتن "تـــو"
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1396 12:34
مثل راهی که هر چه می روی تمام نمی شود ... مثل کتابی که هر چه می خوانی ... دوست داشتن "تـــو" بارانی ست که هیچ وقت بند نمی آید ! حافظ ایمانی
-
خیال تـــو
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1396 12:31
من راه های دور را هر روز ... با خیال تـــو نزدیک می کنم ! ای هر محال زندگیم با تو ممکن ، ای آشنای هر روز با غربتم عجین ... من ... دوست دارمت چه بخواهی ! من ... دوست دارمت چه نخواهی ! حافظ ایمانی
-
لطفا ناگهانی رخ بده، غافلگیرم کن
جمعه 10 شهریورماه سال 1396 23:37
لطفا ناگهانی رخ بده، غافلگیرم کن، لحظهای اتفاق بیفت که اصلا فکرش را هم نکنم ! آنجا که حتی صورتت را هم از یاد برده باشم. اصلا تو هر موقع هم که بیایی، هرگذشتهای هم که داشته باشی، با ارزشی… درست مثل پیدا کردن پول مچاله شده، بعد از سالها در جیب لباسم! "علی قاضی نظام"